مهم است که رابطهی مرکز-پیرامون و اقلیت-اکثریت را چطوری بفهمیم. راست برانداز و ناسیونالیسم مرکز، مبارزات در کوردستان، لرستان، بلوچستان و.. را به حساب ملت واحد ایران (چشم و چراغ ایران) میگذارد اما وجود روابط و مناسبات ارتجاعی و مردسالارانه را به حساب کورد بودن، لر بودن، بلوچ بودن و… همین نشانگر گفتاری است که وجود ستم ملی در ایران را تایید میکند. اما علی رغم همه اینها و باور به اینکه مناسبات ارتجاعی محدود به پیرامون، نیست مساله را باید دقیقتر دید.
سنن ارتجاعی حاکم بر جوامع پیرامونی، بخشی یا ابزاری برای بازتولید رابطه مرکز-پیرامون هستند. دیدگاه مرکزگرا و به بیان بهتر فهم سیاست از فیلتر دولت-ملت نگرشی است که فکر میکند حرکت به سمت مرکز در یک روند خطی و تکاملی همه چیز را از عناصر گذشته پالوده کرده و در حالتی بنام شهروندیِ مدرن خالص و ناب میکند (درست مانند دیدگاههای اروپامدارانه یا اورینتالیستی) و بنابراین ستیز را لحظه موعود بین “ملت واحد ایران” و حکومت “امتی-سنتی” میداند.
در حالیکه دولت- ملت، مدام شقاق تولید میکند و عناصر ارتجاعی موجود، ابزار بازتولید همان مرکزگرایی هستند، لحظه موعود فرانمیرسد، چون انتاگونیسمهای دیگری مانند ستم ملی و سایر اشکال ستم وحود دارند که مرتب از دل یکدیگر عبور میکنند.
در اینجا حفظ و بازتولید روابط و سنن ارتجاعی، متعلق به همان منطق اکثریتی است که حاکمیت را در دست دارد و پسماندهای از گذشته نیست. هر عنصر ارتجاعی، ماهیتی سیاسی و معاصر دارد و برآمده از مقتضیاتِ استقرار، تحکیم و بازتولید دولت-ملت و تشکیلات بوروکراتیک مدرن است. این دولت-ملت است که مردسالاری و مولفههای سنتی/ارتجاعی را بعنوان یک روش برای بقای خود احیا و بازتولید میکند.
ارتجاع پدرسالارانه، زنکشی، روابط و مناسبات قبیلهای و طایفهای، مردسالاری سیستماتیک و… بخشی از فرایند بازتولید مرکز-پیرامون یعنی منطق حاکمیت دولت-ملت محسوب میشود و مولفهای “خارجی” محسوب نمیشوند. حاکمیت دولت-ملت سرمایه همزمان شدن عناصر ناهمزمان تاریخی است و همیشه نیز همین خواهد بود یعنی تداوم استبداد و بهرهکشی.