اکنون، در زمان ما، مردم نمیدانند چه بر سر شان خواهد آمد؛ ولی این، هرگز مسئله اساسی نیست؛ مسئله این است که مردم، خودشان نیز تصوری جایگزین از آنچه باید بیاید ندارند. مردم جز امور بدیهی زندگی شان، هیچ مطالبهای ندارند و در واقع، طلب آنچه امور بدیهی میگوییم نیز یک خواهش است نه یک مطالبه(به آن معنی سیاسیاش) که دارای شکلی از شکلهای ممکن اجتماعی باشد.
به عبارتی دیگر، مردم هیچ پیشنهادی برای رفع نیازهایی که آن را بدیهی میدانیم ندارند؛ صرفاً به دلیل طبیعت موجود زنده که احساس میکند باید چیزی بخورد و چیزی بنوشد، خواستار مرفوع شدن نیازشان هستند.
این یعنی، مردم شیوهی رفع نیازهای شان را خودشان تعیین نمیکنند و اصلاٌ امکان چنین عملکردی-حتی برای فقط خواسته شدنش- وجود ندارد.
ولی تا زمانی که فقط خواستار رفع نیازهای مان هستیم، همواره تحت حاکمیت خواهیم بود؛ زیرا که به چگونه رفع شدن نیاز ناندیشیدهایم و فقط خواستهایم آنچه اکنون بر ما آمده به هر شکل ممکن از ما رفع شود.
وقتی از چگونگی رفع یک نیاز اجتماعی صحبت میکنیم، قطعاً شکلهای اجتماعی باید دستخوش تغییر شود. شکلهای اجتماعی به این معنی که تعیین کنیم جایگاه ما به عنوان فلان بخش از مردم باید کجا و چگونه باشد. من به عنوان نویسنده باید تعیینکنندهی محتوای نوشتههای خودم باشم و اجتماعی از همراهان خود را داشته باشم تا در هر شرایطی بتوانیم در آن با هم در تعامل و تقابل قرار بگیریم و در پویایی آن اجتماعی که مربوط به ما است، سهم بگیریم.
نمیتوانم بگویم، صرفاً میخواهم آزادی نوشتن و گفتن داشته باشم. این یک حق بدیهی است. آنچه مطالبه دارم، شیوهی اشتراک من در جامعه است که باید خودم آن را بسازم و میخواهم این امکان وجود داشته باشد که من با استفاده از آن، تصور خودم را عینیت ببخشم.
و تصور من چیست؟ تصور من شیوهی زیستنی است که برای خودم در جامعه خواهانم. بنابرین، من تصوری از یک جامعه دارم که میخواهم بخشی از نیروی شکلدهنده آن باشم. چگونه ممکن است، همه مردم به چنین خواستهای برسند؟ خواستهای که نه تنها یک خواهش نیست بلکه نیرویی است سازنده که صرفاً به دلیل موانع گذاشته شده بر راهش، متوقف شده است. نیرویی که میخواهد این شکل موجود را بر هم بزند و شکل تازهای را بسازد. شکلی که خودش، بخشی از آن خواهد بود.
چگونه ممکن است مردم به تصوری از یک جامعه تازه برسند و نه فقط این، بلکه حتی خواستار رسیدن به آن شوند؟!
اگر خودم پاسخ بدهم، میگویم؛ زمانیکه بدانیم چگونه میتوانیم مردم را در ساختن یک رویا همراهی کنیم، همه یکجا به مطالبهی آن رویای مشترک نیز خواهیم رسید.
ولی این پاسخ کاملی نیست. باید قبل از همه، روشن شود که چگونه ممکن است به شکل جمعی رویا ببینیم.
و یک شاعر یا نویسنده، قطعاً باور دارد که میتوانیم به شکل جمعی رویا ببینیم رو جایگاه خود او بعنوان یک نیروی مردمی در ساز و کار رویا، این رویای جمعی است که شکل مییابد.
عبدالله سلاحی