یادداشت مُترجم زبان فارسی در مورد نویسنده:
«نیک هیث»، در سال ۱۹۴۸ میلادی در شهر برایتون – ساسِکس شرقی [انگلستان] – چشم به جهان گشود. او فعالیت سیاسی خود را در ۱۴ سالگی بهعنوان عضو سازمان جوانان سوسیالیست حزب کارگر و سپس اتحادیه جوانان کمونیست آغاز نمود. در سال ۱۹۶۶، پس از مطالعه ی کتابهای آنارشیستی در کتابخانه، به یک آنارشیست-کُمونیست تبدیل گردید و در شکلگیری گروه آنارشیستی برایتون (۱۹۶۶–۱۹۷۲) شرکت داشت. او همچنین برای مدتی کوتاه به «اِتحاد آنارشیستی-سندیکالیستی» پیوست و در انتشار نشریه ی «چشماَنداز سیاه و سُرخ» مشارکت داشت.
اواسط دهه ی ۱۹۸۰ در لندن یکی از بُنیانگذاران «فدراسیون آنارشیستی-کمونیستی» (آ.ثی.اِف) بود که بَعدها به «فدراسیون آنارشیستی» تغییر نام داد. او اکنون یکی از اعضاء فعّال «گروه آنارشیستی-کُمونیستی» (آنارکو-کُمونیستی) می باشد که در سال ۲۰۱۸ بُنیان گذاری شد.
نیک هیث، تاریخنگار، کارمند بازنشسته ی کتابخانه کارگران و نویسنده ی بسیاری از زندگینامههای مربوط به آنارشیستهای مُبارز است و مقالههائی درباره ی انقلاب مجارستان و سوّمین انقلاب روسیه، و همچنین کتاب «ایده: کُمونیسم آنارشیستی، گذشته، حال و آینده» که در سال ۲۰۲۲ میلادی مُنتشر گردید، می باشد. مُحتوای داخل تمامی کروشه ها از جانب مترجم است.
###
بَرگردان به زبان فارسی: هاسّه-نیما گُلکار
نویسنده: نیک هیث
۶ ژوئیه ۲۰۰۹
شرح کوتاهی از زندگی فانیا بارُن – مشهور به فَنی گِرِفنسون، آنیسیمووُنا، و همچنین به فَنی بارون ۱۹۲۱ – ۱۸۸۷ میلادی – یک آنارشیست [یهودی تبار] و جوانی آرمانگرا که هم قربانی خشونت پولیس ایالات متحده آمریکا وهم پولیس مخفی اتحاد جماهیرشوروی «چِ.ک.آ» گردید.
فانیا بارُن از آن دسته زنان روسی بود که زندگی خود را کاملن وقف آرمان بشریّت نمود. زمانی که در آمریکا بود، تمام وقتِ آزادِ خود و بخش قابل توجُهی از درآمد ناچیزش از کار در کارخانه را مصرف تبلیغات آنارشیستی می کرد. سالها بعد، هنگامی که او را در «خارکوف» ملاقات کردم، شور و فداکاریاش به دلیل آزار و اذیّتی که خود و همراهانش پس از بازگشت به روسیّه مُتحمل شد، شدّت یافته بود. او شجاعتی بیحدّ و روحیّه ای سخاوتمندانه داشت. او میتوانست سختترین کارها را انجام دهد و با بُزرگواری و ازخودگُذشتگی، از آخرین تکّه نانِ خود صَرف نظر نماید. در شرایط طاقتفرسای سفر، فانیا در سراسر اوکراین به بالا و پایین میرفت تا «نابات» – سازماندهی کارگران و دهقانان – را گُسترش دهد، یا به رُفقای زندانیاش یاری برساند و تَسکین خاطری برای آنان باشد. او یکی از قربانیان حمله به «بوتیرکی»[منطقه مسکونی دراُستان آستراخان] بود، که در آنجا با کشانیده شدن موهایش، به شدّت مورد ضَرب و شَتم قرار گرفت. پس از زمانی که از زندان «رایازان» گُریخت، با پای پیاده در حالی که ژندهپوش و بیپول بود، خود را به شهر «مُسکو» رسانید. اوضاع نااُمیدوارانهاش او را مجبور ساخت تا در خانهی برادر شوهرش پناه بگیرد، مکانی که توسط «چ.ک.ا» (پولیس أمنیتّی شوروی) شناسائی شد. این زنِ بُزرگدل، که تمام زندگی خود را وقف انقلاب اجتماعی کرده بود، توسط افرادی به قتل رسید که اِدّعا میکردند پیشتازان انقلاب هستند. دولت شوروی نَه تنها به قتل فانیا بارون بَسَنده ننمود، بلکه با مُتهم کردن او به راهزنی، لکّهی نَنگ دیگری به کارنامه ی خودش اضافه نمود. نااُمیدی بیشترِ من از روسّیه – اِمّا گلُدمَن.
