صدای مرا می شنوی؟


کودکی بر آمده از دل طوفان،شب به شب آونگ می ماند نگاهش در پی تجربه ی لمس یک نان…دیگر هیچ کوین کارتری از پایان نگاه یک کودک در قعر فقر ،خود را با خشمی هار ،به محاکمه و مجازات نمی کشاند..و نگاه مجروحان در کنام نشسته ،بر جسم های نحیفی ست که در یورش بی عدالتی می پوسند….چه کسی می داند این کودکان ، که تن شان وصله پوش درد است پس از مرگ کجا خواهند شکفت؟؟