در زندان تلاش می نمایند ما را متقاعد کنند که روان پریش هستیم!


در زندان هم هر وقت اعتصاب یا اعتراض می کردیم  ما را مجبور می کردند توسط روانپزشک زندان ویزیت شویم و او هم تلاش می کرد ما را متقاعد کند که روانپریشی هستیم که مثل اکثریت زندانیان به جای اینکه راه های دزدی و کلاهبرداری نوین را یاد بگیریم و مطالباتشان در ملاقات شرعی و آزادی مشروط خلاصه شود از آزادی و برابری سخن می گوییم.

اگر یادتان باشد پیشتر درباره اینکه چگونه زندانبانها طی سه چهار سال از مدرک سیکل به مدرک دکتری روانپزشکی می رسند و شیوه کارشان چیست…

فقط به هر مراجعه کننده چند مشت قرص خواب آور می دهند که راحت و بی درد سر حبس بکشند….

*

) توضیحات بیشتر در کامنتها و انتهای متن  )

‏رئیس دانشگاه شهید بهشتی: ممکن است مجبور شویم دانشجویان خاطی را به روان‌پزشک ارجاع دهیم.

#دانشجو #اعتراض #انقلاب

توضیح درباره انجام تکالیف زندانبان، توسط زندانی

یکی از همبندی هایم پیش از رفتن به مرخصی، چند برگه آورد و گفت ” رفیق جان زحمت دارم برات”

یک مقاله  شانزده صفحه است، ده صفحه اش را ترجمه کردم، شش صفحه مانده، باید تا سه روز دیگر تحویل آقای امراللهی ، افسر نگهبان بدهم،( داره درس می خونه، یک مقاله درباره سایکولوژی داره، دیگه روم نشد قبول نکنم !!!)

بهش گفتم ، آخه کار درستی نیست جای یکی دیگه ترجمه کنیم، این چند وقت دیگه مدرک دکتری می گیره، وقتی زبان انگلیسی بلد نیست ، چطور نسخه می نویسه؟

گفت همین یکباره  ، تو رودرواسی افتادم، به خاطر فلان همبندیمون که ملاقات بند به بند با همسرش می خواست و این امراللهی براش ردیف می کنه، تو دردسر افتادم…

خلاصه ، باقی مانده مقاله را ترجمه کردم و به افسر نگهبان تحویل دادم.

چند وقت بعد ، اون همبندیم ، آزاد شد .

امراللهی صدام کرد ،

از بند رفتم بیرون،

محل استراحت نگهبانها

گفت وقت داری بریم هوا بخوریم ؟

گفتم باشه

رفتیم جلوی بند

( اون وقت شب، ساعت یازده ، جلوی بند رفتن و نگاه کردن به ماه و هوا خوردن برای هر زندانی یک رویاست، چون نزدیک غروب تایم هواخوری تمام میشه و باید برگردیم تو بند و خیلی دلگیر میشه …)

بهم گفت دوست داری هر شب بیای اینجا هواخوری؟

گفتم خب همه دوست دارند، ولی ما زندانی هستیم ، اجازه نداریم

گفت اونش با من ، توی شیفت من هر وقت دلت خواست بیا این ور ، در را باز می کنم ، وایسا تا هر وقت دلت می خواد اینجا هوابخور، ماه رو نگاه کن …

(داشتم بالا می‌آوردم از پیشنهادش ولی ، صبر کردم تا آخرش بگه )

چند تا امتیاز مثل اینکه، مجاز به بیرون آمدن از بند میشم، غذای پرسنلی برام میاره که خیلی کیفیتش از غذای زندانی ها بیشتره و اینکه سفارشم رو به  بازجوهای اطلاعات سپاه می کنه و رو میندازه مرخصی بگیرم  …داد

صبر کردم حرفاش تموم شد و گفتم :   نننننننننه

نه!

گفت : خب پول هم بخوای بهت میدم، این متنا تخصصیه، شما خیلی خوب ترجمه کردید، قبلا داده بودم میدون انقلاب برام ترجمه کردن،استاد گیر داد…

گفتم : نه

هی آپشنای جدید و پیشنهاد های وسوسه داد و من هم قبول نمی کردم.

آخر سر  ” رُک ”  بهش گفتم که این کار جنایته، شما باید خودت زبان انگلیسی یاد بگیری، پس فردا دکتر میشی، چطور می خوای مریض ویزیت کنی؟؟؟

بهش گفتم بهت ماهی نمیدم، ماهی گیری یادت میدم.

ترجمه نمی کنم، بهت زبان انگلیسی را از پایه یاد میدم که خودت ترجمه کنی …

باز هم سعی کرد که پول بیشتر بهم پیشنهاد بده،

وقتی دید قبول نمی کنم، با بی میلی پذیرفت که براش کلاس بگذارم…

از شیفت بعد کلاسها را شروع کردیم.

دیدم که دانشجوی مقطع فوق لیسانس/ کارشناسی ارشد رشته روانپزشکی حتی افعال   to be بلد نیست، ساده ترین واژه ها را بلد نیست.

از صفر شروع کردیم، ولی همش سر کلاس چرت میزد و سعی می کرد راضیم کنه براش ترجمه کنم…

دو سه جلسه کلاس گذاشتم،بعد دیگه گفت مرسی کلاس نمی خوام، یک زندانی دیگه پیدا کردم که برام ترجمه می کنه…

از اون به بعد هم همش چپ چپ نگامون می کرد!!!

■■■

چند سال بعد وقتی اعتصاب کردم، گفتن باید بری روانپزشک ویزیتت کنه …

) قانون زندان اینه که روز سوم اعتصاب، روانپزشک میاد ویزیت می کنه که گزارش صحت روانی بنویسه و تلاش کنه که زندانی را متقاعد به شکستن اعتصاب کنه …

و …

دکتر روانپزشک کسی نبود جز : امراللهی.

 #سهیل_عربی

بیست و هشتم مهرماه ۱۴۰۱

https://t.me/Soheil_Arabi645