گـرد آورنـده: پـول کـروگـر
بـرگـردانـنـده: تـوفـان آراز
پیشگفتار نـامـه نـگـاری هـای ژرژ بـرانـدِس و پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـه نـگـاری هـای ژرژ بـرانـدِس و پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن (۱)
از بـرگـردانـدن مـوضـوعـات خـصـوصـی و تـعـارفـات نـگـارنـدگـان در نـامـه هـا صـرف نـظـر شـده، و بـه جـای آن هـا (…) در مـتـن گـذاشـتـه شـده اسـت.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
14 ژوئـن 1899
دوست خـوب
مـن ابـتـداء دیـروز آگـاه شـدم، کـه مـقـالـۀ شـمـا در مـجـلّـه انـتـقـادی مـعـاصـر درج نـشـده اسـت. مـن عـلـت را نـمـی دانـم، و نـامـه ای بـه بـانـتـیـنـگ نـوشـتـم تـا پـی بـه بـرم آیـا نـمـونـۀ غـلـط گـیـری بـه مـوقـع بـه دسـت آن هـا رسـیـده اسـت یـا خـیـر. نـشـریـات انـگـلـیـسـی عـمـومـاً در نـشـر مـقـالات رسـیـده بـسـیـار کُـنـد هـسـتـنـد.
(…)
درودهـای فـراوان، دوسـت عـزیـز
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
مـنـزل سـانـت آنـدرو، بـوسـکـومـب
(St. Andrews Lodge, Boscombe)،
20 ژوئـن 1899
دوسـت عـزیـزم
بـانـتـیـنـگ پـاسـخ داده، و او از نـشـر نـیـافـتـن مـقـالـۀ شـمـا در شـمـارۀ ژوئـن مـتـأسـف نـیـسـت، زیـرا او بـه نـشـر بـعـضـی مـقـالات داغ بـا درون مـایـۀ انـگـلـیـسـی، کـه بـا یـکـدیـگـر تـطـبـیـق کـنـنـد، اهـمـیـت قـائـل اسـت. آن در ژوئـیـه بـیـرون خـواهـد آمـد.[36] او و نـولـس عـادت دارنـد شـمـاره هـای [ نـشـریـات شـان] را بـا سـلـیـقـۀ شـخـصـی تـنـظـیـم و طـبـع نـمـایـنـد – مـن ایـن را از ســدۀ نــوزدهــم مـی شـنـاسـم – و وانــگـهـی کـنــفـرانــس صـلــح 37* و روی دادهـای آفـریـقـا هـمـاد ( کـلّ) تـوجـه عـمـوم را در ایـن جـا بـه خـود مـعـطـوف داشـتـه انـد.38* در هـشـت روز پـسـیـن خـبـرنـگـاران جـرایـد بـرای حـرکـت بـه سـوی پـرتـوریـا چـمـدان هـای شـان را بـسـتـه انـد!!
(…)
مـن [ تـا 25 ژوئـیـه] بـایـد واپـسـیـن قـسـمـت خـودزیـسـت نـامـه را بـرای آتـلانـتـیـک آمـاده سـازم، و سـپـس بـایـد کـاری را بـه اتـمـام بـه رسـانـم کـه بـرای آن در آتـلانـتـیـک جـا نـبـوده اسـت.
(…)
مـن بـایـد بـه بـازنـگـری تـمـام دسـتـنـویـس چـاپ شـده بـه پـردازم و جـزئـیـات بـیـش تـری از دورۀ آمـوزشـم در دا نـشـکـدۀ افـسـری( عـصـیـان در دورۀ دانـشـکـده، تـکـامـل شـخـصـی)؛ بـعـد در سـیـبـری( سـفـرهـا بـه شـمـال مـنـچـوری و غـیـره) و بـالاخـره زنـدگـیـم در اروپـا روایـت کـنـم، کـه مـجـبـور بـوده ام بـرای عـدم اشـغـال بـیـش از فـقـط یـازده شـمـارۀ آتـلانـتـیـک قـدری فـشـرده شـان نـمـایـم.
شـمـا در یـکـی از نـامـه هـای پـیـشـیـن تـان بـه مـن تـوصـیـه کـردیـد، کـه جـای بـیـش تـری بـه عـنـصـر شـخـصـی اخـتـصـاص دهـم، و مـن ایـن کـار را خـواهـم کـرد. (…)
بـهـتـریـن آرزوهـا و درودهـای خـوب بـسـیـار
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
کـپـنـهـاگ، 24 ژوئـن 99
دوسـت عـزیـز خـوب (…)
مـن نـیـز چـون شـمـا در حـال حـاضـر زیـر فـشـار کـار و مـیـان نـامـه هـا غـرق هـسـتـم. در عـرض سـه روز: 81 نـامـه و کـتـاب و روزنـامـه بـا پسُـت. ایـن بـیـش از حـد و از عـهـده بـرآمـدنـش غـیـرمـمـکـن اسـت.
(…)
روایـت شـمـا از کـودکـی تـان، از روسـتـا، از خـانـوادۀ تـان، مـخـصـوصـاً از بـرادران تـان مـجـذوب کـنـنـده اسـت. شـمـا تـدریـجـاً بـه روایـت از خـود و تـکـامـل شـخـصـی تـان پـرداخـتـه ایـد. بـعـضـی اوقـات انـگـار خـوانـنـده بـه خـوانـدن یـک اثـر تـاریـخـی سـرگـرم اسـت. یـک مـثـال. بـدون آن کـه خـواسـتـه بـاشـیـد روسـوئـیـسـت[ پـی رو فـیـلـسـوف ژان ژاک روسـو(Jean-Jacques Rousseau)( 71- 1712)] یـا بـی احـتـیـاط بـاشـیـد، مـی تـوانـسـتـیـد خـود را نـیـز انـدکـی بـیـش تـر آشـکـار سـازیـد، (…).
بـه نـظـر مـن در نـشـریـه بـه شـمـا جـای بـسـیـار کـمـی داده انـد. شـمـا چـگـونـه مـی تـوانـسـتـه ایـد فـقـط در یـازده شـمـاره بـه روایـت زنـدگـی تـان بـه پـردازیـد؟ از شـمـا خـواهـشـمـنـدم وقـت بـیـش تـری صـرف کـار کـنـیـد! شـمـا تـنـهـا یـک بـار دربـارۀ زنـدگـی تـان مـی نـویـسـیـد، زنـدگـی ای کـه غـنـی و بـزرگ بـوده، و زنـدگـی 99 از 100 انـسـان را بـه حـرکـت درآورده اسـت. مـن کـم گـفـتـم: شـمـا یـک از بـیـن ده هـا هـزار هـسـتـیـد.
بـهـتـریـن درودهـا
ژ.بـی.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
خـیـابـان گـروسـونـور 16، بـروداسـتـیـرز، کـنـت
(16 Grosvenor Road, Broadstairs, Kent)،
9 اوت 1899
بـهـتـریـن دوسـت
(…)
مـن الان دهـمـیـن قـسـمـت خـودزیـسـت نـامـه را بـه شـمـا ارسـال داشـتـم و فـکـر مـی کـنـم یـازدهـمـیـن قـسـمـت را نـیـز ارسـال دارم. ایـن تـمـام چـیـزی اسـت کـه در آتـلانـتـیـک مـاهـیـانـه بـه چـاپ رسـیـده اسـت. مـن در حـال حـاضـر بـا حـرا رت کـار مـی کـنـم تـا مـاده بـرای چـهـار قـسـمـت اضـافـه( مـطـابـق حـدوداً 40000 واژه یـا 65 صـفـحـه در آتـلانـتـیـک) بـرای کـتـاب جـمـع آوری کـنـم.
اکـتـبـر مـهـم تـریـن فـصـل کـتـاب بـرای نـاشـران هـم در ایـن جـا و هـم در آمـریـکـا اسـت، و نـاشـران آمـریـکـایـی (هـوگـتـون(Houghton) و مـیـفـلـیـن(Mifflin) بـه اتـفـاق نـاشـران انـگـلـیـسـی( اسـمـیـث و شـرکـاء(Smith & Co.) مـرا وادار بـه پـذیـرش ایـن کـرده انـد، کـه کـتـاب را تـا 15 سـپـتـامـبـر آمـاده سـازم. ایـن بـسـیـار نـارضـایـت بـخـش اسـت. امـا مـن چـا ره ای جـز پـذیـرش نـداشـتـه ام. لـذا تـمـام نـیـرویـم را بـرای بـه اتـمـام رسـانـدن دسـتـنـویـس صـرف کـرده ام.
مـن پـانـزده صـفـحـه دربـارۀ جـوانـیـم را نـیـز بـه آن هـا مـی افـزایـم تـا بـیـش تـر از تـکـامـلـم در آن دوره، از شـورش هـای ( مـضـحـک) مـان و غـیـره، ( مـردی 18 سـالـه) سـخـن گـفـتـه بـاشـم.
بـنـابـرایـن حـسـاب مـی کـنـم هـم چـنـیـن بـه فـصـل مـربـوط بـه سـیـبـری و دو بـرابـر بـیـش تـر بـه زنـدگـیـم در سـویـس و فـرانـسـه، کـلـیـرواکـس و بـقـیـه، کـه در قـسـمـت یـازدهـم مـجـبـور از خـلاصـه کـردن بـیـش از انـدازۀ آن هـا شـده ام، بـیـفـزا یـم.
تـفـسـیـرات شـمـا دقـیـق اسـت. در واقـع قـسـمـت هـای پـسـیـن بـه ارائـۀ تـاریـخـی مـانـنـده انـد؛ کـمـبـود جـزئـیـات شـخـصـی مـحـسـوس اسـت، و مـن مـصـمـم بـه پُـر کـردن ایـن خـلاء هـسـتـم.
(…)
نـاشـر انـگـلـیـسـی مـن دیـبـاچـه ای بـه کـتـابـم را درخـواسـت نـمـوده اسـت؛ و مـن بـا کـمـال فـروتـنـی و دوسـتـی از شـمـا خـواهـش مـی کـنـم آن را بـه نـویـسـیـد. ایـن کـار بـه جـز شـمـا از عـهـدۀ هـیـچ کـس بـرنـمـی آیـد. و آن مـوجـب مـسـر تـم بـه خـاطـر بـیـرون آمـدن کـاری از مـن در یـک رشـتـۀ کـامـلاً تـازه بـا حـمـایـت شـمـا خـواهـد گـردیـد. بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه چـه بـه نـویـسـیـد – دو یـا سـی صـفـحـه – آن مـطـمـئـنـاً حـقـیـقـی، دقـیـق و چـنـان ژرف خـواهـد بـود، کـه از عـهـدۀ کـس دیـگـری بـرنـخـواهـد آمـد.
بـهـتـریـن درودهـا
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
سـاخـتـمـان تَـکـی هـنـری4، سـان ژرمـایـن – ان – لای، فـرانـسـه
(Pavillon Henri 4, St. Germain – en – Laye, France)،
13 اوت 1899
بـهـتـریـن دوسـت
نـامـۀ خـوب شـمـا را از کـپـنـهـاگ بـه مـن ارسـال داشـتـه انـد، و فـوری پـاسـخ مـی نـویـسـم. آن چـه شـمـا از مـن مـی خـواهـیـد، بـه هـیـچ نـحـو نـمـی تـوانـد یـک لـطـف بـه شـمـا درنـظـر گـرفـتـه شـود، امـا فـقـط یـک افـتـخـار بـزرگ بـرای مـن.
مـن مـسـلـمـاً در حـد امـکـان بـرای بـرآوردن انـتـظـارات شـمـا سـعـی خـواهـم کـرد. تـنـهـا بـیـم آن دارم کـه ارادۀ نـیـک مـن بـسـنـده نـبـاشـد، قـادر بـه گـفـتـن چـیـز تـازه ای، نـه حـتـی قـطـعـی از شـمـا نـبـاشـم. دوسـت عـزیـز، آگـاهـیـد کـه مـن فـقـط چـنـد سـاعـتـی در مـجـلـس شـمـا بـوده ام، مـن نـاگـزیـر از شـنـاخـت تـان بـه شـکـل دیـگـری گـردیـده ام.
