می گویند تمام شد!


طرح دولت برای مغشوش کردن فاجعه، با استراتژی دست کاری در آمار موفق شد. مقامات صالحه هم رفتند در محل واقعه و عکس‌های یادگاریشان را با لبخند‌های پیروزمندانه گرفتند در حالی که زیر پایشان قالی انداخته بودند، درست روی جسد‌ها و شاید زنده گانی که آن زیر‌ها بودند. اینجا هم کم کم عکس پروفایل‌ها، از «بدخشان در غمت شریکیم» به «خودهمایونی‌ام» و «خودشیفتگی» تغییر یافت. له له زدن‌ها و اشک‌های مجازی هم خشکید وهمزمان با آن، عرق ِ تب ِ بدخشان هم، همچون عرق ِ تب‌های قبلی فرونشست و خشک شد.
بسته‌های کمک‌ها به فریاد فراموش شده گان رسیدند، کسان زیادی را‌‌ همان بسته‌ها و اکونت‌ها ی بانکی بر سر زبان‌ها انداخت. چهره‌های خیر خیلی جدی و… که احتمالن در انتخابات آیندهٔ شورا‌ها و مجلس و دیگر جا‌ها کاندید خواهند بود، چون خدمت کردند و به داد؟! کشته شده گان بدخشان رسیدند. حالا جیغ بزنیم که «مردم همه یکپارچه با بدخشان غم شریکی کردند» کردند که چی؟ فحشی مسخره‌تر از این سراغ دارید؟
شهرانی و آن دیگری، با هلیکوپ‌تر مخصوص برگشتند سرخانه زندی گیشان. و خداوندشان هم از آن‌ها راضی احتمالن!
سایر فعالان و سیاسیون هم برگشتند. حالا همه دارند دو دوتا چهارتا می‌کنند که کجای دولت آینده خواهند بود. لاس می‌زنند، ملاقات‌های پنهانی برگذار می‌کنند و لازم باشد مقداری از خزانهٔ غیبی همایونیشان هم مصرف می‌کنند. با استراتژی حسن نیت. از آن نوع که شماری در زمان کمپاین، خرج کاندیدان کردند.
مرگ ۲۵۰۰ تن در ۴ روز عادی سازی شد. دولت و اصحاب اقتدار بر سر منبر کار خود را بلدند. منبع اول این عادی سازی برای مدیران، دین بود، در هنگام فاتحه بر مردگان و زنده گان، گفتند «ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم» و بالافاصله گفتند: «مرگ و زنده گی دست خداست» و دست‌ها را به صورت کشیدند و سوار لندکروزر‌ها شده و به قصر‌هایشان بازگشتند. این از بخش فرازمینی فاجعه، منبع دوم که عینیت است، استراتژی دیگری می‌خواهد اما فرمولش خیلی متفاوت‌تر با استراتژی منبع اول نیست. باید انرژی‌های متمرکز شده پیرامون فاجعه را تجزیه کرد و به ذرات کوچکتری تقسیم نمود. و اینجا، جای رسانه هاست. رسانه‌ها به یکباره شبهه ایجاد کردند. آمار را دست کاری کردند و منابع جدید اعلام آمار اختراع کردند. ۲۵۰۰! نه ۳۰۰۰، نه ۲۵۰! نه ۱۷۰! و همینطور با آمار بازی کردند.
و حالا می‌گویند تمام شد!

منبع : فیسبوک مسعود حسن زاده