خودیاری و امنیت آنارشیستی

خودیاری و امنیت آنارشیستی

نویسنده: راوی

مراقبت از خود، به‌ویژه از «من»، امری خودخواهانه نیست؛ بلکه ریشه در مسئولیت انسان نسبت به بودنِ خویش دارد. «من» همان نقطه‌ای است که از آن جهان را می‌بینیم، می‌فهمیم و با آن رابطه برقرار می‌کنیم. همه‌چیز—از معنا و تصمیم گرفته تا کنش و مقاومت—از این جایگاه آغاز می‌شود. وقتی این مرکز نادیده گرفته می‌شود یا آسیب می‌بیند، حضور انسان در جهان سست می‌شود و زندگی به‌تدریج تهی می‌گردد.

«من» نقش سامان‌دهنده و راهبر زندگی ما را بر عهده دارد. این «من» است که تصمیم می‌گیرد، حد می‌گذارد، می‌ایستد و پاسخ می‌دهد. از طریق آن است که انسان می‌تواند فشارهای بیرونی، رنج‌ها، میل‌ها و تعارض‌ها را مدیریت کند. محافظت از «من» یعنی حفظ صدا؛ صدایی که به انسان امکان می‌دهد حرف بزند، اعتراض کند، بخواهد و جای خود را در جهان مطالبه کند. هرجا این صدا حفظ شود، توان هدایت زندگی نیز حفظ شده است.

وقتی فرد به‌تدریج به این باور می‌رسد که بی‌ارزش است، آسیب تنها به احساسات او محدود نمی‌ماند. چنین فردی دیگر جایی برای رشد خود نمی‌بیند و جرئت خواستن یا پرسیدن را از دست می‌دهد. جهان در نگاه او فضایی بسته و از پیش اشغال‌شده به نظر می‌رسد؛ جایی که سهمی برای او در نظر گرفته نشده است. در این وضعیت، میل خاموش می‌شود و کنش جای خود را به عقب‌نشینی می‌دهد.

اگر «من» در هم بشکند، تمام آنچه بر پایه‌ی آن شکل گرفته فرو می‌ریزد. فکرها پراکنده می‌شوند، خواسته‌ها بی‌معنا جلوه می‌کنند و مبارزه بی‌دلیل به نظر می‌رسد. زندگی بدون حفاظت از «من» به حالتی سایه‌وار می‌رسد؛ انسان زنده است، اما در زندگی خودش حضور ندارد. او دیگر کنشگر نیست و به‌تدریج به کسی تبدیل می‌شود که اراده‌ی دیگران زندگی‌اش را شکل می‌دهد.

به همین دلیل است که نظام‌های سلطه تنها به کنترل بیرونی بسنده نمی‌کنند. آن‌ها می‌کوشند صدای «من» را خاموش کنند و چهره‌ی آن را از میان ببرند. انسانی که خود را بی‌ارزش می‌داند، مطالبه نمی‌کند، مقاومت نمی‌کند و حتی امکان وضعیت دیگری را تصور هم نمی‌کند. در چنین شرایطی، سلطه بدون زور مستقیم ادامه می‌یابد، زیرا فرد پیشاپیش خود را کنار کشیده است.

در این معنا، «من» نخستین ابزار ایستادن انسان در برابر جهان است. نه ابزاری برای آسیب‌زدن، بلکه نیرویی برای حضور داشتن، ادامه دادن و تاب آوردن. «من» همان چیزی است که به انسان امکان می‌دهد در برابر رنج بایستد و بگوید: من هستم و حق دارم. وقتی این جایگاه از بین می‌رود، زندگی دیگر زیسته نمی‌شود؛ فقط تحمل می‌شود و مسیر آن را خواست دیگران تعیین می‌کند.

در نهایت، حفظ «من» یعنی حفظ امکان معنا، میل و مبارزه. یعنی اصرار بر این‌که انسان فاعل زندگی خود بماند، نه سایه‌ای در حاشیه‌ی آن؛ صدا باشد، نه پژواک؛ و زندگی‌ای بسازد که از درون شکل می‌گیرد، نه زندگی‌ای که صرفاً بر او تحمیل شده است

اینجا کجاست و ما کی هستیم و چه کار میکنیم؟

فضای خودیاری آنارشیستی یکی از کانال ها و مجموعه های تولید محتوا از مجموعه جبهه آنارشیستی است که عمدتا بر بحث های حوزه امنیت،روابط اجتماعی و سلامت روان تأکید دارد.

