بقا


بقا__________

شک ِ مدام
فکر شدن در گوشه ی اتاق
در طول اتاق رفتن به راه
فکر کردن به شدنی
که باشی وُ ببینی
که این تقویم ِ روزهایِ بی تصمیمی ست
تا شب تصمیم ِ آخر
خوابیدن
بیدار شدن
و به تنهایی خود را محاکمه کردن

سر کوچه ها مارها می رقصند
و تبرهای ما دیگر دسته ندارد
کاری از دستمان بر نمی آید
و مشتمان تنها برای بلعیدن باز می شود
بلعیدن قرص های آرامبخش
در این مدام ِنا امیدی ها
چیزی هست
که نوع دیگری از بدبختی ست :
غریزه ی بقا
در هیچ
در پوچ
برای ِ…

منبع : برگه شخصی فرزان الف/Farzan Alef