کاش دن کیشوت می ماندم
همان شوالیه ی افتخارِ به سادگی!
و این مسیرهای موازی به پوچی را نمی آمدم
که با مهر و مومِ دهان و چشم هایم شاعری کنم!
کاش دن کیشوت می ماندم
تا کوه و درخت ، تنها دشمنان فرضی من بودند
و خرده گیران به هر چه دلشان می خواست تعبیرم می کردند :
پهلوانی لافی یا بی دست و پا
کاش دن کیشوت بودم
تا فریاد از اندوه انسان ها را
با داستان های خفه نگویم
و تمام اطرافم را ابزار جنگی می دیدم!
مثل همین چند سال پیش
کاش دن کیشوت می ماندم
تا در این شب های مسدود ،
در خواب های تکراری مدفون نمی شدم
و از درد زندگی دوباره ی هر صبح
خودم را لگد مال نمی کردم
کاش دن کیشوت می ماندم
همان شوالیه معروف به سادگی!
همان شوالیه ی افتخارِ به سادگی!
و این مسیرهای موازی به پوچی را نمی آمدم
که با مهر و مومِ دهان و چشم هایم شاعری کنم!
کاش دن کیشوت می ماندم
تا کوه و درخت ، تنها دشمنان فرضی من بودند
و خرده گیران به هر چه دلشان می خواست تعبیرم می کردند :
پهلوانی لافی یا بی دست و پا
کاش دن کیشوت بودم
تا فریاد از اندوه انسان ها را
با داستان های خفه نگویم
و تمام اطرافم را ابزار جنگی می دیدم!
مثل همین چند سال پیش
کاش دن کیشوت می ماندم
تا در این شب های مسدود ،
در خواب های تکراری مدفون نمی شدم
و از درد زندگی دوباره ی هر صبح
خودم را لگد مال نمی کردم
کاش دن کیشوت می ماندم
همان شوالیه معروف به سادگی!