فـعـلاً مـسـئـلـه ایـنـسـت، کـه مـن در حـال سـفـرم و خـودزیـسـت نـامـۀ شـمـا را در چـمـدانـم نـدارم، و دهـمـیـن قـسـمـت رشـتـه مـقـالات تـان هـنـوز بـه دسـتـم نـرسـیـده اسـت. تـقـریـبـاً هـر چـیـز چـاپـی کـه مـن دریـافـت داشـتـه ام، در کـپـنـهـاگ اسـت (…).
ژرژ بـرانـدس
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
11 سـپـتـامـبـر 1899
دوسـت عـزیـز، خـوب
از صـمـیـم قـلـبـم: هـزار بـار سـپـاس از نـامـۀ خـوب تـان و قـول دوسـتـانـۀ تـان درمـورد نـگـارش دیـبـاچـه. (…)
چـاپ کـتـاب در لـنـدن شـروع شـده اسـت، و مـن دو بـرگ چـاپـی نـخـسـت را بـه شـمـا ارسـال مـی دارم. مـن سـعـی خـواهـم کـرد هـر چـه در آتـلانـتـیـک بـه طـبـع رسـیـده، بـه دسـت شـمـا بـه رسـد. ولـی سـردبـیـران – در آمـریـکـا – مـطـالـبـه مـی کـنـنـد دسـتـنـویـس را در 1 اکـتـبـر در اخـتـیـار داشـتـه بـاشـنـد. و ایـن بـدان مـعـنـاسـت، کـه دسـتـنـویـس بـایـد تـا 23 سـپـتـامـبـر ارسـال گـردد. بـه نـظـر مـن کـامـلاً غـیـرمـمـکـن مـی رسـد. آن هـا 10 اکـتـبـر تـمـام مـتـن را زیـر چـاپ خـوا هـنـد فـرسـتـاد.
آیـا شـمـا مـیـل داریـد چـگـونـه بـه نـویـسـیـد؟ بـه انـگـلـیـسـی یـا فـرانـسـه؟ اگـر بـه فـرانـسـه بـه نـویـسـیـد، مـن آن را بـا دقـت و تـوجـه بـه انـگـلـیـسـی بـرمـی گـردانـم، و دوسـتـم هـیـث(Heath)، کـه هـمـاد دسـتـنـویـس مـرا بـازنـگـری نـمـوده، آن را بـازخـوانـی مـی کـنـد.
مـن مـتـأسـفـم شـمـا را تـحـت فـشـار قـرار مـی دهـم. کـتـاب بـایـد در یـک روز واحـد در آمـریـکـا و ایـن جـا بـیـرون بـیـآیـد( بـه عـلـت حـقـوق نـویـسـنـده)، و ایـن نـیـز بـایـد در اکـتـبـر صـورت گـیـرد. پُـسـت از لـنـدن بـه بـوسـتـون هـشـت روز در راه اسـت.
(…)
مـتـأسـفـانـه اکـنـون نـمـایـش غـم انـگـیـزی در فـرانـسـه در حـال اجـراء اسـت. شـمـا نـمـی تـوانـیـد تـصـور کـنـیـد مـجـا زات در رن چـه هـنـایـش زشـتـی در ایـن جـا داشـتـه اسـت.[39] مـن شـنـبـه، سـاعـت 7 بـه ایـسـتـگـاه راه آهـن رفـتـم تـا روز نـامـه هـا را بـه دسـت آورم. حـکـم مـجـازات تـازه صـادر شـده بـود. از روزنـامـه فـروش پـرسـیـدم: ” تـبـرئـه شـده اسـت؟” – ” خـیـر، ده سـال! جـانـیـان رذل!” – و هـمـه ایـن جـا چـنـیـن مـی گـویـنـد. در خـیـابـان هـای بـرومـلـی هـمـه بـا خـشـم در ایـن خـصـوص گـفـت و گـو می کـردنـد. بـا وجـود ایـن کـه شـهـر مـا بـسـیـار مـحـافـظـه کـار اسـت. در تـئـاتـرهـا، در طـالارهـای مـوزیـک بـا کـوچـک تـریـن اشـاره بـه سـربـازان فـرانـسـوی سـوت مـی زنـنـد. در کـلـیـسـاهـا – مـنـزجـر کـنـنـده! – کـشـیـش هـایـی کـه از حـکـم مـجـازات اسـتـقـبـال نـمـوده انـد، مـورد تـحـسـیـن قـرار گـرفـتـه انـد…
(…)
لـوئـیـز مـیـشـل(Louise Michel)[ 1905- 1830][40] نـزد مـا آمـده اسـت (…). بـهـتـریــن درودهـا و گــرم تــریـن آرزوهـای تـنـدرسـتـی.
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن شـمـا
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
گـرانـد هـتـل، بـانـیـولـس دو لـورن، لـورن، فـرانـسـه
(Grand Hôtel, Bagnoles de l’Orne, L’Orne, France)،
14 سـپـتـامـبـر 1899
دوسـت عـزیـز
(…)
مـطـمـئـن بـاشـیـد. بـلافـاصـلـه پـسـا رسـیـدگـی بـه کـارهـای فـوری، در اخـتـیـار شـمـا خـواهـم بـود. دیـبـاچـه را مـی نـویـسـم و بـه مـوقـع بـه شـمـا ارسـال مـی کـنـم. مـن نـمـی تـوانـم آن را بـه انـگـلـیـسـی بـه نـویـسـم، ولـی بـه آلـمـانـی یـا فـرانـسـه، شـمـا سـپـس مـی تـوانـیـد آن را بـرگـردانـیـد.
(…)
جـرایـد فـرانـسـوی احـسـاسـات دشـمـنـانـه بـه مـن نـشـان مـی دهـنـد؛ هـمـه بـاهـم: مـن یـک تـهـمـت زن مـفـتـضـح و دریـفـوس دوسـت هـسـتـم، مـن نـخـسـتـیـن کـسـی در خـارج از فـرانـسـه ام کـه بـی گـنـاهـی دریـفـوس را ادعـا مـی کـنـم – ایـن مـفـتـضـح خـوانـده مـی شـود.[41] فـرانـسـویـان بـیـچـاره در چـنـان وضـعـیـت مـنـحـطـانـه – و سـریـعـاً تـوسـعـه یـابـنـده – ای بـه سـرمـی بـرنـد کـه بـاور بـدان در جـوانـیـم مـمـکـن نـبـوده اسـت. آه، چـه مـطـبـوعـاتـی کـه ایـن مـطـبـوعـات فـرانـسـه نـیـسـت، چـه دسـتـۀ اوبـاشـی کـه ایـن روزنـامـه نـگـاران نـیـسـتـنـد. در مـقـایـسـه بـا ایـنـان آدم کـشـان خـالـصـاً اشـخـاص مـحـتـرم بـه نـظـر مـی رسـنـد.
وفـادار هـمـیـشـگـی شـمـا
ژرژ بـرانـدس
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
17 سـپـتـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
(…)
زنـدگـی در مـیـان اشـخـاص بـیـمـاری کـه تـوصـیـف شـان مـی کـنـیـد، چـقـدر بـایـد مـلال انـگـیـز بـاشـد. چـه تـنـوع انـواعـی از ” فـرانـسـه زیـبـا ” کـه شـمـا را احـاطـه نـمـوده انـد! چـه مـادۀ انـسـانـی ای! مـن مـطـمـئـن هـسـتـم، کـه هـمـۀ آن هـا ضـد دریـفـوس، یـهـودسـتـیـز و بـرضـد هـر چـیـز شـرافـتـمـنـدانـه و مـعـقـولانـه در بـشـریـت مـی بـاشـنـد. مـطـبـوعـات مـلـی گـرا فـرومـایـه اسـت. و الـم انـگـیـزتـر – کـه مـرا شـخـصـاً بـیـش از هـر چـیـز زجـر مـی دهـد – ایـنـسـت، کـه روح روان ایـن جـنـبـش نـفـرت انـگـیـز [ هـنـری] روچـفـورت(Rochefort)[Henri][42] مـی بـاشـد، کـه هـیـچ کـس نـمـی تـوانـد چـیـزی دربـارۀ او بـدون خـشـم در روزنـامـه بـه خـوانـد.
بـا ایـن حـال نـکـتـه ای در رابـطـه بـا فـرانـسـه بـاعـث آسـودگـی خـاطـر مـنـسـت، و آن ایـن کـه در مـمـالـک دیـگـری نـیـز بـی عـدالـتـی هـای مـشـابـه روی داده، ولـی در آن هـا هـرگـز یـک مـشـت مـرد بـدون قـدرت و نـفـوذ بـه ذره ای از آن چـه در فـرانـسـه بـدان نـایـل شـده انـد، دسـت نـیـافـتـه انـد. اگـر شـمـا نـاظـر نـظـامـی گـری اوج یـابـنـده در ایـن جـا مـی بـودیـد – هـمـاد مـطـبـوعـات از [ جـوزف] چـمـبـرلـیـن(Chamberlin)[Joseph][ وزیـر مـسـتـعـمـرات بـریـتـانـیـا از 1895 تـا 1903] در رابـطـه بـا انـضـمـام تـرانـسـوال کـوچـک [ بـه امـپـراطـوری] پـشـتـیـبـانـی مـی نـمـایـنـد -، اگـر نـاظـر امـپـریـالـیـسـم رشـد یـابـنـده، نـظـامـی گـری ظـفـرمـنـدانـه مـی بـودیـد – آن گـاه شـمـا نـیـز از نـفـرت آکـنـده مـی شـدیـد.
پـس فـردا واپـسـیـن قـسـمـت دسـتـنـویـسـم را بـه آمـریـکـا خـواهـم فـرسـتـاد. مـن مـجـبـور شـدم آن را زودتـر از مـهـلـت بـه اتـمـام بـه رسـانـم.
مـن بـه فـصـول پـسـیـن نـکـات چـنـدان مـهـمـی نـخـواهـم افـزود: زنـدان هـا و هـنـایـش فـاسـد کـنـنـدۀ شـان بـر زنـدا نـیـان؛ یـک فـصـل شـوم بـذلـه آمـیـز دربـارۀ جـاسـوسـان پـلـیـس و بـعـضـی کـارهـای احـمـقـانـۀ آدم هـای پـسـت و دغـل؛ و ضـمـنـاً صـفـحـاتـی بـه ایـن جـا و آن جـا بـه مـنـظـور تـنـویـر مـوقـعـیـت آنـارشـیـسـت هـا.
تـا جـایـی کـه بـه دوازده سـال پـسـیـن اقـامـت مـن در انـگـلـسـتـان مـربـوط مـی گـردد، ایـن ظـرف زمـانـی آن انـدازه بـلـبـشـوآمـیـز اسـت، کـه بـرای مـن مـوضـع گـیـری بـی طـرفـانـه درقـبـال جـنـبـش سـوسـیـالـیـسـتـی دشـوار مـی نـمـایـد، و مـن بـنـابـرایـن فـقـط بـه آوردن رئـوس مـطـالـب بـه کـوتـاهـی بـسـنـده خـواهـم کـرد. چـه بـایـد بـه کـنـیـم تـا شـمـا امـکـان نـگـاهـی بـه افـزوده هـا پـیـشـا ارسـال شـدن دیـبـاچـۀ تـان بـه آمـریـکـا را داشـتـه بـاشـیـد؟
مـن بـه هـمـراه ایـن نـامـه فـصـول شـشـم، هـفـتـم، هـشـتـم و نـهـم را ارسـال مـی دارم. شـمـا پـیـشـاپـیـش فـصـول دهـم و یـازدهـم را دریـافـت داشـتـه ایـد( مـنـظـور مـن قـسـمـت هـای مـنـتـشـر شـده در آتـلانـتـیـک مـاهـیـانـه اسـت)؛ ولـی مـن هـم چـنـیـن در اسـرع وقـت فـصـول بـه چـاپ رسـیـده را خـواهـم فـرسـتـاد. بـه ایـن تـرتـیـب شـمـا طـی چـنـد روز آیـنـده جـلـد اول چـاپ شـده( فـصـول 1 تـا 5 در آتـلانـتـیـک) را در اخـتـیـار خـواهـیـد داشـت.
