از خاک فقیر اوکراین تا قلب تاریخ
نستور ایوانوویچ ماخنو در ۱۸۸۸ در روستای کوچک گولیایپوله، در خانوادهای فقیر و بیزمین، چشم به جهان گشود. کودکیاش زیر سایهٔ بیگاری برای ملاکان و فقر گذشت، و تنها سه سال آموزش رسمی دید. اما همین نوجوان بیسواد، با ذهن تیز و ارادهای آهنین، به یکی از پیچیدهترین فرماندهان جنگ چریکی قرن بیستم بدل شد.
در جوانی به جنبش انقلابی پیوست، به جرم فعالیت در گروههای آنارشیستی زندانی شد، و در سیاهچالهای تزار، خودش را با مطالعهٔ نظریههای باکونین و کروپوتکین «بازسازی» کرد. با انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷ آزاد شد و به زادگاهش بازگشت، جایی که به سرعت تبدیل به چهرهٔ محوری مقاومت روستایی علیه اشغالگران آلمانی و اتریشی شد.
از دفاع محلی تا ارتش شورشی اوکراین
با فروپاشی جبههٔ آلمان و اتریش در ۱۹۱۸، ماخنو و همراهانش سلاحهای رها شده را جمعآوری کردند و هستهٔ ارتش انقلابی شورشی اوکراین (RIAU) را تشکیل دادند. این ارتش نه تنها علیه ارتش سفید و نیروهای خارجی جنگید، بلکه با ارتش سرخ نیز به تناوب متحد و دشمن شد.
ماخنو برخلاف فرماندهان کلاسیک، ساختار نظامی را انعطافپذیر، افقی و متکی بر ابتکار محلی نگه داشت. تحرک فوقالعادهٔ واحدهای سوارهنظام، استفاده از تاچانکا (درشکهٔ مجهز به مسلسل) و آشنایی با جغرافیای محلی، به نیروهایش برتری تاکتیکی میداد.
پِرِگونوفکا؛ جایی که مسیر جنگ عوض شد
۲۶ سپتامبر ۱۹۱۹، روستای پِرِگونوفکا. نیروهای ماخنو که هفتهها به سوی مرزهای غربی اوکراین عقب رانده شده بودند، ناگهان ضدحملهای کوبنده آغاز کردند. آنها با یک مانور سریع خطوط تدارکات ژنرال آنتون دنیکین را قطع کردند.
پاول آوریچ در Nestor Makhno: The Life of an Anarchist تأکید میکند:
«این شکست، نخستین ضربهٔ جدی به پیشروی دنیکین به قلب روسیه بود و نقش تعیینکنندهای در توقف حرکت او به سوی مسکو داشت.»
این عملیات نه تنها جان انقلاب را از خطر سقوط به دست ارتش سفید نجات داد، بلکه به ارتش سرخ فرصت ضدحمله داد.
آزادی محلی؛ رد قاطع دولت متمرکز
در گولیایپوله و مناطق آزادشده، ماخنو و یارانش شوراهایی برپا کردند که بر اصل خودمدیریتی دهقانان و کارگران استوار بود. هیچ کمیسار سیاسی، هیچ پلیس مخفی و هیچ مقام انتصابی وجود نداشت. نمایندگان شوراها در هر زمان با تصمیم جمعی قابل عزل بودند.
ماخنو در یکی از بیانیههایش نوشت:
«ما نمیخواهیم دهقانان و کارگران را از یوغ فئودالها آزاد کنیم تا دوباره زیر یوغ کمیسارها بروند.»
این ساختار، که آرشینوف و وُولین هم شرح دادهاند، عملاً یک آزمایش بزرگ در آنارشیسم عملی روستایی بود.
خیانتهای مکرر بلشویکها
در پایان ۱۹۱۹، تروتسکی دستور داد ارتش ماخنو به جبههٔ لهستان منتقل شود—دستوری که هدفش دور کردن نیروهای شورشی از پایگاه مردمیشان بود. ماخنو مخالفت کرد و گفت:
«تروتسکی میخواهد فئودالها را با کمیسارها جایگزین کند.»
پس از ماهها جنگ خونین و شیوع تیفوس، بار دیگر در اکتبر ۱۹۲۰، وقتی بارون ورانگل از کریمه حمله کرد، بلشویکها با ماخنو پیمان بستند. این بار حتی وعدهٔ عفو زندانیان آنارشیست و آزادی تبلیغات را دادند.
اما تنها یک ماه بعد، با پیروزی ارتش سرخ، پیمان را پاره کردند. ۲۵ نوامبر ۱۹۲۰، فرماندهان ماخنو در کریمه تیرباران شدند و فردای آن، گولیایپوله هدف حملهٔ غافلگیرانه قرار گرفت.
آخرین سالها؛ از کوههای اوکراین تا تبعید پاریس
ماخنو با بقایای ارتش خود نزدیک به یک سال در دشتها و جنگلهای اوکراین جنگید. زخمهای کهنه، بیماری و کمبود سلاح او را فرسوده کرد. در نهایت، از رود دنیستر گذشت و به رومانی گریخت، سپس به پاریس رسید. در آنجا تا پایان عمر در ۱۹۳۴، فقیر و بیمار، اما همچنان در محافل آنارشیستی فعال ماند.
چرا ماخنو هنوز الهامبخش است؟
برای دشمنانش، او یک «راهزن ماجراجو» بود. برای دهقانان و کارگران جنوب اوکراین، او «پدر» (باتکو) و ناجی بود.
او نه تنها دو ابرقدرت زمانش ارتش سفید و ارتش سرخ را در میدان جنگ به زانو درآورد، بلکه نشان داد که یک جامعهٔ بدون دولت متمرکز میتواند برای مدتی در شرایط جنگی واقعی کار کند.
منابعی چون آرشینوف (تاریخ جنبش ماخنوویست)، وُولین (انقلاب ناشناخته) و پژوهشهای پاول آوریچ، این چهره را از ورای اسطوره و تخریب، زنده و ملموس میکنند.
Rebellion(m.n)