فانیا گِرِک که خانوادهاش پس از مهاجرت به آمریکا نام خود را به گِرِفِنسون تغییر داد، در ویلنیوس – لیتوانی (امپراتوری روسیه) چشم به جهان گشود و به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد، و در آنجا با آرون بارُن (مشهور به کانتوروویچ) که نانوا بود، وارد رابطه شد. آرون در سال ۱۹۱۲ میلادی به شیکاگو گُریخت، و از طریق برادر بزرگترش نیومن (نحوم) که با خواهر بزرگتر فانیا – سارا – ازدواج کرده بود، با فانیا (فرِیده) که در جُنبش آنارشیستی شیکاگو و اتحادیه کارگران صنعتی جهان (آی.دابلیو.دابلیو) فعّال بود، آشنا گردید. فانیا در تظاهراتِ گرُسنگی سال ۱۹۱۵ میلادی همراه با «لوسی پارسونز» و «آرون» شرکت داشت و همچنین رهبری گروه کُر انقلابی روسیه را در جلسهای با سخنرانی لوسی پارسونز و دیگران در «هوول هاوس» ( ۱۷ ژانویه ۱۹۱۵) که توسط «جِین آدامز» برای یاری رسانی به فَقیران تأسیس شده بود، برعُهده گرفت. در تظاهرات بیرون از ساختمان، مأموران لباسشخصی با استفاده از پنجه بوکس، و پولیسهای یونیفورمپوش با باتوم با شدّت زیاد به مُعترضان حمله وَر شدند، و «فانیا» با ضربهی یکی از پولیسها بیهوش گردید. او همراه با پنج زن روسی دیگر و پانزده مَرد دستگیر شُد. جین آدامز برای آزادی فانیا، لوسی و دیگرانی که در مطبوعات شیکاگو تصویرشان منتشر شده بود، وثیقه تهیّه نمود.
فانیا در سال ۱۹۱۷ میلادی همراه با آرون و بوریس یِلانسکی به روسیه بازگشت. او بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ با کُنفدراسیون آنارشیستی نابات [متشکل از کارگران و دهقانان] در اوکراین همکاری فعالانه داشت. در ۲۵ نوامبر ۱۹۲۰، او همراه با بسیاری دیگر از آنارشیستها در همآیشی در خارکوف توسط «چ.ک.ا» دستگیر گردید و از بهار ۱۹۲۱ در زندان «رایازان» نگهداری میشد، که در ۱۰ ژوئیه ۱۹۲۱ همراه با ۹ آنارشیست دیگر، با کومک «شبکهی زیرزمینی آنارشیستها» از آنجا گُریخت. او همچنین قصد داشت به آرون در فرار از زندانِ مُسکو کومک کُند و برای این کار مجبور بود در خانه ی برادر آرون که عضو حزب بولشویک بود، پنهان شوَد که همانجا در هفدهم آگوست ۱۹۲۱ توسط پولیس أمنیّت شوروی (چ.ک.آ) که در بین گروه آنارشیست های مخفی نفوذ کرده بود و اَعمال تحریک آمیز و جَعل اَسناد انجام می داد، دستگیر گردید. البته مشخص نیست که آیا فانیا توسط برادر آرون لو داده شده بود و یا آنکه خیر؟
فانیا در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱، پس از این که به عنوان “همدستی در اَعمال جنایتکارانه علیه حکومت شوروی” مُجرم شناخته شد، همراه با ۹ زندانی آنارشیست دیگر از جمله شاعری به نام «لِو چِرنی» توسط «چ.ک.ا» تیرباران شدند. [گفته میشود که اعدام فانیا به دستور شخصی ولادیمیر لنین اِجراء گردیده است]. و بدین وسیله، مرگ آنها نمادی از سرکوب شدید علیه آنارشیست های روسیه شد. فانیا نه تنها هرگز تسلیم مرگ نشُد، بلکه تا آخرین لحظه ی نَفس کشیدن با جلاّدان بولشویک جنگید. «آرون بارون» [شریک زندگی اش] نیز در سال ۱۹۳۷ در اُردوگاههای کار اجباری جان باخت. [ در «تاگانکا» تیرباران شد].
[لئون تروتسکی همدستِ بسیار نزدیکِ ولادیمیر لنین درباره ی فانیا بارُن گفته است: «ما آنارشیستهای واقعی را زندانی نمینمائیم، بلکه جنایتکاران و راهزنانی را که خود را با ادّعای آنارشیست بودن پنهان میکنند، زندانی میکنیم». این سخنان فریبکارانه ی همان شخصی است که به عنوان فرمانده ی ارتش سُرخ شوروی و با فرمان مستقیم ولادیمیر لنین، هزاران کارگر و مَلَوان آنارشیست و مُعترض را در شهر «کرونشتات» با همین گونه بهانه ها و بدون دادرسی عادلانه، به شکل وحشیانه ای بخاک و خون کشید و آنان را به معنی واقعی کلمه، قتلعام نمود].
«چهرهاش رو به سوی خورشید داشت و تمامِ وجودش از پرتو آرمانگرائی می درخشید. خندهی نُقره فامش با شادی جوانی و زندگی طنینانداز شده بود، امّا من با هر گامی که نزدیکتر می شُدم، برای تَرس از أمنیّت جانِ او بر خود میلَرزیدم. او پیوسته به من اطمینان می داد که: «هراسی به خود راه مَده، هیچکس در لباسِ روستائی و دهقانی، مرا شناسائی نخواهد کرد».
اُسطورهی بولشویکی – آلکساندر بِرکمَن.
Translated to Persian by Hasse-Nima Golkar
منبع به زبان انگلیسی:
https://libcom.org/article/baron-fanya-aka-fanny-grefenson-aka-anisimovna-aka-fanny-baron-1887-1921