تـنـدرسـتـی تـان را خـواهـانـم
پـی. کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
20 سـپـتـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
بـسـتـۀ ارسـال شـده بـه هـمـراه نـامـۀ مـن بـه شـمـا، 1) اوراق چـاپـی 4، 11- 5، از جـلـد اول، کـه امـیـدوارم بـه طـور کـامـل طـی چـنـد روز آیـنـده بـه دسـت شـمـا بـه رسـنـد؛ 2) فـصـول 6، 7، 8، 9 و 10، کـه تـقـریـبـاً جـلـد دوم را تـشـکـیـل مـی دهـنـد. تـنـهـا فـصـل 11 کـم اسـت، کـه آن را بـایـد بـه سـان ژرمـایـن ارسـال کـرده بـاشـم.
در اوراقـی کـه دیـروز بـه شـمـا فـرسـتـاده ام، صـفـحـات 164- 134 افـزوده شـده انـد؛ آن هـا در آتـلانـتـیـک مـاهـیـانـه درج نـگـردیـده انـد.
مـن دیـروز دسـتـنـویـسـم را بـه آمـریـکـا ارسـال نـمـودم! بـا واپـس انـداخـتـگـی، فـقـط چـنـد روز. یـعـنـی سـخـت کـار کـرده ام.
بـا بـهـتـریـن درودهـای هـمـسـر مـن و بـهـتـریـن آرزوهـا
دلـبـسـتـۀ شـمـا
پـی. کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
گـرانـد هـتـل، بـانـیـولـس دو لـورن،
26 سـپـتـامـبـر 1899
دوسـت عـزیـز
(…)
مـن در پـاریـس هـمـاد وقـتـم را بـه دیـبـاچـه اخـتـصـاص خـواهـم داد. شـمـا آن را در ظـرف چـنـد روز بـعـد دریـافـت خـواهـیـد داشـت. مـن حـداکـثـر سـعـیـم را خـواهـم کـرد. امـا کـار آسـانـی نـخـواهـد بـود، زیـرا کـتـاب بـسـیـار بـهـتـر از دیـبـاچـه خـواهـد بـود.
مـن هـمـاد آن چـه را کـه ارسـال داشـتـه ایـد، بـازخـوانـده ام. شـمـا هـنـایـش ژرفـی در مـن نـمـوده ایـد، و مـن بـسـیـار مـایـل بـه بـیـان آن هـسـتـم.
(…)
دلـبـسـتـۀ شـمـا و خـانـوادۀ تـان
ژرژ بـرانـدس
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
27 سـپـتـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
مـن در لـفـافــه دو ورق چــاپـی، صـفـحـات 226- 225 را ارســال مــی دارم. آن هــا شــمـا را بــه پــایــان [ فــصــل] ” سـیـبـری” هـدایـت مـی کـنـنـد. اکـنـون تـنـهـا سـی صـفـحـه – مـربـوط بـه اعـزام هـای نـظـامـی بـه مـنـچـوری و نـزدیـکـی ویـتـیـم، تـوأمـاً خـیـزش رانـده شـدگـان لـهـسـتـانـی از کـنـار دریـاچـۀ بـایـکـال – بـاقـی هـسـتـنـد. مـن ایـن صـفـحـات را نـیـز یـا صـبـح زود یـا بـعـد از ظـهـر فـردا آمـاده مـی نـمـایـم و سـریـعـاً بـه شـمـا ارسـال مـی کـنـم.
مـن مـایـل نـیـسـتـم شـمـا را تـحـت فـشـار قـرار دهـم، امـا نـاشـر آمـریـکـایـی نـوشـتـه اسـت، کـه در نـظـر دارد چـاپ کـتـاب را در 10 اکـتـبـر بـیـآغـازد( تـا آن را هـمـزمـان در ایـن جـا و در بـوسـتـون در 28 اکـتـبـر مـنـتـشـر سـازد)، و از مـن خـواسـتـه اسـت دیـبـاچـۀ شـمـا را بـی کـم و کـاسـت تـا 3 اکـتـبـر بـه او ارسـال دارم. و مـن بـایـد آن را بـرگـردانـم، و نـسـخـۀ انـگـلـیـسـی مـورد بـازنـگـری یـک انـگـلـیـسـی نـیـز قـرار گـیـرد و 2 نـسـخـۀ مـاشـیـن شـده از آن تـهـیـه گـردد، ایـن مـقـتـضـی دو – سـه روز کـار خـواهـد بـود. مـن، دوسـت عـزیـز، مـیـل نـدارم شـمـا را بـه عـجـلـه وادار کـنـم، ولـی اگـر امـکـان ارسـال دیـبـاچـه بـه مـن در عـرض ایـن هـفـتـه بـاشـد، از شـمـا بـی نـهـایـت سـپـاسـگـزار خـواهـم گـردیـد! اگـر مـا نـعـی بـرای شـمـا وجـود دارد، نـاشـر مـسـلـمـاً مـجـبـور مـی شـود چـنـد روزی انـتـشـار کـتـاب را واپـس انـدازد. او از عـذاب ایـن نـخـواهـد مُـرد – مـشـروط بـر ایـن کـه آن بـه تـوانـد در آغـاز نـوامـبـر بـیـرون آیـد. مـن تـا کـنـون هـمـاد دسـتـنـو یـس را بـه او ارسـال داشـتـه ام، و چـاپ دیـبـاچـه نـبـایـد زمـانـبـر بـاشـد.
(…)
بـهـتـریـن درودهـای مـا سـه نـفـر و آرزوی تـنـدرسـتـی شـمـا
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
مـن از چـاپـچـی خـواهـش خـواهـم کـرد اوراق چـاپـی بـعـدیـن را مـسـتـقـیـمـاً بـه شـمـا ارسـال کـنـد. از ایـن راه 24 سـاعـت صـرفـه جـویـی مـی شـود.
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
گـرانـد هـتـل تـرمـیـنـوس، گـار سـان لازار، پـاریـس
(Grand Hôtel Terminus, Gare St. Lazare, Paris)،
28 سـپـتـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
نـامـۀ خـوب شـمـا را بـه هـمـراه دو بـسـتـۀ دربـردارنـدۀ اوراق چـاپـی دریـافـت داشـتـه ام. مـن آغـاز بـه بـرداشـتـن یـاد داشـت هـا کـرده ام. خـاطـرتـان کـامـلاً آسـوده بـاشـد. پـس فـردا دیـبـاچـه را ارسـال مـی دارم. بـا ایـن امـیـد کـه درخـور چـنـیـن کـتـاب زیـبـایـی بـاشـد.
ژ.بـی. شـمـا
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
گـرانـد هـتـل تـرمـیـنـوس، پـاریـس،
1 اکـتـبـر
بـهـتـریـن دوسـت
بـی صـبـر نـبـاشـیـد. پـسـا بـیـش از سـی سـاعـت کـار – آن قـدر کـه سـرم بـه دوران افـتـاده اسـت – دیـبـاچـه را بـه دا نـمـارکـی بـه اتـمـام رسـانـده ام. آن را امـشـب بـه فـرانـسـه یـا آلـمـانـی بـرمـی گـردانـم. فـردا صـبـح زود ارسـال مـی نـمـایـم. مـتـوجـه هـسـتـم کـه چـنـد روز دیـر شـده اسـت. ولـی بـرای مـن کـار پـیـشـا دیـروز و امـروز مـمـکـن نـبـوده اسـت.
(…)
پـوزش مـی خـواهـم
دلـبـسـتـۀ شـمـا
ژ.بـی.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
3 اکـتـبـر 1899
دوسـت عـزیـز، خـوب
نـمـی دانـم بـا چـه زبـانـی از شـمـا بـه خـاطـر زحـمـت نـگـارش دیـبـاچـه و خـود دیـبـاچـه سـپـاسـگـزاری نـمـایـم! مـن در ایـن نـوشـتـار سـاده، بـاذوق چـیـزی را مـی بـیـنـم کـه تـنـهـا از دوسـتـی مـی تـوانـد سـاطـع بـاشـد، و تـنـهـا دوسـتـی مـی تـوانـد آن را حـکـم کـنـد. حـقـیـقـت را بـه گـویـم، بـه خـوبـی نـمـی دانـم چـگـونـه قـلـمـم را بـرای بـرگـردانـدن مـقـایـسـاتـی کـه مـی کـنـیـد، بـه اطـاعـت وادارم. مـن تـنـهـا یـک نـتـیـجـه مـی تـوانـم بـه گـیـرم – کـه زنـدگـی هـر انـسـانـی، اگـر صـاف و سـاده، بـدون گـزاف گـویـی بـه صـورت روان شـنـاسـی مـبـالـغـه آمـیـز، یـا بـه طـور کـلـی بـدون هـیـچ گـزاف گـویـی روان شـنـاخـتـی – نـه بـیـش از آن کـه از خـود آن بـرمـی آیـد، روایـت گـردد، بـا یـک رمـان بـرابـری خـواهـد کـرد.
هـنـگـام خـوانـدن دیـبـاچـۀ شـمـا در ضـمـن خـود را از یـک نـظـر سـرزنـش نـمـودم: ایـن کـه اجـازه نـداده ام احـسـاس نـفـرت بـه قـدر کـافـی نـسـبـت بـه مـؤسـسـات، بـه بـورژوازی بـه مـثـابـۀ تـشـکـل اجـتـمـاعـی، خـود را بـروز دهـد. زیـرا مـن نـسـبـت بـه ایـن هـا از نـفـرت آکـنـده هـسـتـم،- [ تکـیـۀ ت.آ.]
(…)
بـرادرانـه تـریـن درودهـا بـه شـمـا، دوسـت عـزیـز
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
قـطـعـه ای اسـت کـه از شـمـا خـواهـش دارم اجـازۀ تـغـیـیـرش را بـه دهـیـد. در آن قـطـعـه مـن تـولـد سـاشـا[ دخـتـر کـروپـوتـکـیـن] را تـوصـیـف مـی کـنـم: مـن مـرگ بـرادرم را روایـت نـمـوده، مـی نـویـسـم: ” سـایـۀ سـیـاهـی بـالای خـانـۀ کـوچـک مـا گـسـتـرده بـود، تـا آن کـه یـک نـور شـادمـانـی آن را بـا تـولـد مـوجـودی کـوچـک – یـک دخـتـر – کـه نـام بـرا درم را بـر خـود دارد – بـه کـنـار زد. و بـا صـدای جـیـغ ایـن مـوجـود کـوچـک، بـی دفـاع مـن لـرزش سـیـم هـای تـازه ای در قـلـبـم را احـسـاس کـردم.”
شـایــد آن چـه را شـمـا مـی نـویـســیـد، بـه تـوانـیـم بـه ایـن تـغـیـیـر دهـیـم:- Dass er Vater und sogar ein sehr zärtli
cher Vater ist, betönt er nur in einigen Zeilen, bei der Kürze mit welcher er die letzten 16 Jahre seines Lebe ns (in einigen Zeilen) zusammenfasst. ( ایـن را کـه او پـدر و حـتـی پـدری سـرشـار از عـشـق اسـت، او فـقـط در چـنـد سـطـر تـأکـیـد مـی کـنـد، بـه دلـیـل آن کـوتـاهـی ای کـه در چـنـد سـطـر 16 سـال پـسـیـن زنـدگـی خـود را خـلاصـه مـی نـمـا یـد.)
مـن فـوراً بـه بـرگـردانـدن [ دیـبـاچـه] مـی پـردازم.
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
گـرانـد هـتـل تـرمـیـنـوس، گـار سـان لازار، پـاریـس،
4 اکـتـبـر 1899
دوسـت خـوب، گـرامـی
(…)
لـطـفـاً از نـاشـرتـان خـواهـش کـنـیـد دو نـسـخـه از اثـرتـان را پـسـا انـتـشـارش بـه مـن ارسـال دارد. او نـمـونـه هـای غـلـط گـیـری ای را کـه مـن مـنـتـظـرشـان بـودم، نـفـرسـتـاده اسـت.
شـمـا طـبـیـعـتـاً مـخـتـاریـد تـغـیـیـرات دلـخـواه تـان را در ایـن دیـبـاچـۀ حـقـیـر بـه عـمـل آوریـد. مـن فـقـط در دو چـیـز اصـرار مـی کـنـم. چـیـز خـوبـی را کـه مـن دربـارۀ شـمـا مـی نـویـسـم، حـذف نـکـنـیـد، و مـواردی را کـه مـن تـفـاوت در انـدیـشـگـی مـان ذکـر مـی کـنـم، حـفـظ کـنـیـد.
