«نگاهی اشتیرنری به لذت شخصی و آرزو؛ بر پایهی اندیشههای ماکس اشتیرنر، نویسندهی کتاب “یگانگی و مالکیت او”»
همانطور که پیش تر گفتم،ماکس اشتیرنر، این آنارشیست بیخدا و بیپرچم، ما را به سفری پرشور میبرد: سفری به دل «منِ یگانه»، موجودی که نه بردهی قانون است، نه اسیر اخلاق و نه مأمور ایدئولوژی.
این موجود در جهانی پر از «شبح» می زید، اشباحی به نام:
دین
دولت
ملت
نوع بشر
حقیقت
اخلاق
اشتیرنر فریاد میزند:
«تو هیچچیز نیستی، جز آنچه خودت هستی. لذتت، قانون توست.»
او لذت را گناه و فضلیت نمی داند! می گوید لذت فقط خود توست؛ فقط خود توست.
در نگاه اشتیرنری، «لذت شخصی» نه مسئلهای اخلاقی است، نه دغدغهای فلسفی. لذتْ نتیجهی قدرتِ من است. هر گامی که برای رسیدن به خواستهام برمیدارم، هر لحظهای که از طعم آزادی یا لمس میلهای سرکشم بهره میبرم، پاسخی است به ندای «یگانگی ام»، نه به فرمان اخلاق یا خدا.
او میگوید:
«اگر لذت میبری، پس حق داری و اگر توانستی بگیری، مال توست.»
اگر دیدی چیزی میخواهی،نگو «آیا باید؟»
بپرس:
«آیا میتوانم؟»
اگر میتوانی:
بردار
ببر
بخور
بپوش
بخواب
ببوس
بسوزان
و به آغوش بگیر
و اگر نمیتوانی؟
خب، آن وقت حداقل وانمود نکن که «نخواستهای».
ضعف را با فضیلت اشتباه نگیر.
این حق طبیعی نیست این حق اخلاقی هم نیست. این، مالکیت من بر جهان است، آنگونه که بدنم را دارم، نفس میکشم، و “آرزو “میکنم.
زیرا آرزویم، انقلاب یگانه است.
آرزوهای من، آتشزنهی نابودی شبحها هستند اگر بخواهم، شایستهام. اگر نخواهم، هیچ قانون و اخلاقی نمیتواند من را وادار کند.
آیا دوست داری از سیستم آموزشی جدا شوی؟ آیا میل داری با بدن و ذهن خودت، هر کاری خواستی بکنی؟ آیا دوست داری دنیایت را بسازی، نه طبق قانون کهنهها، که با اشتیاق خودت؟
پس اشتیرنر به تو میگوید:
«یگانه شو! صاحب خودت شو! به هیچ چیز جز لذت و ارادهات وفادار نباش!»
می پرسید:
اما اگر همه چنین کنند؟
چه بهتر! جامعهای از یگانگان، نه تودهای از مطیعان. جهانی از لذتهای شخصی، نه قربانیان «باید»
سیاستی بیدولت، اخلاقی بیاخلاق، جهانی که در آن هر کس خودش را زندگی میکند نه برای نجات دیگری، نه برای ساختن بهشت، فقط برای زیستنِ آرزوی خودش.
در عصر شبیهسازی، نظارت، و ایدئولوژیهای رنگوارنگ، اشتیرنر مثل دشنهای در دل نظم ایستاده و میگوید:
«هیچکس بر تو حق ندارد، جز خودت. لذت ببر، چون آنی که میطلبی، هماکنون تویی!»
Rebellion(m.n)