من نمیخواهم قصههای کودکانهای را که قرنها در مساجد تکرار کردهاند، دوباره زمزمه کنم. من آمدهام تا آتش حقیقت را بر این کاغذ بریزم. حقیقتی که در خود قرآن و حدیث خوابیده، همان کتاب و همان سنتی که پیروان محمد بهعنوان سند مقدس میپرستند. اگر چشم باز کنی، درمییابی که او نه منجی بشر، بلکه گورکن یکی از بزرگترین ماشینهای سرکوب تاریخ است.
محمد ادعا کرد که آخرین حقیقت از آسمان بر او نازل شده. یعنی چه؟ یعنی تمام بشریت موظفاند تنها همان چیزی را بپذیرند که او آورده. آزادی عقیده، جایی ندارد.
قرآن میگوید: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران، ۸۵).
این جمله یعنی پایان آزادی انتخاب. هر راه دیگری جز اسلام، باطل است.
حتی فراتر: «مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (احزاب، ۳۶).
هیچ مرد و زن مؤمنی حق انتخاب ندارد.
جعفر نچندان صادق نیز از جد خود عقب نمانده و گفته:
«إنما علينا أن نسلم لكم و نرد الأمر إليكم» (الکافی، ج۱، ص۲۷۶).
یعنی تنها وظیفه ما تسلیم و اطاعت است.
این، آزادی نیست.
این بیرحمانهترین شکل دیکتاتوری فکری است: اعلام اینکه هیچکس حق ندارد شک کند، بپرسد یا از مسیر دیگری برود.
اسلامی که میگویند با رحمت گسترش یافت، در واقع با خون رشد کرد.
«فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُم» (توبه، ۵).
بکشید مشرکان را هر جا یافتید.
«قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ» (توبه، ۲۹).
با کسانی که ایمان نمیآورند، بجنگید.
«فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ» (بقره، ۵۴)؛ یعنی قتل بهعنوان توبه.
روایات هم پر از خشونتاند:
محمد گفت: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله وأني رسول الله» (صحیح بخاری، ج۱، ص۱۰۹).
یعنی مأمور شدهام با مردم بجنگم تا شهادتین بگویند.
حتی قضیه جایی جالب می شود که این سنت به مهدی موعودشان که می گویند منجی عالم بشریت است هم می رسد!
جعفر نچندان صادق:
«لو قام قائمنا لقتل ذراري قتلة الحسين» (بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۱۳).
یعنی مهدی وقتی قیام کند، حتی نسل دشمنان را خواهد کشت،حال دشمنان وی که نسلشان خشک می شود کیستند؟
افرادی که حسین را به دلیل ادعای غیر مقبول خود مجازات کردند!.
این یعنی اسلام نه با اندیشه، بلکه با اجبار شمشیر پخش شد. حقیقتی که نیازمند قتلعام است، حقیقت نیست؛ ابزار قدرت غیر انسانی است.
اگر کسی ادعای پیامبری آزادی داشت، نخستین کارش باید نابودی بردگی میبود. اما در اسلام، بردگی بهعنوان قانونی مقدس جا افتاد.
قرآن میگوید: «إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ» (مؤمنون، ۵-۶).
همبستری نهتنها با همسر، بلکه با کنیز برده نیز آزاد است.
«فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ» (نساء، ۲۵).
زن برده حتی در مجازات هم نصف انسان آزاد ارزش دارد.
روایت بخاری: «ما ملكت يمينك مما أفاء الله عليك». غنائم جنگی، بردگان جنسی، ملک تو هستند.
و همچنان امام ششم شیعیان:
«لا بأس بنكاح الأمة بإذن أهلها» (تهذیب الأحکام، ج۷، ص۳۷۱).
یعنی آمیزش با کنیز با اجازهی صاحب او مجاز است.
این نه اخلاق است، نه عدالت. این معاملهی آشکار انسان با انسان است، که محمد آن را قداست بخشید.
محمد زنان را فروتر تعریف کرد.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» (نساء، ۳۴).
مردان حاکم بر زناناند.
«لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» (نساء، ۱۱).
ارث دختر نصف پسر است.
«فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ» (بقره، ۲۸۲).
شهادت دو زن برابر با یک مرد.
روایت: «لن يفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة» (صحیح بخاری، ج۹، ص۱۶۵).
هیچ قومی که فرمان را به دست زن دهد، رستگار نمیشود.
اینجا دیگر جای تأویل نیست. در دستگاه محمد، زن یک انسان کامل نیست، بلکه ابزاری برای تولید مثل، خدمت و اطاعت است.
حتی قضیه تا حد وحشتناک است که علی ابن ابیطالب،جنایتکار و جلاد لیگ برتری محمد گفته:
«المرأة شر كلها، و شر ما فيها أنه لا بد منها» (نهج البلاغه، حکمت ۲۳۸).
زن سراسر شر است و بدترین چیزش این است که نمیتوان از او بینیاز بود.
این لحن آشکارا تحقیر زن را نهادینه میکند و بذر همان زنستیزیای است که امروز در جمهوری اسلامی به شکل حجاب اجباری و محرومیت حقوقی ادامه دارد.
کسی که از اسلام برمیگشت، باید کشته میشد.
محمد گفت: «من بدل دينه فاقتلوه» (صحیح بخاری، ج۹، ص۴۵).
هر کس دینش را عوض کند، او را بکشید.
قرآن: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم» (مائده، ۳۳).
مجازات مخالفان قتل، به صلیب کشیدن، قطع دست و پا.
محمد گفت: «من بدل دينه فاقتلوه» (صحیح بخاری).
ناصادق: «من ارتد عن الإسلام فاقتلوه» (تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۴۰).
این یعنی سرکوب کامل هر صدای مخالف.
«الکساندر برکمان»در کتاب الفبای آنارشیسم می گوید: بگذارید مخالفان ما حرف بزنند! بگذارید آزاد باشند و اصلا مردم را تحریک کنند
چرا که سرکوب عقیده و سخن،در قاموس و کتیبه فکری هیچ انسان آزادی جای نداشته و ندارد.
حال مقایسه کنید با دستگاه خفقان اسلامی.
از درون همین متون، قرنهاست شلاق و شمشیر بر گردهی بشریت فرود میآید. وقتی قرآن میگوید: «جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (توبه، ۷۳)، این دستور خشونت امروز به دست جمهوری اسلامی،طالبان، داعش،جرثومه حماس و دیگر حکومتهای اسلامی تکرار میشود.
آری یاران!
رفقا،همقطاران،برادران،خواهران و فرزندان ما را که میان انکر الصوات الله اکبر در خاورمیانه،فریاد #زن_زندگی_آزادی/ #ژن_ژیان_ئازادی سر می دادند،با همین آیات کشتند،اسیر کردند،چشمانشان را گرفتند و زندگی های بسیاری را به آتش کشیدند.
“محمد ابن عبدالله که جا دارد ولادت جانسوز و نامیمون وی را خدمت تمام بشریت تسلیت عرض بنمایم”
نه پیامبر رحمت، که پیامبر اطاعت بود. او کتابی آورد که در آن قتل مخالف، بردگی انسان، تحقیر زن و نفی آزادی اندیشه تقدیس شد. آنچه بر جای گذاشت، زنجیر است نه آزادی. و وظیفهی ما، شکستن این زنجیر است.
انسان، پیامبر نمیخواهد. انسان به خود، بر «ایگو» تعلق دارد. و تا وقتی که نام محمد بر فراز ذهنها سایه انداخته، این تعلق در بند است.
Rebellion(m.n)