شب، زخم خورده از ستمِ نابکارتان


شعر: یگانه افتخاری؛ از مخاطبین چپ همراه «فدراسیون عصر آنارشیسم»

شب، زخم خورده از ستمِ نابکارتان

یلدای ما کجا و شبِ ددسوارتان

از بس که رخ به خونِ جوان طرح بسته‌اید

ضحاکِ ماربه‌دوش شد آیینه‌دارتان

از خون‌مان به صورتتان صورتک زدید

ابلیس بهره برده از آموزگارتان

از نور گفته‌اید و ولی گور می‌کَنید

خونابه می‌چکاند این‌جا غبارتان

صد اخترِ سپید به صلابه می‌کشید

مه سایه گسترد به دلِ اعتبارتان

این ماه، روزگارِ شبان تیره می‌کند

چون چنبرِ شبان به سرِ نامدارتان

یلدا هنوز نطفۀ خورشید در دل است

آری! ببین دمیده غروبِ قرارتان