جانِ شریفه محمدی، فعال حقوق کارگری در ایران در خطر مرگ قرار دارد!

جانِ شریفه محمدی، فعال حقوق کارگری در ایران در خطر مرگ قرار دارد

پژوهش توسط: هاسّه-نیما گُلکار

بر پایه ی گزارش های منتشر شده در رسانه های اجتماعی، حُکم غیر انسانی اعدامِ «شریفه مُحمّدی» یکی از زنان فعال حقوق کارگری، از جانب “دیوان عالی کشور” آخرین مرجع قضائی در ایران، تأیید و قطعی گردیده است.
شریفه محمدی متولد سال ۱۳۵۸(۱۹۷۹ میلادی) در یکی از روستاهای شهرستان میانه، واقع در اُستان آذربایجان شرقی (شمال غرب ایران) می باشد که در تاریخ ۱۳ آذرماه ۱۴۰۲اسلامی-خورشیدی (۴ دسامبر ۲۰۲۳) در خانه ی مسکونی اش توسط پولیس أمنیّتی رَشت در نزدیکی دریای خزر در شمال ایران دستگیر گردید. او در “دادگاه انقلاب رَشت” که درتاریخ خردادماه ۱۴۰۳ (۹ ژوئن ۲۰۲۴) برگزار گردید ابتدا به اِتّهام “تبلیغ علیه نظام اسلامی” به زندان محکوم گردید، ولی در ادامه ی پرونده به واسطه ی فعالیت در یک گروه علنی-صنفی (کمیته هماهنگی برای کُمک به ایجاد تشکّل‌های کارگری) به اتّهام واهی و دروغین “بَغی” به معنی “شورش مُسلّحانه علیه دولت اسلامی حاکم” در تاریخ ۱۴ تیرماه ۱۴۰۳ (۴ ژوئیه ۲۰۲۴) به اعدام محکوم شد.

این حُکم سِتمگرانه ی اِعدام، نخست در دادگاه استیناف به دلیل برخی از ابهامات و ایرادات وارده، نقض گردید ولی در ادامه ی بررسی توسط “دادگاه عالی” دوباره در تاریخ ۲۵ مردادماه ۱۴۰۴(۱۶ آگوست ۲۰۲۵) مورد تأیید قرار گرفت، زیرا نیروهای امنیتی مُدعی هستند که این کمیته، وابسته به یک حزب سیاسی-نظامی می باشد. اما اعضای آن تأکید می کُنند که این نهادِ صنفی در سال ۱۳۸۴(۲۰۰۵ میلادی) توسط گروهی از فعالان کارگری با هدف اصلی پُشتیبانی از زحمتکشان در تشکیل واحد های مُستقل برای مبارزه علیه کارِ کودکان، فقر، اعتیاد و بی‌عدالتی‌ در محیط کار تأسیس شده، و هرگز نقشی در فعالیت‌های گروه‌های مُسلّح نداشته است.

شریفه محمدی مادر یک پسر متولد سال ۱۳۹۰(۲۰۱۱ میلادی)، و فارغ‌ُالتحصیل در رشته طراحی صنعتی از دانشگاه تهران می باشد. او قبل از دستگیری در یک شرکت مهندسی و ساختمان مشغول به کار بود.

او در نامه ای از زندان به تاریخ ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۴ (۴ آوریل ۲۰۲۵) نوشت: «دفعات مُتعدد بازجویی‌، آن‌هم بازجویی‌های بسیار طولانی، تکراری و خسته‌کننده در رشت، سلول کوچک و بدون پنجره و هواکِشی که طول و عرض آن به زحمت به ۲متر می‌رسید. روزها و شب‌هائی که هر دقیقه‌اش بدون اِغراق، به اندازه یک ساعت بر من می‌گذشت و شرایطِ سخت و طاقت‌فرسائی را بر من تحمیل می‌کرد، همه ی آن چیزی بود که در آن روزها به لُطف پیگیری آن کارشناسان [بازجویان و شکنجه گران] نصیب من می‌شد. آن‌ها در صدد بودند تا کارِ نکرده و ارتباط نداشته با من را به زورِ این فشارها به گردنم بیندازند و مرا به اعترافی وادار کُنند که به هیچ‌وجه به من نمی‌چسبید و کاملا با آن بیگانه بودم».

مُجازات اعدام می بایستی در ایران و در سراسر جهان لَغو گردد!