اینجا در سرزمین سایه ها


اینجا در سرزمین سایه ها
مشعل آسمانی به یکدیگر می دهند
تا رذیلت ِ سلطنت ِ خدایان ِ فخر و شرف
مستوجب طاعت و نهایت تعظیم باشد
و فقر چون طاعون تعدی کند!
اینجا پرنده گان از ترس در جنگل هم سکوت می کنند
و فاجعه در رحم تاریک زمین
در حال حاضر شکفتن گلهاست
خطوط بهار به جهنم می انجامند
و نفرت با عبادت،
فضیلتی ابدی ست
تا خلقی چون من
دست در کیسه و بیمار در قلب
فزونی دردشان ، فراتر از تکثیر قبرها شود،
تا در نهایت چون کودکی به ذوق چالتاقی به دام بیفتند!
ولی من هنوز برای تسکین درد خود
مثل فصول سال زنده گی می کنم
امید بسته ام به بارقه ی روزی که
آزادی و برابری یکی شده اند
و انتظار می کشم
عقوبت کسانی را که آه بی صدا می نوشند
تا با باور خالی شان حفاری گنج کنند،
و سوگند می خورم
که تاریخ جهان دادگاه جهان است
و بازگرداندن ابدیت ، سفسطه ی احساس است
من این را شنیده ام
از قاضی ،از دهان مردگان!