مـن دوسـت دارم شـمـا بـا نـوشـتـارهـایـم آشـنـا گـردیـد. مـن در 1890 رسـالـه ای مـجـادلـه ای بـا عـنـوان ” انـسـان بـز رگ، مـنـشـأ فـرهـنـگ”[43] نـگـاشـتـه ام، کـه در آن مـی تـوانـیـد بـه دیـدگـاه هـایـی بـرخـورد نـمـایـیـد کـه بـه هـیـچ نـحـو خـود تـان را در آن هـا سـهـیـم نـمـی دانـیـد، بـه رغـم اشـتـراک نـظـرات مـان. مـن پـسـا بـازگـشـت بـه کـپـنـهـاگ مـجـمـوعـۀ نـوشـتـه هـای خـود را کـه در حـال انـتـشـار هـسـتـنـد، بـه شـمـا ارسـال خـواهـم داشـت. (…)
دلـبـسـتـۀ شـمـا
ژ.بـی.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
بـرایـتـون(Brighton)،
3 نـوامـبـر 1899
نـشـانـی مـن چـنـان کـه بـود، ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت اسـت.
دوسـت عـزیـز، خـوب
(…)
مـن دیـروز واپـسـیـن اوراق نـمـونـۀ چـاپـی را امـضـاء کـردم. نـمـونـۀ چـاپـی دیـبـاچـۀ شـمـا را ارسـال مـی دارم، کـه وا ژه ای شـایـسـتـۀ سـپـاسـگـزاری بـه خـاطـر آن نـدارم. هـمـه آن را پـسـنـدیـده انـد، و آن نـاشـر را بـه شـوق آورده اسـت. (…)
کـتـاب ابـتـداء در پـانـزدهـم ایـن مـاه بـیـرون خـواهـد آمـد. و مـطـمـئـنـاً مـوفـقـیـتـی کـسـب نـخـواهـد کـرد. در ایـن جـا هـمـۀ تـوجـهـات بـه جـنـگ مـعـطـوف اسـت. تـدارک یـک خـودنـمـایـی نـظـامـی بـا سـان در پـرتـوریـا را دیـده بـودنـد – ولـی شـکـسـت خـورده انـد. خـودبـیـنـی شـان جـریـحـه دار شـده اسـت؛ ضـمـنـاً شـمـار زخـمـیـان و بـیـوگـان و اطـفـال بـی سـرپـر سـت آن انـدازه زیـادسـت، کـه پـول هـا در راه آن هـا بـه مـصـرف مـی رسـد، و کـتـابـی کـه بـه سـتـایـش امـپـریـالـیـسـم نـپـرد ازد، فـروش نـدارد. بـوئـرهـای بـیـچـاره بـه خـوبـی از خـود دفـاع مـی نـمـایـنـد! ظـاهـراً تـلـفـات شـان سـنـگـیـن اسـت، ولـی ایـن مـتـوقـف شـان نـمـی سـازد. چـالـش بـا یـک مـلـت مـسـلـح مـتـفـاوت بـا چـالـش بـا یـک قـبـیـلـۀ بـدون اسـلـحـه و تـوپ در آسـیـا اسـت!
مـن هـم چـنـیـن انـتـقـادی از کـتـاب شـمـا دربـارۀ ایـبـسـن بـه قـلـم دوسـت مـان ادوارد گـارنـت(Edward Garnett)، پـسـر دکـتـر گـارنـت مـدیـر ” مـوزۀ بـریـتـانـیـا “، را ارسـال مـی کـنـم. او یـک جـوان انـگـلـیـسـی – ایـرلـنـدی اسـت، و بـر گـردان مـن از دیـبـاچـۀ شـمـا را تـصـحـیـح کـرده اسـت. او از مـن خـواهـش نـمـوده مـقـالـه را بـه شـمـا بـه فـرسـتـم، و نـیـز از مـن خـواسـتـه اسـت:
“Please convey to Brandes my interest in his work and tell him some day I should like to write some literary letter for the Continental Press describing the real state of Art and Literature in England, also the main Life currents over here.”
( لـطـفـاً بـه بـرانـدس عـلاقـۀ مـن بـه کـار او را نـقـل کـنـیـد، و بـه او بـه گـویـیـد مـن مـایـلـم روزی نـامـه هـایـی ادبـی تـشـریـح کـنـنـدۀ وضـع واقـعـی هـنـر و ادبـیـات در انـگـلـسـتـان، هـم چـنـیـن جـریـانـات عـمـدۀ زنـدگـی در ایـن جـا بـرای مـطـبـوعـات قـاره ای[ مـربـوط بـه قـطـعـۀ عـمـدۀ اروپـای جـدا از انـگـلـسـتـان] بـه نـو یـسـم.”
او بـا هـیـچ کـس در مـطـبـوعـات قـاره ای آشـنـا نـیـسـت و بـی نـهـایـت مـسـرور خـواهـد گـردیـد اگـر او را بـا سـرد بـیـران نـشـریـاتـی مـرتـبـط سـازیـد.
شـمـا در ایـن مـقـالـه مـی تـوانـیـد چـگـونـگـی بـرخـورد او بـه هـنـر انـگـلـسـتـان را مـلاحـظـه کـنـیـد.
(…)
درودهـای قـلـبـی
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
کـپـنـهـاگ،
7 نـوامـبـر 99
دوسـت عـزیـز،
جـای بـسـی تـأسـف اسـت، کـه ایـن کـتـاب زیـبـا در یـک نـقـطـه زمـانـی مـنـاسـب تـری روی روز نـمـی بـیـنـد. بـا وجـود ایـن تـقـدیـر یـک کـتـاب در عـرض نـخـسـتـیـن مـاه پـسـا انـتـشـارش رقـم زده نـمـی شـود، و شـمـا بـی شـک بـه مـوفـقـیـت سـزاواری دسـت خـواهـیـد یـافـت. دیـبـاچـۀ مـن درخـور بـزرگـی کـتـاب نـیـسـت، چـنـان کـه آگـاهـیـد مـن مـجـبـور از نـوشـتـن آن بـا شـتـاب بـوده ام. مـن ایـن هـفـتـه نـسـخـۀ دانـمـارکـی دیـبـاچـه را بـه شـمـا ارسـال داشـتـم؛ بـرگـردان آلـمـانـی آن دیـروز در ویـن در نـشـریـۀ Die Zeit( زمـان) بـه چـاپ رسـیـد.
در بـرگـردان انـگـلـیـسـی مـتـأسـفـانـه یـک غـلـط چـاپـی در صـفـحـۀ 7، سـطـر 18 وجـود دارد: سـیـاسـی(political) بـه جـای شـاعـرانـه(poetical).44*
مـن کـتـاب شـمـا را بـه صـورت نـمـونـۀ غـلـط گـیـری چـاپـی تـا صـفـحـۀ 224 جـلـد دوم آن در دسـت دارم. خـوا هـشـمـنـدم بـقـیـه را نـیـز ارسـال داریـد.
مـن بـا دوشـیـزه ادیـت سـلـرز(Edith Sellers)[ 1989- 1898][45] دیـدار نـمـودم، (…).
دوسـت عـزیـز، بـامـزه اسـت کـه مـن درعـیـن حـال کـه خـود را بـا شـمـا در پُـرسـمـان عـوام پـسـنـد سـازی مـخـالـف اعـلام مـی کـنـم، کـامـلاً بـه شـیـوۀ شـمـا عـمـل مـی کـنـم. مـن وقـت نـوشـتـن مـطـلـب تـازه ای را نـدارم، زیـرا سـرگـرم بـاز نـویـسـی نـوشـتـارهـایـم بـه صـورت مـنـاسـب بـرای یـک چـاپ عـوام پـسـنـدانــه هـسـتـم( در حـال حـاضـر 6000 مـشـتــرک دارم). عـلاوه بـر ایـن نـمـونـۀ غـلـط گـیـری سـه جـلـد جـریـانـات اصـلـی را پـیـش رویـم دارم، کـه قـرار اسـت در لـیـپـزیـگ بـه چـاپ بـه رسـنـد، یـک جـلـد رسـالـه هـا، کـه در فـرانـکـفـورت بـازچـاپ خـواهـد شـد، سـه جـلـد جـریـانـات اصـلـی، کـه بـرای نـخـسـتـیـن بـار در لـنـدن بـه چـاپ خـواهـنـد رسـیـد، تـوأمـاً ایـن 30 جـلـد[ چـاپ عـوام پـسـنـدانـۀ نـوشـتـارهـا ] بـه دا نـمـارکـی. و مـضـاف بـر اشـتـغـال بـا نـمـونـۀ غـلـط گـیـری، سـرگـرم کـار بـا دقـت روی هـمـه چـیـز هـسـتـم؛ فـصـول کـا مـلـی بـه ایـن جـا و آن جـا مـی افـزایـم.
مـن مـقـالـۀ گـارنـت جـوان را خـوانـدم، کـه در بـرخـورد بـه انـگـلـیـسـیـان بـسـیـار سـخـت اسـت؛ او دارای تـمـام سـخـت گـیـری جـوانـی مـی بـاشـد. نـشـریـاتـی کـه مـن مـی شـنـاسـم، اسـکـانـدیـنـاویـایـی هـسـتـنـد، ولـی آن هـا هـمـان قـدر کـم بـه یـک انـگـلـیـسـی مـی پـردازنـد کـه بـه یـک بـرگـردانـنـده. یـک نـویـسـنـده بـایـد دقـیـقـاً بـه دانـد چـه کـسـانـی خـوانـنـدگـان او هـسـتـنـد؛ آن هـا چـه مـی دانـنـد و چـه نـمـی دانـنـد.
از مـن دعـوت شـده در 20 جـلـد پـیـشـرو تـریـن ادبـیـات مـمـالـک گـونـاگـون، گـزیـدۀ پـدر دوسـت جـوان مـان، ریـچـا رد گـارنـت، مـشـتـرک شـوم.46* مـرا بـه عـنـوان نـمـایـنـدۀ دانـمـارک بـرگـزیـده اسـت، کـه از ایـن بـابـت بـایـد سـپـاسـگـزار او بـاشـم. مـنـتـهـا کـتـابـی کـه بـه آن بـرتـری داده، هـنـایـشـات از روسـیّـه، یـکـی از نـوشـتـارهـای ضـعـیـف مـنـسـت( زیـرا مـن نـه بـا زبـان روسـی و نـه بـا مـردم روسـیـه آشـنـا نـیـسـتـم)، و بـرگـردانـی از آن کـه بـه وسـیـلـۀ یـک آمـریـکـایـی بـه عـمـل آمـده، کـه تـنـهـا شـش هـفـتـه در کـپـنـهـاگ بـه سـربـرده اسـت، (…) حـتـی ضـعـیـف تـر مـی بـاشـد. او ابـداً دانـمـار کـی نـمـی فـهـمـیـد. مـن دربـارۀ [ نـیـکـلای] چـرنـیـشـفـسـکـی(Tjernysjevskij)[Nikolaj][ 89- 1828][47] نـوشـتـه بـودم، کـه او تـحـت هـنـایـش افـسـانـه هـای قـزاق هـا بـوده اسـت. او ایـن را بـه صـورت دومـاهـای کـهـن(Dumas pére) بـرگـردا نـده اسـت.
(…)
مـن نـیـز چـون شـمـا از ایـن جـنـگ عـلـیـه بـوئـرهـا عـمـیـقـاً نـاراحـتـم. انـگـلـسـتـان واپـسـیـن کـشـوری بـود کـه مـی تـوانـسـتـیـم بـه آن بـدون مـمـلـو شـدن از بـیـزاری بـه نـگـریـم، در حـال حـاضـر حـتـی یـک نـقـطـۀ روشـن نـیـز در اروپـا وجـود نـدارد. چـه پـایـان دردنـاکـی بـرای یـک سـده. کـلـیـۀ امـیـدهـای جـوانـی آدمـی بـه یـأس گـرایـیـده اسـت.
(…)
دلـبـسـتـۀ شـمـا
ژ.بـی.
