متولد ۱۳۸۲ هستم. مانند خیلی از رفقای دیگر نمیدانم در کدام بیمارستان متولد شدهام. اما شهر جهنمیای که در آن بزرگ شدم به استان خوزستان سنجاق شده است. همانند دیگر رفقای خودم، اولین زندان برای من خانواده بود و من مبارزه را ذرهذره از همانجا آموختم. خواهر بزرگترم توسط داییام کشته شده بود و برای من سرنوشتی جز این تصور نمیشد.
برای رفتن مدرسه باید کارهایی میکردم مثل خیاطی یا جمع کردن فلزاتی مثل آلومینیوم و مس و … که درآمد حاصل از آن توسط برادر معتاد و متجاوزم مصادره میشد و فقط مقداری از آن را پنهان میکردم که بتوانم برای خودم خیالپردازی کنم و آیندهای برای خودم بسازم هرچند در ذهنم.
از دوازده سالگی چندینبار مورد تجاوز برادر و تعرضهای متعدد پسر داییهایم قرار گرفتم و از چهاردهسالگی به جامعه توجهم جلب شد و سعی میکردم مشکلات را ریشهیابی کنم. تا زمانیکه یاد دارم عصیانگر بودم و هیچساختاری مرا نمیتوانست در خودش تعریف کند. اولین بار با گوشی دخترداییام در اینستاگرام با صفحهای آشنا شدم که برای استان ما کتابهای آنارشیستی رایگان میفرستاد و این شروع هویتیافتن من و وصل شدم من به رفیق آنارشیستی بود. او مانند پشتیبانی که ما در زندگی نداشتیم از ما حمایت کرد و برای مبارزه مسیر را به ما نشان داد و به ما فهماند هر کدام از ما چقدر میتوانیم قدرتمند باشیم و این تسلسل باطل تاریخی را از بین ببریم.
مبارزات میدانی من از شانزده سالگی با دیوارنویسی شروع شد. و اولین تجربه مبارزاتی ما برمیگردد به قیام ژینا که همه خود را به تهران رساندیم.
پاینوشت : به دلایل امنیت رفقا، تغییراتی در متن داده شده است.