چرا اینجارو ساختیم؟

انباشت تجربیات از زندگی روزمره همسنگران و دوستان و توصیه جمعی راه حل هایی که برای غلبه بر رنج ها به هم پیشنهاد می دهیم و ارائه آموزش هایی برای بالا بردن تاب آوری در کنار اهمیتی که رعایت نکات امنیت سایبری دارد ما را به این تصمیم جمعی رساند که فضای خودیاری را ایجاد کنیم.

سهم شما چیه؟

شما نیز می تواند با درمیان گذاشتن توصیه ها و تجارب خود به ما در تحقق فضای خودیاری اشتراکی کمک کنید.

حراست از خود چرا اهمیت دارد؟

مراقبت از خود، به‌ویژه از «من»، امری خودخواهانه نیست؛ بلکه ریشه در مسئولیت انسان نسبت به بودنِ خویش دارد. «من» همان نقطه‌ای است که از آن جهان را می‌بینیم، می‌فهمیم و با آن رابطه برقرار می‌کنیم. همه‌چیز—از معنا و تصمیم گرفته تا کنش و مقاومت—از این جایگاه آغاز می‌شود. وقتی این مرکز نادیده گرفته می‌شود یا آسیب می‌بیند، حضور انسان در جهان سست می‌شود و زندگی به‌تدریج تهی می‌گردد.

«من» نقش سامان‌دهنده و راهبر زندگی ما را بر عهده دارد. این «من» است که تصمیم می‌گیرد، حد می‌گذارد، می‌ایستد و پاسخ می‌دهد. از طریق آن است که انسان می‌تواند فشارهای بیرونی، رنج‌ها، میل‌ها و تعارض‌ها را مدیریت کند. محافظت از «من» یعنی حفظ صدا؛ صدایی که به انسان امکان می‌دهد حرف بزند، اعتراض کند، بخواهد و جای خود را در جهان مطالبه کند. هرجا این صدا حفظ شود، توان هدایت زندگی نیز حفظ شده است.

وقتی فرد به‌تدریج به این باور می‌رسد که بی‌ارزش است، آسیب تنها به احساسات او محدود نمی‌ماند. چنین فردی دیگر جایی برای رشد خود نمی‌بیند و جرئت خواستن یا پرسیدن را از دست می‌دهد. جهان در نگاه او فضایی بسته و از پیش اشغال‌شده به نظر می‌رسد؛ جایی که سهمی برای او در نظر گرفته نشده است. در این وضعیت، میل خاموش می‌شود و کنش جای خود را به عقب‌نشینی می‌دهد.

اگر «من» در هم بشکند، تمام آنچه بر پایه‌ی آن شکل گرفته فرو می‌ریزد. فکرها پراکنده می‌شوند، خواسته‌ها بی‌معنا جلوه می‌کنند و مبارزه بی‌دلیل به نظر می‌رسد. زندگی بدون حفاظت از «من» به حالتی سایه‌وار می‌رسد؛ انسان زنده است، اما در زندگی خودش حضور ندارد. او دیگر کنشگر نیست و به‌تدریج به کسی تبدیل می‌شود که اراده‌ی دیگران زندگی‌اش را شکل می‌دهد.

به همین دلیل است که نظام‌های سلطه تنها به کنترل بیرونی بسنده نمی‌کنند. آن‌ها می‌کوشند صدای «من» را خاموش کنند و چهره‌ی آن را از میان ببرند. انسانی که خود را بی‌ارزش می‌داند، مطالبه نمی‌کند، مقاومت نمی‌کند و حتی امکان وضعیت دیگری را تصور هم نمی‌کند. در چنین شرایطی، سلطه بدون زور مستقیم ادامه می‌یابد، زیرا فرد پیشاپیش خود را کنار کشیده است.

در این معنا، «من» نخستین ابزار ایستادن انسان در برابر جهان است. نه ابزاری برای آسیب‌زدن، بلکه نیرویی برای حضور داشتن، ادامه دادن و تاب آوردن. «من» همان چیزی است که به انسان امکان می‌دهد در برابر رنج بایستد و بگوید: من هستم و حق دارم. وقتی این جایگاه از بین می‌رود، زندگی دیگر زیسته نمی‌شود؛ فقط تحمل می‌شود و مسیر آن را خواست دیگران تعیین می‌کند.

در نهایت، حفظ «من» یعنی حفظ امکان معنا، میل و مبارزه. یعنی اصرار بر این‌که انسان فاعل زندگی خود بماند، نه سایه‌ای در حاشیه‌ی آن؛ صدا باشد، نه پژواک؛ و زندگی‌ای بسازد که از درون شکل می‌گیرد، نه زندگی‌ای که صرفاً بر او تحمیل شده است.

https://t.me/SelfAid_Secure