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
کـپـنـهـاگ،
22 نـوامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
(…)
مـن آگـاهـم، کـه ایـن نـقـطـه زمـانـی مـنـاسـبـی بـرای انـتـشـار کـتـاب در لـنـدن نـیـسـت، ولـی کـتـاب شـمـا بـیـش از جـنـگ عـمـر خـواهـد کـرد، و آمـریـکـایـی هـا و روسـی هـای آشـنـا بـه انـگـلـیـسـی دسـتـۀ بـزرگـی از خـوانـنـدگـان را تـشـکـیـل مـی دهـنـد. مـن دیـبـاچـه ام را بـه شـمـا بـه دانـمـارکـی و آلـمـانـی فـرسـتـاده ام. در آلـمـان یـک بـرگـردان [ از خـود زیـسـت نـامـۀ شـمـا ] را بـرآورد مـی کـنـنـد، و از آن جـا کـه خـوانـنـدگـان آلـمـانـی فـراوانـنـد، امـکـان مـطـالـبـۀ کـارمـزد قـابـل تـوجـهـی وجـود خـواهـد داشـت.
در ایـن جـا دسـتـۀ خـوانـنـدگـان مـتـأسـفـانـه مـحـدودتـر از آنـسـت کـه مـن قـادر بـه فـراهـم آوردن کـارمـزدی بـاشـم. بـا ایـن حـال در کـپـنـهـاگ مـایـل بـه بـرگـردانـدن و انـتـشـار دادن کـتـاب شـمـا هـسـتـنـد. مـن نـاچـار از رد کـردن یـک بـرگـردا نـنـده کـه درخـواسـت اجـازۀ شـمـا را بـه تـوسـط مـن مـی نـمـود، بـوده ام، زیـرا پـیـشـاپـیـش بـه بـانـویـی، خـانـم امـی درا شـمـان، هـمـسـر نـویـسـنـدۀ مـشـهـور[48] قــول داده ام، کــه او را [ بــرای ایـن کـار] در خـاطــر داشـتـه بـاشـم. بـنـابــرایـن بـه
خـود اجـازه مـی دهـم از شـمـا خـواهـش کـنـم بـه او اجـازۀ تـان را بـه دهـیـد. او تـا کـنـون نـیـهـیـلـیـسـت از اسـتـپـنـیـاک را بـرگـردانـده اسـت.
خـواهـش دیـگـری نـیـز از شـمـا دارم. در لـنـدن در حـال حـاضـر زن جـوانـی، یـک نـقـاش، اقـامـت دارد، خـانـم آگـنـس اسـلات مـولـر(Agnes Slott-Møller) بـا روحـی آتـشـیـن و اسـتـعـدادی سـرشـار، شـوهـرش نـیـز نـقـاش اسـت. او بـا کـمـال مـیـل خـواسـتـار آشـنـایـی بـا شـمـا مـی بـاشـد و مـدتـی اسـت از مـن درخـواسـت نـوشـتـن چـنـد کـلـمـه ای بـه عـنـوان مـعـر فـیـش بـه شـمـا نـمـوده اسـت. او تـا آمـوخـتـن انـگـلـیـسـی بـه انـدازۀ کـافـی صـبـر کـرده اسـت. بـه مـن مـی نـویـسـد، کـه حـال آمـاده مـی بـاشـد. او مـطـمـئـنـاً هـنـایـش مـثـبـتـی در شـمـا خـواهـد داشـت. اگـر بـه او چـنـد کـلـمـه ای بـا روز و سـا عـت [ مـلاقـات] بـه نـویـسـیـد، نـزد شـمـا حـاضـر خـواهـد شـد.
(…)
از صـمـیـم قـلـب
ژرژ بـرانـدس
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
22 نـوامـبـر 1899
دوسـت عـزیـز، از ارسـال کـتـابـم هـم چـنـیـن اوراق نـمـونـۀ غـلـط گـیـری بـا واپـس انـداخـتـن پـوزش مـی خـواهـم. مـن پـسـا رسـیـدگـی بـه غـلـط گـیـری کـتـاب بـلافـاصـلـه “Recent Science”( دانـش جـدیـد) را بـرای سـدۀ نـوزدهـم آغـازیـدم. مـقـالـه مـی بـایـد تـا بـیـسـتـم آمـاده بـاشـد، و مـن مـجـبـور از حـبـس تـمـام مـدتـم در خـانـه بـرای اتـمـام بـه مـوقـع آن بـودم. ایـن یـک کـار اعـصـاب خُـردکـن اسـت، زیـرا آدمـی نـاچـار از جـسـتـار، مـطـالـعـه و هـضـمِ نـمـی دانـم چـنـد کـتـاب و مـقـالـه پـیـشـا تـوانـایـی نـوشـتـن چـنـد صـفـحـه مـی بـاشـد. هـمـه چـیـز در اطـراف مـن – مـیـز، صـنـدلـی، نـیـمـکـت کـار – زیـر فـشـار کـتـاب هـای روی هـم انـبـاشـتـه قـرار دارنـد. شـکـل دیـگـر مـبـلـه کـردن. بـالاخـره مـقـالـه دیـروز بـه اتـمـام رسـیـد، و چـنـان نـفـسـی بـه راحـتـی مـی کـشـم کـه انـگـار فـرار کـرده بـاشـم. (…)
کـتـابـم را امـروز بـه شـمـا ارسـال مـی دارم. آن عـلاوه بـر دیـبـاچـه شـامـل نـکـات دیـگـری از شـمـا نـیـز هـسـت. مـن در آن بـسـیـاری از تـرغـیـب هـا و مـلاحـظـات تـان را مـی یـابـم. از شـمـا قـلـبـاً بـه خـاطـر دیـبـاچـه سـپـاسـگـزارم. آن هـم اکـنـون در ویـن مـنـتـشـر شـده اسـت. (…) در آمـریـکـا کـتـاب هـشـت – ده روز دیـرتـر از پـانـزدهـم انـتـشـار یـافـتـه.
و مـن فـوراً کـار روی یـاری مـتـقـابـل را مـی آغـازم. ایـن کـتـابـی خـواسـتـۀ قـلـبـم خـواهـد بـود. سـوای پـیـشـگـفـتـار چـیـزی بـه مـقـالات آن در سـدۀ نـوزدهـم نـخـواهـم افـزود. از ایـن گـذشـتـه کـتـابـی دربـارۀ فـرد و جـامـعـه، یـکـی دیـگـر در بـارۀ روسـیـه – و بـه مـتـمـم Encyclopedia Britanica( دائـرة الـمـعـارف بـریـتـانـیـکـا) نـکـاتـی دربـارۀ روسـیـه. –
از صـمـیـم قـلـب
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
(…)
کـارت پـسـتـال ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
کـپـنـهـاگ،
24 نـوامـبـر
دوسـت عـزیـز
بـه صـورت پـیـوسـت بـه نـامـه ام اطـلاع مـی دهـم، کـه مـوفـق شـده ام نـاشـر دانـمـارکـی خـودزیـسـت نـامـه را بـه پـرد
اخـت 200 کـرون( کـم و بـیـش 280 فـرانـک) وادار سـازم.
ایـن بـسـیـار کـم اسـت، ولـی مـعـمـولاً در ایـن جـا هـیـچ چـیـز بـه خـارجـیـان نـمـی پـردازنـد.
دلـبـسـتـۀ شـمـا
ژ.بـی.
مـا در ایـن مـمـلـکـت هـیـچ قـرارداد حـقـوق[ حـقـوق نـویـسـنـده، بـرگـردانـنـده و غـیـره] بـا مـمـالـک دیـگـر نـداریـم.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
2 دسـامـبـر 1899
دوسـت عـزیـز، خـوب
مـن بـار دیـگـر بـا تـقـاضـای بـخـشـش شـروع مـی کـنـم! پـسـا خـودزیـسـت نـامـه، کـه در واپـسـیـن لـحـظـات بـه اتـمـام رسـیـد – بـه گـونـه ای کـه در آمـریـکـا نـاگـزیـر از واپـس انـداخـتـن انـتـشـار تـا بـیـسـت و دوم گـردیـدنـد – مـن تـمـام وقـتـم را وقـف مـقـالـۀ ” دانـش جـدیـد” کـرده ام، کـه نـولـس اتـمـام آن را تـا شـمـارۀ دسـامـبـر مـطـالـبـه نـمـوده اسـت. بـرای نـگـارش آن مـجـبـور از مـطـالـعـۀ هـر چـیـز دربـارۀ شـهـاب هـا و سـتـارگـان دنـبـالـه دار گـردیـده ام. کـار را تـا دو روز پـیـشـا تـاریـخ انـتـشـار بـه پـایـان مـی رسـانـم. بـایـد تـشـکـیـلات تـحـسـیـن آمـیـز چـاپـخـانـه هـا را سـتـود، کـه هـر دقـیـقـه و حـتـی ثـانـیـه( چـنـد ثـانـیـه بـرای حـروف چـیـنـی یـک صـفـحـه) در ایـن جـد وجـهـدهـا بـه حـسـاب مـی آیـد.
(…)
بـسـیـار خـوب. مـن قـبـل از هـر چـیـز بـرای سـپـاسـگـزاری از شـمـا بـه خـاطـر بـذل تـوجـه وافـرتـان بـه چـاپ دانـمـارکـی و حـتـی آلـمـانـی مـی نـویـسـم. [ بـرنـهـارد] کـامـپـمـیـر(Kampffmeyer)[Bernhard][49] بـه مـن مـی گـویـد، کـه بـاعـث اذیـت شـمـا شـده اسـت. (…) ایـن بـه کـنـار، مـن در حـال انـعـقـاد قـراردادی بـا اوتـو لـوتـس(Otto Lutz) هـسـتـم. – مـبـلـغ پـیـشـنـهـادی آن نـاشـر دانـمـارکـی قـطـعـاً مـطـلـوب اسـت. ولـی اطـمـیـنـان داریـد کـه بـرگـردانـنـده کـارمـزد بـسـنـده دریـافـت خـواهـد کـرد؟ اوسـت کـه کـتـاب را بـه دانـمـارکـی درمـی آورد. در صـورت لـزوم بـرای آن کـه بـرگـردانـنـده کـار مـزدش را اول دریـافـت دارد، مـی تـوان از کـارمـزد نـویـسـنـده چـیـزی کـسـر کـرد. –
(…) مـن مـایـلـم هـشـت – ده روزی را در لـنـدن بـا مـطـالـعـه در ” مـوزۀ بـریـتـانـیـا ” سـپـری سـازم. مـن در دو سـال پـسـیـن چـیـزی نـخـوانـده ام، و جـهـت تـسـلـط بـر مـوضـوع ” فـرد و جـامـعـه” نـاچـار از مـطـالـعـه هـسـتـم. (…)
ایـن جـا – ضـمـنـاً، چـون هـمـه جـا در زمـان جـنـگ – تـحـریـک شـدگـی از جـنـگ شـدیـد اسـت. مـوسـیـنـگـهـام(Mossingham) و دیـگـران کـه کـم و بـیـش از دوسـتـان مـا هـسـتـنـد، وادار از تـرک شـرح وقـایـع روزانـه گـشـتـه انـد، بـه ایـن عـلـت کـه روزنـامـه بـه خـود جـرئـت ” تـوهـیـن بـه ارتـش” بـا گـزارشـات حـقـیـقـی از قـصـابـی هـا در الانـدسـلاگـتـه را داده اسـت.50* مـن شـخـصـاً بـا خـبـرنـگـار آشـنـا هـسـتـم – یـک مـرد ” وطـن پـرسـت” غـیـرعـادی، امـا هـم چـنـیـن مـردی بـا قـلـبـش در جـای درسـت. ایـنـسـت ظـفـرمـنـدی، رهـا شـدن لـجـام غـرایـز پـسـت و حـقـیـر بـخـش مـسـلـط مـلـت بـا حـداقـل حـس هـمـدردی – نـازل تـریـن حـد انـگـلـیـسـیـت در انـگـلـسـتـان؛ چـه چـیـزی جـهـانـی تـر از مـبـالـغـه در مـیـهـن پـرسـتـی (شـوویـنـیـسـم ) یـافـت مـی شـود؟ در حـال حـاضـر هـمـه چـیـز دسـتـخـوش تـغـیـیـر اسـت، حـتی زبـان وازنـنـده مـی گـردد.
