نویسنده: راوی
زنکشی در جامعه ایران: تحلیلی جامعهشناختی
پدیده زنکشی در ایران را میتوان در بستر تاریخی و ساختاری نظام مردسالارانهای فهم کرد که هویت و اقتدار مردان را در نسبت با سلطه بر زنان تعریف میکرده است. هرچند در سالهای اخیر، بسیاری از تقسیمات اقتصادی و اجتماعی که بستر مادی و نهادی این نظام مردسالار را فراهم میکردند، تضعیف شدهاند یا دگرگون گشتهاند، اما ارزشها و باورهای مردسالارانه همچنان در ذهنیت بخش بزرگی از مردان (و جامعه بهطور کل) زندهاند.
در این شرایط، مردانی که هویت خود را به این ارزشهای مردسالارانه گره زدهاند، با نوعی تضاد ساختاری مواجه میشوند. نقشها و کارکردهای اجتماعیای که پیشتر مختص مردان یا زنان فرض میشدند، دیگر با واقعیتهای اجتماعی جدید انطباق ندارند. این شکاف میان هویت درونی و واقعیت بیرونی، مردان حامل این ارزشها را دچار نوعی بحران، خشم و تشویش میسازد. در مواجهه با زنانی که دیگر حاضر به ایفای نقشهای سنتی نیستند و در صدد بازتعریف جایگاه خود در جامعه هستند، برخی از این مردان به اعمال خشونت مستقیم روی میآورند تا بهنوعی «هویت از دسترفته» خود را بازیابی کنند. زنکشی را در این بستر میتوان تلاشی خشن برای بازسازی اقتدار ازدسترفتهی مردانه دانست.
از سوی دیگر، این وضعیت بحرانی برای زنان در خلأ یا ضعف چشمگیر نهادهای حمایتی شکل میگیرد. نبود پشتیبانی ساختاری و حقوقی از زنان، امکان اِعمال خشونت را برای مردان سهلتر میکند. در این میان، مردان خشونتورز اغلب خود را دارای نوعی اقتدار سیاسی و فرهنگی میدانند؛ اقتداری که با ساختار محافظهکار نظام سیاسی جمهوری اسلامی همراستا و همهویت است. در واقع، آنها خشونت خود را نه امری فردی و منفک، بلکه در پیوند با نوعی مشروعیت فرهنگی و سیاسی میبینند که از ساختارهای حاکم تغذیه میشود