راهی خواهم شد



انتظار انتظار انتظار…انتظار لعنتی
انگار هیچ وقت تمامی ندارد
منتظر که؟ منتظر چه؟
شاید انتظار می کشم برای انتظار یا…
بالاخره راهی خواهم شد
در جاده ای که کسی در آن سویش منتظرم نیست
شاید به دشتی رسیدم
دشتی که در آن دختران آفتاب و صحرا
در شب های پرستاره دنبال تک ستاره شانند
شاید من تک ستاره ی یکیشان باشم
که در بهار رسیدنم پستان هایش بشکفد
که در آغوش کشدم و
داغی لب هایش جانی تازه در کالبد سردم بدمد
شاید…
چه خیال ها
چه بیهوده انتظاری دارم من
در سرزمینی که شادی را شلاق می زنند
در سرزمینی که
برای تک تک اسپرم هایمان برنامه جامع صد ساله دارند
چه بیهوده است رویای من
در جایی که تن وحشی دخترک بور
در دستان مردی رام می گردد که چند سکه بیش تر دارد
از جوانکی که زندگیش را در دستان لرزان چشم های دخترک نهاده یود
آه چه بیهوده انتظاری دارم من
بالاخره صبحی قبل از خروس خوان راهی خواهم شد
در جاده ای که در انتهایش
مردانی دلباخته شب
عشق را در میدان های شهربه صلیب می کشند
بالاخره صبحی راهی خواهم شد
و این انتظار به پایان خواهد رسید
شاید در روی آسفالت داغ خیابانی
یا…
بالاخره انتظار تمام خواهد شد