بـهـتـریـن درودهـا از طـرف مـا سـه تـن
از صـمـیـم قـلـب، دلـبـسـتـۀ شـمـا
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
انـتـقـادات انـگـلـیـسـی از خـودزیـسـت نـامـۀ یـک انـقـلابـی هـمـه مـثـبـت – امـا بـی اهـمـیـت انـد. مـن مـنـتـظـر خـوانـدن نـظـر Manchester Guardian( نـگـهـبـان مـنـچـسـتـر) و Scotsman( مـرد اسـکـاتـلـنـدی) هـسـتـم. آن هـا بـعـضـی اوقـات انـتـقـاد ادبـی مـی آورنـد.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
6 دسـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت
(…) از نـروژ دو رجـوع بـا تـقـاضـای بـرگـردان هـا بـه مـن شـده، ولـی مـن بـه درسـتـی نـمـی دانـم چـه بـایـد بـه کـنـم.
مـن بـه هـر دو آن هـا پـاسـخ داده ام، کـه یـک بـرگـردان دانـمـارکـی بـه هـمـیـن زودی روی روز خـواهـد دیـد، و مـن مـایـل نـیـسـتـم بـه هـیـچ وجـه مـانـع از آن گـردم، بـنـابـرایـن بـرگـردان دانـمـارکـی را عـنـوان مـی کـنـم. آیـا مـن درسـت مـتـوجـه نـشـده ام، کـه بـرگـردان دانـمـارکـی در نـروژ نـیـز بـیـرون خـواهـد آمـد؟ یـا ایـن کـه در اشـتـبـاهـم؟ دوسـت عـزیـز، هـر تـصـمـیـمـی کـه بـه نـظـرتـان بـهـتـر بـه رسـد، اتـخـاذ کـنـیـد، و آن پـذیـرفـتـه خـواهـد شـد.
درودهـای فـراوان از طـرف هـمـۀ مـا
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
شـرکـت هـتـل بـرلـیـنـی. بـرلـیـن
(Berliner Hotel – Gesellschaft. Berlin)،
17 دسـامـبـر 1899
دوسـت خـوب
دو کـلـمـه بـه شـمـا مـی گـویـم، کـه انـتـشـارات گـولـدن دال(Gyldendal)، کـه مـن بـه آن مـراجـعـه کـرده ام، حـاضـر بـه بـرتـافـتـن رقـابـت یـک چـاپ نـروژی نـیـسـت، گـذشـتـه از ایـن کـه زبـان [ دانـمـارکـی و نـروژی] یـکـی اسـت. نـسـخـه ای کـه شـمـا اجـازه اش را داده ایـد، اسـم دانـمـارکـی – نـروژی خـواهـد داشـت. امـیـدوارم آن 200 کـرون بـه دسـت شـمـا رسـیـده بـاشـد.
خـواهـشـمـنـدم چـنـد کـلـمـه ای بـه دوسـت مـن، خـانـم آگـنـس اسـلات مـولـر بـه فـرسـتـیـد؛ فـکـر نـمـی کـنـم هـنـوز بـا او مـلاقـات کـرده بـاشـیـد. او سـزاوار آشـنـایـی بـا شـمـاسـت، او یـک زن جـوان خـوب و ارزشـمـنـد، بـاحـرارت و جـدی و بـااسـتـعـداد مـی بـاشـد. (…)
از صـمـیـم قـلـب
ژ. بـرانـدس
(…)
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
23 دسـامـبـر 1899
بـهـتـریـن دوسـت، (…).
مـن مـتـوجـه شـده ام، کـه دو بـرگـردان، یـک دانـمـارکـی و یـک نـروژی، مـمـکـن نـیـسـت. گـولـدن دال هـنـوز بـه مـن نـنـوشـتـه اسـت. امـا شـتـابـی در کـار نـیـسـت.
مـن بـه خـانـم آگـنـس اسـلات مـولـر نـوشـتـه ام، ولـی دو روز پـیـشـا حـرکـت مـان بـه بـرایـتـون، و او را بـه نـهـار دعـوت کـرده ام. (…)
از صـمـیـم قـلـب
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
21 ژوئـن 1900
دوسـت عـزیـز
(…)
مـن نـمـی تـوانـم بـه قـدر کـافـی بـه خـاطـر امـکـان آشـنـایـی بـا دوشـیـزه [ الـن] کـی(Key)[Ellen][ 1926- 1849][51] از شـمـا سـپـاسـگـزاری نـمـایـم. سـوفـی(Sophie)[ هـمـسـر کـروپـوتـکـیـن]، خـانـم اسـتـپـنـیـاک، کـه آن روز حـضـور دا شـت، و خـود مـن، هـمـۀ مـان بـسـیـار تـحـت هـنـایـش او قـرار گـرفـتـیـم. پـسـا فـقـط چـنـد لـحـظـه بـه دوسـتـان هـم تـبـدیـل شـدیـم. او رسـالات خـود بـه آلـمـانـی را بـه مـن ارسـال داشـتـه اسـت. مـن ایـن روزهـا مـثـل یـک سـیـاه پـوسـت – تـا دیـر وقـت شـب – روی مـقـالـه ای بـرای سـدۀ نـوزدهـم کـار کـرده ام، بـنـابـرایـن تـنـهـا فـرصـت خـوانـدن صـفـحـاتـی از کـتـاب او را در ایـن جـا داشـتـه ام؛ خـاصـه از رسـالـه ای زیـبـا، مـمـلـو از انـدیـشـه هـای مـهـم؛ آن چـه کـه بـهـتـریـن جـنـبـۀ شـمـا، الـیـسـه کـلـوس، تـورگـنـیـف، نـیـهـیـلـیـسـم، بـهـتـریـن زنـان روسـی اسـت – اسـاس مـشـتـرک انـدیـشـه هـای مـهـم قـرن – از طـریـق او بـه بـیـان درمـی آیـد. و چـه زیـبـا ابـراز داشـتـه شـده انـد! او تـجـسـم چـه نـوع زن شـریـفـی اسـت! آن چـه را کـه بـهـتـریـن هـا احـسـاس مـی کـنـنـد، او بـه شـکـل زنـده بـه بـیـان درمـی آورد. (…)
جـاکـوب هـگـل(Jakob Hegel)[52] بـه تـازگـی بـرگـردان دانـمـارکـی خـودزیـسـت نـامـۀ مـن، En Anarkists Erindring er، را بـه مـن ارسـال داشـتـه اسـت. چـاپ و جـلـدش بـسـیـار قـشـنـگ اسـت. مـن فـقـط دو – سـه صـفـحـۀ اول را نـگـاه کـرده ام، و بـه نـظـرم مـی رسـد، کـه بـرگـردان مـوفـقـی بـاشـد. آن بـایـد لـحـن کـلام نـسـخـۀ اصـلـی را بـازتـاب کـرده بـاشـد.
مـن در حـال حـاضـر هـم چـنـیـن سـرگـرم خـوانـدن نـمـونـۀ غـلـط گـیـری بـرگـردان آلـمـانـی هـسـتـم – آن بـه نـظـرم بـسـیـار خـوب مـی رسـد. ولـی مـن فـقـط قـادر بـه ارزیـابـی آن بـر پـایـۀ بـرداشـت عـمـومـیـم از سـبـکـش مـی بـاشـم.
کـار انـتـشـار مـجـمـوعـۀ نـوشـتـه هـای شـمـا چـگـونـه پـیـش مـی رود؟ ایـن بـلاشـرط ضـروری اسـت کـه در آمـریـکـا بـه بـرگـردان کـامـل آثـار شـمـا اقـدام کـنـنـد. و اگـر مـن زمـسـتـان آیـنـده بـه آمـریـکـا بـه روم – ایـن مـحـتـمـل اسـت53* – هـمـۀ اسـتـعـداد قـانـع سـازیـم را جـهـت مـحـقـق شـدن آن بـه کـار خـواهـم بـرد. زمـان کـوتـاهـی پـیـش شـخـصـیـت هـای بـزرگ امـروزه را بـازخـوانـدم، و بـه خـود مـی گـویـم کـاشـکـی هـر چـه شـمـا نـوشـتـه ایـد، در اخـتـیـار هـمـگـان – هـر مـرد و دخـتـر جـوانـی – مـی بـود. زیـرا، دوسـت عـزیـز، خـیـلـی عـزیـز، نـیـروهـای واپـس گـرا از هـر طـرف مـا را مـورد حـمـلـه قـرار مـی دهـنـد، انـدیـشـه هـای الـهـام بـخـش تـضـعـیـف مـی گـردنـد، و تـحـت نـام فـردگـرایـی( فـردبـاوری) حـمـاقـت، کـوتـه بـیـنـی، خـودخـواهـی بـی مـنـطـق بـورژوازی از دورۀ لـویـی فـیـلـیـپ(Louis Philippe)[1850- 1773/ سـلـط. 48- 1830] – خـیـر، از هـیـئـت رئـیـسـه[54] – احـیـاء مـی شـود. ادبـیـات روسـیـه، کـه شـایـد حـسـاس تـریـن و هـنـا یـش پـذیـرتـریـن ادبـیـات در دنـیـا بـاشـد، نـفـوذ ایـن را حـس مـی کـنـد و مـی نـالـد. تـا جـایـی کـه بـه انـگـلـسـتـان مـربـوط مـی گـردد، آن خـوشـبـخـتـانـه بـه دو اردو تـقـسـیـم شـده اسـت. اردوی ” خـود را دولـتـمـنـد کـنـیـد” خـیـلـی سـاده فـرومـایـه اسـت. تـنـهـا یـک دلـگـرمـی وجـود دارد، و آن ایـن کـه در لـحـظـه ای کـه نـقـاب هـای شـان را بـرمـی دارنـد، هـمـاد زشـتـی خـود را بـرمـلاء مـی سـازنـد.
(…)
از صـمـیـم قـلـب
پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
نـامـۀ ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
هـورن نـزدیـک بـرمـن
(Horn bei Bremen)،
19 اوت 1900
دوسـت عـزیـز، وفـادار (…).
شـایـد شـمـا پـویـش( کـمـپـیـن) مـطـبـوعـات آلـمـان بـر ضـد مـرا بـه خـاطـر گـفـتـن ایـن کـه: مـن زبـان آلـمـانـی را بـه کـار مـی بـرم، ولـی ایـن زبـان نـه زبـان دلـخـواه، نـه حـتـی زبـان مـن اسـت، مـلاحـظـه کـرده بـاشـیـد. هـرگـز مـبـالـغـه در مـیـهـن پـرسـتـی در تـمـام دنـیـا تـا بـه ایـن حـد جـنـون آمـیـز نـبـوده اسـت.
مـن چـنـد هـفـتـه ای نـزد یـک دوسـت نـقـاش و نـویـسـنـده، بـه سـر بـردم، کـسـی کـه طـی 18 سـال پـسـیـن اغـلـب مـلا قـاتـش نـمـوده ام. نـام او آرتـور فـیـتـجـر(Arthur Fitger)[ 1909- 1840][55] اسـت، و مـلـیـت هـای مـتـفـاوت مـا هـنـایـشـی در دوسـتـی مـان نـدارد.
مـن مـسـرورم از ایـن کـه الـن کـی بـه نـظـر شـمـا و نـزدیـکـان تـان دوسـت داشـتـنـی رسـیـده اسـت. او از آشـنـایـی بـا شـمـا خـوشـحـال مـی بـاشـد. وی مـمـلـو از اشـتـیـاق خـالـص و عـشـق بـه حـقـیـقـت، یـک زن شـجـاع کـامـلاً غـیـرعـادی اسـت. بـه نـظـر مـن مـیـل شـدیـد او بـه ضـدیـت بـخـشـاً وی را از لـحـاظ انـدیـشـه هـایـش بـه راه خـطـا بـرده بـاشـد. چـنـان کـه در جـریـان مـنـازعـۀ سـوئـد – نـروژ، سـوئـد را مـقـصـر مـی دانـد. ایـن نـروژی هـا بـا مـلـی گـرایـی زیـاده از حـدشـان، کـه کـامـلاً بـرنـتـافـتـنی و احـمـقـانـه اسـت، او را اصـولاً مـجـذوب مـی سـازنـد.
دوسـت عـزیـز، مـن بـه آلـمـانـی مـی گـویـم “verehrter Gönner”( آقـای حـامـی مـحـتـرم)؛ فـکـر شـنـاسـانـدن مـقـالات حـقـیـر مـرا در انـگـلـسـتـان از سـر در کـنـیـد. مـن شـک دارم آن هـا بـه مـذاق خـوانـنـدگـان خـوش بـیـایـنـد.
