نویسنده: محسن آسایش
تحلیل وضعیت کنونی جمهوری اسلامی در پرتو مفاهیم «نفوذ چندلایه»، «نفوذ چندشبکهای» و «ریزش بیصدا»
از آغاز جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل تا کنون ، مردم ایران با موجی از بازداشتهای امنیتی با برچسبهایی چون «نفوذ»، «جاسوسی»، و «خرابکاری» مواجه بوده اند. از میان بیش از ۲٬۰۰۰ نفری که بازداشت شدهاند، بخش قابلتوجهی فاقد هرگونه دسترسی به اطلاعات حساس حکومتی بوده و بسیاری از آنان نیز پس از مدتی آزاد شدهاند.
این واقعیت بهوضوح نشان میدهد که مسأله اصلی نه در «مردم عادی» یا «منتقدان» بلکه در درون ساختار قدرت رخ داده است. رخدادی که از سه حالت خارج نیست:
۱. نفوذ چندلایه (در لایههای بالایی، میانی و پایینی قدرت)
۲. نفوذ چندشبکهای (در چندین نهاد موازی و غیرهمپوشان نظامی و امنیتی)
۳. ریزش درونی و بیصدای افراد حکومتی و مقامات بلندپایه
و حتی محتملتر آن است که هر سه پدیده بهصورت همزمان در حال وقوع هستند.
نشانهشناسی بحران درونی
نمونهای گویا از وضعیت کنونی را میتوان در سخن غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی، یافت که گفته است:
«جاسوسان موساد، در بین جاسوسان موساد، دنبال جاسوسان موساد میگردند.»
این جملهی به ظاهر طنزآلود ، عمق بحران را نشان میدهد: ساختار امنیتی جمهوری اسلامی چنان به شک و تردید نسبت به یکدیگر آلوده شده که دیگر قادر به تشخیص «دشمن واقعی» نیست.
پیامدهای ترکیب نفوذ چندلایه و چندشبکهای
زمانی که همزمان نفوذ در سطح افقی (میان نهادها) و عمودی (در ردههای مختلف) رخ میدهد، نظام حکمرانی با پدیدهای بهشدت خطرناک روبهرو میشود:
۱. از کار افتادن سامانه هشدار و دفاع
▪ نهادهای امنیتی یا متوجه خطر نمیشوند، یا خود بخشی از شبکهی نفوذند.
۲. فریب ساختاری و انهدام زنجیرهی تصمیمگیری
▪ ساختار رسمی، در درون خود به لایههایی از فریب آلوده شده و تحلیلهای دروغین تولید میکند.
۳. نابودی اعتماد درونساختاری
▪ میان سپاه، بیت رهبری، وزارت اطلاعات، دولت و مجلس بیاعتمادی مطلق شکل گرفته است.
نمونه عینی: روز آغاز جنگ دوازدهروزه
در حملهی اسرائیل به فرماندهان سپاه، «سلامی»، فرمانده کل سپاه، حدود ۹۰ دقیقه پیش از حمله هشدار داده بود.
با این حال:
- هیچ واکنش پیشدستانهای صورت نگرفت؛
- پدافندها فعال نشدند؛
- فرماندهان کلیدی کشته شدند؛
- رسانهها سکوت کردند؛
- و هیچ پیگرد یا بازخواست مؤثری صورت نگرفت.
این حادثه نشان داد که نظام دچار ترکیب نفوذ و ریزش شده است:
- نفوذ چندلایه؛
- نفوذ چندشبکهای؛
- و بیارادگی نخبگان حکومتی برای دفاع از ساختار.
تطبیق تاریخی: مدل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
جمهوری اسلامی اکنون در کدام مرحله است؟
با مقایسه با تجربهی سقوط اتحاد جماهیر شوروی، میتوان روند فروپاشی را به سه فاز تقسیم کرد:
۱. فاز ایدئولوژیک (۱۳۶۴–۱۳۶۶ / ۱۹۸۵–۱۹۸۷):
▪ فروریختن باور نخبگان به ایدئولوژی حاکم.
۲. فاز ساختاری (۱۳۶۷–۱۳۶۹ / ۱۹۸۸–۱۹۹۰):
▪ ریزش وفاداری سازمانی، از کار افتادن دستگاه امنیتی.
۳. فاز تسلیم (۱۳۷۰ / ۱۹۹۱):
▪ فروپاشی رسمی بدون درگیری داخلی شدید.
در این الگو، جمهوری اسلامی ایران اکنون در پایان فاز دوم و آستانه فاز سوم قرار دارد:
- مشروعیت ایدئولوژیک از میان رفته است؛
- ساختارهای امنیتی و نظامی دچار نفوذ و بیاعتمادیاند؛
- تنها «اعلام رسمی فروپاشی» باقی مانده است.
جمعبندی: جمهوری اسلامی در حال تجربهی یک «فروپاشی ترکیبی» است
این فروپاشی نه یک کودتاست، نه یک قیام مردمی تمامعیار؛ بلکه تلفیقی است از:
- پوسیدگی درونی،
- فشارهای خارجی،
- و اعتراضات انباشتهی مردمی.
به بیان دقیقتر:
«از درون پوسیده،
از بیرون تحت فشار،
و از پایین در انتظار لحظهی انفجار.»
این فروپاشی تدریجی است، بیسروصدا آغاز شده، و در لحظهای نامعلوم به شکلی شاید انفجاری، چهرهی نهایی خود را نمایان خواهد کرد