حمید سیاهی : اختلاف بین طالبان چه واقعیت داشته باشد یا نداشته باشد، گویای یک حقیقت تلخ است؛ آنان به الگوبرداری از نظام جمهوری اسلامی در ایران، سرسختانه پافشاری دارند.
همه میدانیم که گروه حقانی تا چه حد خشن و پر از کینه نسبت به مردم افغانستان است. میدانیم که اکثر نیروهای آموزش دیده طالبان نیز مربوط به همین گروه میشود و روابط استخباراتی نیز با کشورهای دیگر دارد.
مشخص است که حقانیها (طالبان غلجایی) برای ایجاد حکومتی با قابلیت بالای سرکوب میخواهند زیرا خوب میدانند که مخالفت با آنان و مقاومت عیلهشان از هر جایی سر خواهد کشید. در صورت در راس قرار گرفتن این گروه، شاهد اعدامهای بیشتر، شکنجه بیشتر و استبدادی خواهیم بود که نمونهاش را فقط میتوان در جمهوری اسلامی در ایران دید.
در آن طرف قضیه اما؛ طالبانی است که از لحاظ قومی «درانی» خوانده میشوند. نسبتی بین اینان با احمدشاه ابدالی وجود دارد که به نحوی نسبت شاهی است و ممکن خود را اصیل بدانند. اگر حق بهجانب گرفتن این گروه از طالبان به دلیل داشتن پسوند درانی (که برای احمدشاه نیز استفاده میشود) با خود نباشد، حتما به دلیل قندهاری بودنشان است.
ملاعمر، یک طالب قندهاری بود. یعنی خاستگاه تاریخی طالبان، قندهار است. این که گفته شده بود شاید قندهار به عنوان پایتخت انتخاب شود، نیز دو دلیل بالا را با خود داشت؛ نخست این که در زمان احمدشاه درانی، قندهار پایتخت بود. دوم این که پایه و اساس طالبان در قندهار گذاشته شده است.
مشخص است که نگرش درانیها نسبت به طالبان، نگرشی تاریخی و پشتیبانه تاریخی است؛ آنان میخواهند احیاگر دوران احمدشاه درانی و در نهایت ملاعمر باشند؛ ممکن است سعی کنند با تغییراتی در اصول فکری قبلی و دوران به اصطلاح طلایی خودشان در تاریخ که تاخت وتازهای احمدشاه درانی است، به نحوی برای خود هویتی بزرگتر از تاریخ طالبانی بسازند.
اینها برداشتهای ممکنی هستند که تفاوتهای دو گروه از طالبان را که سالهاست با هم متحد شدهاند، نشان میدهد. ولی اگر سعی کنیم خوب و بد را از بین این دو تشخیص بدهیم و حتا انتخاب کنیم، به بیراهه رفتهایم.
طالبان با پشتیبانه تاریخی و طالبان با پشتیبانه جنگیِ بیشتر و قدرت نظامی، هر دو یکی است؛ فقط برای تقسیم قدرت و استقرار نظم دو حزبی، دارند به اختلافات بین خود دامن میزنند. حتا اگر، ملابرادر کشته شده باشد، باز هم این برنامه روی دست است. در هر صورتی طالبان دارد الگوی «اصلاحطلب» و «اصولگرا» را رو برداشت میکند و میخواهد به همان شیوه پیش برود.
خطر این نوع عملکرد از سوی طالبان در این است که با رویکار آمدن دو جناح طالب ولی به نظر متفاوت، بازی «بد و بدتر» در افغانستان به شکلی پیش میرود که تجربه مردم در ایران به ما نشان داده است.
همسنگران ما در ایران (ما کنون بیشتر از هر زمانی همسنگریم زیرا هر دو داریم علیه حکومت اسلامی و اسلام سیاسی مبارزه میکنیم) بارها مجبور شدند برای افشاسازی اصلاحطلبان جمهوری اسلامی و ارتجاع آنان برای مردم، مبارزه کنند و مردم را از اشتراک در انتخابات به نفع مثلا یک گروه مدعی میانهرو، بازدارند.
به نظر من، با دیدن این که شکل سنی نظام شیعی ایران در افغانستان در حال جان گرفتن است باید ما نیز طرح مبارزاتی دوستان ایرانیمان را علیه این نظام روی دست بگیریم و با درک نقطه ضعفهای خاص اینان، کمی هم روی موضوعات متفاوت بپردازیم.
راهی که دوستان ایرانیمان پیش گرفتند هرچند زمان زیادی را برای تضعیف جمهوری اسلامی و حکومت ملاها، پیموده است اما جوابگو بوده و نتیجه داده است.
در صورت یکجا شدن نیروهای مبارزاتی افغانستان با نیروهای ایرانی و استفاده از تجربه مردم در زیر سلطه جمهوری اسلامی، میتوانیم آن شیوه مبارزه را در افغانستان مبدل به یک راه میانبر بسازیم و زودتر یا هم همزمان هر دو نیروی ارتجاعی را از پا در آوریم.
به امید اتحاد و آزادی مردمان افغانستان و ایران