نـاشـر هـیـنـمـان(Heinemann) چـاپـی از جـریـانـات اصـلـی در شـش جـلـد را آمـاده مـی سـازد، و مـا بـایـد بـه بـیـنـیـم آن بـا اسـتـقـبـال مـنـاسـبـی روبـه رو خـواهـد شـد یـا نـه. پـس از مـدتـی چـنـان کـه مـی دانـیـد، مـن در اسـکـانـدیـنـاوی مـو فـقـیـت کـسـب کـرده ام. چـاپ عـوام پـسـنـدانـۀ نـوشـتـارهـایـم( درحـدود 30 جـلـد) دارای 6000 مـشـتـرک مـی بـاشـد.
(…) دانـشـجـویـان دانـمـارکـی مـایـل بـودنـد مـن بـه عـنـوان نـوعـی راهـنـمـا بـه هـمـراه شـان راهـی ایـسـلـنـد گـردم، ولـی پـزشـکـان ایـن امـر را بـه مـن غـدغـن کـردنـد.[56] هـمـه چـیـز بـه مـن غـدغـن شـده اسـت.
مـتـحـد درونـی شـمـا از صـمـیـم قـلـب
ژرژ بـرانـدس
کـارت پـسـتـال ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن،
20 نـوامـبـر 1900
بـهـتـریـن دوسـت
انـتـشـارات جـرنـانـدت و شـرکـاء(Gernandt & Co.) در اسـتـکـهـلـم از مـن خـواهـش کـرده کـه از شـمـا اجـازۀ انـتـشـار خـودزیـسـت نـامـۀ تـان بـه سـوئـدی را درخـواسـت نـمـایـم. آن هـا مـایـلـنـد بـه شـمـا 200 کـرون بـه پـردازنـد! مـسـلـمـاً ایـن نـاچـیـز اسـت، و مـن از ذکـرش شـرمـنـده ام؛ ولـی بـه طـوری کـه آگـاهـیـد، هـیـچ قـرارداد حـقـوق وجـود نـدا رد. ریـیـس مـردی شـرافـتـمـنـد، نـویـسـنـده و شـاعـری درخـشـان، گـوسـتـاف اف گـیـجـرسـتـام(Gustaf af Geijerstam) [1909- 1858]، یـک دوسـت مـن مـی بـاشـد. اگـر مـایـل بـه دادن اجـازۀ تـان بـاشـیـد، چـنـد کـلـمـه روی یـک کـارت پـسـتـال بـه مـن بـه فـرسـتـیـد.
(…)
دلـبـسـتـۀ شـمـا
ژ.بـی.
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
ویـولا. بـرومـلـی. کـنـت،
23 نـوامـبـر 1900
بـهـتـریـن دوسـت
(…) – مـن نـیـز در ایـن مـدت پـسـیـن بـسـیـار کـار کـرده ام، ولـی بـیـش تـر روی چـیـزهـایـی کـه نـسـبـتـاً غـیـرجـالـب هـسـتـنـد – دائـرة الـمـعـارف بـریـتـانـیـکـا، ” دانـش جـدیـد” و غـیـره. بـه اضـافـۀ نـوشـتـارهـای کـوتـاهـی در مـوضـوعـات مـورد عـلاقـه ام.
فـکـرش را بـه کـنـیـد: مـن بـایـد نـقـد ادبـی بـه نـویـسـم! یـا نـقـد ادبــی نـه بـلـکـه اجـتـمـاعـی – تـنـهـا ادبـیـات روسـیـه مـنـبـع تـغـذیـۀ فـکـری و ذخـیـرۀ مـنـسـت. یـک سـلـسـلـه سـخـنـرانـی در مـوضـوع ادبـیـات جـدیـد روسـی در بـوسـتـون در مـؤسـسـۀ لاوول(Lowell Institute).
آن هـا مـی بـایـد در دسـامـبـر ایـراد گـردنـد، امـا چـون مـن آمـاده نـبـودم، بـه فـوریـه واپـس انـداخـتـه شـدنـد. اشـخـاص تـورگـنـیـف، [ ایـوان] گـونـچـاروف(Gontjarov)[Ivan][91-1812]، پـوشـکـیـن و [ مـیـخـائـیـل] لـرمـونـتـوف(Lermontov) [Mikhail][ 41- 1814]، اضـافـه بـر ایـن نـویـسـنـدگـان روسـی نـاشـنـاخـتـه – ” نـویـسـنـدگـان خـلـقـی” هـم چـنـیـن مـنـتـقـد یـن [ ویـسـاریـون] بـلـیـنـسـکـی(Belinskij)[Vissarion][ 48- 1811]، [ نـیـکـلای] دوبـرولـوبـوف(Dobroluboff)[Nikolaj] [61- 1836]، [ دمـیـتـری] پـیـسـارف(Pisarev)[Dmitry][ 68- 1840]( نـیـهـیـلـیـسـت تـنـدرو)، [ نـیـکـلای] مـیـخـائـیـلـو فـسـکـی(Mikhailovskij)[Nikolaj][ 1904- 1842] … مـن هـمـۀ آن هـا را بـا لـذت عـمـیـق بـازخـوانـده ام – و مـقـالـۀ کـو تـاه شـمـا دربـارۀ تـورگـنـیـف[57]، کـه هـمـسـرم و مـن ارج بـسـیـار بـدان قـائـل هـسـتـیـم.
شـمـا بـرگـردان سـوئـدی را ذکـر مـی کـنـیـد. مـسـلـمـاً اگـر خـوب بـاشـد، خـوشـحـال خـواهـم گـردیـد، ایـن تـنـهـا چـیـز لازم اسـت. و ایـن کـه نـاشـر 200 کـرون پـیـشـنـهـاد مـی کـنـد – بـسـیـار خـوب اسـت. امـا بـا چـاپ فـرانـسـه کـار خـوب پـیـش نـمـی رود. بـه مـن پـیـشـنـهـاد کـرده انـد آن از چـاپ آلـمـانـی بـرگـردانـده شـود، نـه از انـگـلـیـسـی. (…)
درودهـای خـوب
پـی. کـروپـوتـکـیـن
کـارت پـسـتـال ژرژ بـرانـدِس
بـه پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن،
9 مـارس 1901
بـهـتـریـن دوسـت
اوکـتـاو مـیـربـو(Octave Mirbeau)[ 1917- 1848][58] مـایـل بـه نـشـر خـودزیـسـت نـامـۀ شـمـا در پـاریـس اسـت. او اطـمـیـنـان مـی دهـد، کـه مـی تـوانـد نـاشـری بـیـابـد و او را وادار بـه پـرداخـتـن کـارمـزد مـنـاسـبـی نـیـز بـه سـازد. او اجـا زۀ شـمـا را مـی خـواهـد. مـن بـا بـرگـردانـنـده آشـنـا هـسـتـم، و یـقـیـن دارم شـمـا از کـار او کـامـلاً خـشـنـود خـواهـیـد شـد. امـا مـن نـگـرانـم، کـه شـمـا اجـازۀ بـرگـردان دیـگـری را داده بـاشـیـد.
(…)
وفـادار شـمـا
ژرژ بـرانـدس
نـامـۀ پـیـتـر کـروپـوتـکـیـن
بـه ژرژ بـرانـدِس
بـاشـگـاه کـولـونـیـال، کـمـبـریـج، مـاسـاچـوسـت
(Colonial Club, Cambridge, Mass.)،
28 مـارس 1901
بـهـتـریـن دوسـت، کـارت پـسـتـال شـمـا ایـن جـا در آمـریـکـا بـه دسـت مـن رسـیـد، (…).
مـن قـطـعـاً اقـبـالـی از جـهـت بـرگـردان فـرانـسـۀ خـودزیـسـت نـامـه نـداشـتـه ام. سـه – چـهـار انـتـشـارات بـزرگ آن را رد کـرده انـد. مـن بـه خـود گـفـتـه ام: ” ارتـبـاط روسـی”. اسـتـوک(Stock) تـنـهـا کـسـی بـوده کـه آن را پـذیـرفـتـه اسـت. در مـورد بـرگـردانـنـده، کـار او امـانـت دارانـه بـوده، امـا نـه خـوب بـه آن صـورتـی کـه مـن انـتـظـارش را داشـتـه ام.
بـسـیـار خـوب، آن چـه شـده شـده اسـت. لـطـفـاً از مـیـربـو بـارهـا از طـرف مـن سـپـاسـگـزاری کـنـیـد. چـقـدر مـایـۀ تـأ سـف اسـت، کـه مـن بـه فـکـر ارسـال نـسـخـه ای از چـاپ انـگـلـیـسـی بـلافـاصـلـه پـسـا بـیـرون آمـدنـش بـه او نـبـوده ام.
مـن پـنـج هـفـتـه در کـمـبـریـج، نـزدیـک بـوسـتـون بـه سـر بـرده ام، و آن جـا بـه تـازگـی یـک سـلـسـلـه سـخـنـرانـی در مـؤسـسـۀ لاوول را بـه پـایـان رسـانـده ام – مـن شـرط مـی بـنـدم شـمـا نـمـی تـوانـیـد حـدس بـه زنـیـد دربـارۀ چـه؟ – دربـارۀ ادبـیـات روسـیـه در سـدۀ 19! ایـن بـه مـن پـیـشـنـهـاد شـد، و مـن بـر رویـش سـخـت کـار کـردم، و سـخـنـرانـی هـایـم، دو نـوبـت در هـفـتـه، از شـنـونـدگـان قـابـل تـوجـهـی بـرخـوردار بـودنـد. سـالـن سـخـنـرانـی تـمـام وقـت تـقـریـبـاً پُـر بـود، و هـنـگـام سـخـنـرانـی دربـارۀ تـورگـنـیـف و تـولـسـتـوی تـا سـقـفـش پُـر.
سـخـنـرانـی هـا مـربـوط بـودنـد بـه:
1) مـعـرفـی زبـان و غـیـره. تـا پـوشـکـیـن. 2) پـوشـکـیـن و لـرمـونـتـوف. ( مـا، مـن و هـمـسـرم حـاضـریـم شـمـا را بـه خـاطـر ارزیـابـی بـالای آن دو در آغـوش بـه گـیـریـم)؛ 3) [ نـیـکـلای] گـوگـول(Gogol)[Nikolaj][ 52- 1809]؛ 4) تــورگـنــیـف و تــولـسـتـوی؛ 5) گــونـچـاروف، [ فــئـودور] داسـتـایـوفـسـکـی(Dostojevskij)[Fjodor][ 81- 1821]، [نـیـکـلای] نـکـراسـوف(Nekrasov)[Nikolaj][ 77- 1821]؛ 6) داسـتـان نـمـایـشـی( درام)؛ 7) ” راویـان خـلـقـی”( از [دمـیـتـری] گـریـگـوروویـچ(Grigoróvic)[Dmitry][1900- 1822] تـا [مـاکـسـیـم] گـورکـی(Gorkij)[Maksim][ 1936- 1868])، و 8) نـویـسـنـدگـان سـیـاسـی، [مـیـخـائـیـل] شـدریـن(Schedrine)[Mikhail][ 89- 1826] تـوأمـاً مـنـتـقـدیـن از بـلـیـنـسـکـی تـا تـولـسـوی ( نـقـد هـنـری). کـلاً خـوب بـوده اسـت. در هـفـتـمـیـن و هـشـتـمـیـن سـخـنـرانـی نـسـبـتـاً احـسـاس خـوشـی مـی کـردم. تـصـمـیـم گـرفـته شـده آن هـا را بـه صـورت کـتـاب مـنـتـشـر سـازنـد. شـایـد بـه مـنـظـور مـعـرفـی اد بـیـات روسـیـه سـودمـنـد بـاشـد، امـا نـه بـیـش از آن.
درمـورد بـرداشـت خـودم، مـن از سـخـنـرانـی هـای نـوع دیـگـر: دربـارۀ آنـارشـیـسـم، تـکـامـل سـوسـیـالـیـسـم، کـار، کـشـاورزی و غـیـر و غـیـره، کـه در فـرصـت هـایـی ایـراد کـرده ام، بـسـیـار بـیـش تـر راضـی بـوده ام.
