یک علامت سوال
در میدان
بالای دار بود
و دور تا دور
علامت های تعجب نگاه میکردند
زنی گیج
از اهالی کوچه ی سی و چهارم
از خیابان نساء
کنار من ایستاده بود
زیر یک چشمش کبود بود
و با چشم های درشتش به جرثقیل خیره شده بود
پسرش پرسید : اینجا کجاست؟
زن چیزی نگفت
من زیر لب گفتم :
اینجا دارالقرآن است
وطن ماست