آگـهـی سـخـنـرانـی هـای کـروپـوتـکـیـن دربـارۀ آنـارشـیـسـم در آمـریـکـا
فـردا صـبـح بـایـد بـه نـیـویـورک سـفـر کـنـم، و در آن جـا دربـارۀ آنـارشـیـسـم بـرای 4000 شـنـونـده سـخـنـرانـی نـمـا یـم و تـقـریـبـاً هـر روز سـخـنـرانـی هـای دیـگـری ایـراد کـنـم، و هـشـت روز دیـگـر: یـک هـفـتـه در شـیـکـاگـو. بـه ویـژه دانـشـگـاه هـا دعـوتـم مـی کـنـنـد.
شـمـا را در ایـن جـا در بـوسـتـون بـه خـوبـی مـی شـنـاسـنـد. ایـن جـا بـا اسـتـدلال مـطـالـعـه مـی نـمـایـنـد. اگـر شـمـا پـیـشـنـهـاد یـک سـلـسـلـه سـخـنـرانـی دربـارۀ ادبـیـات را بـه مـؤسـسـۀ لاوول بـه فـرسـتـیـد – بـه انـگـلـیـسـی یـا شـایـد فـرا نـسـه( مـنـتـقـدی از Temps( زمـان)، دشـامـپـس(Deschamps)، بـه تـازگـی سـخـنـرانـی هـایـی بـه فـرانـسـه در کـمـبـریـج ایـراد نـمـود؛ بـا شـمـار قـابـل تـوجـه شـنـونـدگـان) – مـن اطـمـیـنـان دارم، کـه شـمـا را در صـنـدلـی طـلایـی حـمـل خـواهـنـد کـرد. بـه شـمـا از نـخـسـتـیـن لـحـظـه ابـراز عـلاقـه خـواهـنـد نـمـود.
(…)
از صـمـیـم قـلـب
پـی. کـروپـوتـکـیـن
یـادداشـت هـا
یـادداشـت هـایـی کـه شـمـاره هـای شـان در داخـل [ ] قـرار داده شـده انـد، افـزودۀ بـرگـردانـنـدۀ نـامـه هـا بـه فـارسـی مـی بـاشـنـد. یـادداشـت هـایـی کـه جـلـوی شـمـاره هـای شـان عـلامـت * گـذاشـتـه شـده، از کـروگـر هـسـتـنـد.
[36] ایـن مـقـالـۀ بـرانـدس، ” دانـمـارک و آلـمـان”، در جـلـد 76 ( 1899) مـجـلّـه انـتـقـادی مـعـاصـر درج شـد.
37* در مـه – ژوئـن 1899 یـک کـنـفـرانـس صـلـح در لاهـه بـرگـذار گـردیـد.
38* مـنـازعـات امـپـراطـوری بـریـتـانـیـا و جـمـاهـیـر بـوئـر تـرانـسـوال و دولـت آزاد اورانـیـه مـنـجـر بـه دومـیـن جـنـگ بـوئـر در 1902- 1899 شـد.
[39] طـی مـحـاکـمـۀ تـازه ای در رن، 1899، دریـفـوس بـه ده سـال زنـدان مـحـکـوم گـردیـد. کـوتـه زمـانـی بـعـد مـورد بـخـشـش قـرار گـرفـت. مـوضـوع دریـفـوس(l’affaire Dreyfus) یـک رسـوایـی سـیـاسـی بـود، و بـاعـث دودسـتـگـی در جـمـهـوری سـوم فـرانـسـه( 1906- 1894) گـردیـد. ایـن مـوضـوع بـه نـمـاد بـی عـدالـتـی نـو در دنـیـای دوسـتـدار فـرانـسـه تـبـدیـل گـردیـد، و بـه صـورت یـکـی از بـرجـسـتـه تـریـن نـمـونـه هـای پـیـچـیـدۀ بـی نـتـیـجـگـی و یـهـودسـتـیـزی بـاقـی مـانـد. نـقـش مـطـبـوعـات و آراء عـمـومـی در مـنـازعـه نـفـوذ شـان را بـه ثـبـوت رسـانـدنـد.
[40] از کُـنـش گـران در کـمـون پـاریـس. آمـوزگـار، آنـارشـیـسـت. بـه جـزیـرۀ کـالـدونـی جـدیـد، کـه از 1853 بـه فـرانـسـه تـعـلـق یـافـت، تـبـعـیـد گـردیـد. در آن جـا مـدرسـه بـرای کـانـاک هـای بـومـی دایـر سـاخـت، و بـه سـوادآمـوزی آن هـا هـمـت گـمـاشـت. پـسـا عـفـو عـمـومـی در 1880 و بـازگـشـت بـه مـیـهـن کـار اجـتـمـاعـی و تـبـلـیـغـیـش را دنـبـال کـرد. دوبـاره در 1883 دسـتـگـیـر و بـه شـش سـال زنـدان مـحـکـوم گـشـت. در 1886بـخـشـوده شـد. در نـیـمـۀ نـخـسـت دهـۀ 90 سـدۀ 19 در لـنـدن مـقـیـم بـود. کـروپـوتـکـیـن در خـودزیـسـت نـامـه اش دربـارۀ او نـوشـتـه اسـت.
[41] چـنـان کـه در یـکـی از روشـنـگـری هـای پـیـشـگـفـتـار اشـاره شـده، بـیـسـت مـقـالـه از بـرانـدس در مـوضـوع دریـفـوس در روزنـامـۀ سـیـاسـت درج شـد. ایـن مـقـالات در کـتـاب Georg Brandes og Dreyfus affæren ( ژرژ بـرانـدس و مـوضـوع دریـفـوس)( 1994) بـه کـوشـش یـورگـن اسـتـنـا کـلائـوسـن(Jørgen Stender Clausen) بـازنـشـر شـده انـد.
[42] روزنـامـه نـگـار و سـیـاسـتـمـدار. پـسـا کـمـون پـاریـس بـه کـالـدونـی جـدیـد تـبـعـیـد گـردیـد. نـفـرت کـروپـوتـکـیـن از ایـن دوسـت پـیـشـیـنـش مـعـلـول تـغـیـیـر سـمـت گـیـری سـیـاسـی او در 1885 و پـیـوسـتـن روچـفـورت بـه ژنـرال بـولانـگـر و از 1895 تـبـدیـل گـردیـدنـش بـه ضـددریـفـوس بـود.
[43] نک: پـیـشـگـفـتـار.
44* دیـبـاچـۀ بـرانـدس هـمـۀ چـاپ هـای خـودزیـسـت نـامـۀ کـروپـوتـکـیـن را هـمـراهـی نـمـود. عـلاوه بـر چـاپ انـگـلـیـسـی( اصـلـی)، هـم چـنـیـن چـاپ هـای دانـمـارکـی، سـوئـدی، آلـمـانـی، فـرانـسـه و روسـی.
[45] سـلـرز ارج بـسـیـار بـه کـوپـوتـکـیـن قـائـل بـود، و از او بـه عـنـوان ” مـشـهـورتـریـن پـنـاهـنـدۀ مـا “(Our Most Distinguished Refugee) سـخـن گـفـتـه اسـت. او در کـتـابـش مـتـعـلـق بـه 1904، The Danish Poor Relief System. An Example for England( سـامـانـۀ کـمـک بـه بـیـنـوایـان دا نـمـارک. سـرمـشـقـی بـرای انـگـلـسـتـان)، قـانـون دانـمـارک ویـژۀ کـمـک بـه بـیـنـوایـان و پـیـران را بـه صـورت الـگـویـی قـابـل تـقـلـیـد نـشـان داده اسـت.
46* مـنـظـور The International Library of Famous Literature . Selections from the World’s Great Writers, Ancient, Medieval, and Modern, with Bio-graphical and Explanatory Notes and Critical Essays by many Eminent Writers ( کـتـابـخـانـۀ بـیـن الـمـلـلـی ادبـیّـات نـامـدار. گـزیـده هـا از بـزرگ تـریـن نـویـسـنـدگـان دنـیـا، بـاسـتـانـی، قـرون وسـطـایـی، و مـعـاصـر، بـا یـادداشـت هـای زیـسـت نـامـه ای و روشـنـگـرانـه و رسـالـه هـای انـتـقـادی از بـسـیـاری نـویـسـنـدۀ بـرجـسـتـه) بـه کـوشـش دکـتـر ریـچـارد گـرانـت، مـجـلـدات 20- 1، لـنـدن 1900 مـی بـاشـد. عـلاوه بـر بـرا نـدس، هـ.ثـی. آنـدرسـن و [ آدام] اوهـلـنـشـلـیـگـر(Oehlenschläger)[Adam][1850- 1779] در ایـن کـتـابـخـانـۀ ادبـیـات جـهـان مـعـرفـی گـردیـده بـودنـد.
[47] نـویـسـنـده و مـنـتـقـد. نـگـارنـدۀ رمـان مـشـهـور چـه بـایـد کـرد؟( 1863)، کـه بـرانـدس در هـنـایـشـات از روسـیّـه آن را بـه صـورت یـک “رمـان حـرامـزاده و یـک اقـتـصـاد دولـتـی؛ ریـشـه گـرفـتـه از چـرخـک زنـانـۀ ژرژ سـانـد(George Sand)[ 76- 1804]، از نـیـزۀ کـارل مـارکـس” تـعـریـف مـی کـنـد. بـرگـردانـنـدۀ هـنـایـشـات از روسـیّـه بـه انـگـلـیـسـی شـخـصـی بـه نـام سـامـوئـل ثـی. ایـسـتـمـن(Samuel C. Eastman) بـود. در 1902 لـنـیـن عـنـوان کـتـاب چـرنـیـشـفـسـکـی را بـرای اثـری از خـود، چـه بـایـد کـرد؟، بـرگـزیـد.
[48] مـنـظـور هـالـگـا دراشـمـان(Holger Drachmann)( 1908- 1846) اسـت.
[49] روزنـامـه نـگـار بـا گـرایـش آنـارشـیـسـتـی.
50* 21 اکـتـبـر 1899 انـگـلـیـسـیـان در الانـدسـلاگـتـه بـه پـیـروزی دسـت یـافـتـه بـودنـد.
[51] نــویـسـنـده، کُـنـش گـر در قـضـیـۀ مـبـارزه عـلـیـه مـشــروب خـواری و در جـنــبـش حــق رأی زنــان. خــاصـه بــا کــتــاب Barnets århundrade (قـرن کـودک)(1900) شـنـاخـتـه شـده اسـت.
[52] مـالـک وقـت انـتـشـارات گـولـدن دال.
53* کـروپـوتـکـیـن بـه دلـیـل عـدم تـنـدرسـتـی در زمـسـتـان آیـنـده بـه آمـریـکـا نـرفـت.
[54] هـیـئـت رئـیـسـه(le Directoire): کـمـیـتـۀ حـکـومـتـی مـرکـب از 5 عـضـو در جـمـهـوری اول فـرانـسـه( 2 نـوامـبـر 1795 تـا 9 نـوامـبـر 1799)، کـه بـه وسـیـلـۀ نـاپـلـئـون بـا کـودتـای 18 بـرومـر مـنـقـرض گـردیـد، و جـایـش را بـه کـنـسـولـگـری داد. هـیـئـت رئـیـسـه نـام هـم چـنـیـن در تـاریــخ نـگـاری عـمـدتـاً بـا اشـاره بــه مـرحـلـه زمـانـیِ از انـحـلال مـجـلـس تـازه ای مـعـروف بـه کـنـوانـسـیـون(Convention) در 26 اکـتـبـر 1795 ( 4 بـرومـر) تـا کـودتـای بـنـاپـارت بـه کـار بـرده شـده اسـت.
[55] دربـارۀ فـیـتـجـر، بـرانـدس مـقـالـه ای در 1882 نـوشـتـه، و آن جـزء جـلـد هـفـتـم مـجـمـوعـۀ نـوشـتـه هـا(1901) مـی بـاشـد.
[56] دربـارۀ ایـن قـضـیـه بـرانـدس مـقـالـۀ کـوتـاهـی بـا عـنـوان “Studentertoget til Island”( سـفـر دانـشـجـویـی بـه ایـسـلـنـد)(1900) نـگـاشـتـه. ایـن مـقـالـه جـزء جـلـد دوازدهـم مـجـمـوعـۀ نـوشـتـه هـا(1902) اسـت.
[57] جـزء هـنـایـشـات از روسـیّـه در جـلـد دهـم مـجـمـوعـۀ نـوشـتـه هـا.
[58] نـویـسـنـده و مـنـتـقـد، آنـارشـیـسـت.