آزادی دیگران، آزادی مرا به بی نهایت سوق می دهد.
من معشوق متعصب آزادی هستم، چرا که یگانه ابزاری است که با آن شعور، شأن و خوشبختی انسان ها توسعه می یابد؛ اما نه آن آزادی رسمی، محدود و صوری دولت ها که آزادی عده ای برای به بردگی کشیدن همه است.
من زمانی آزاد هستم که همه ی زنان و مردان پیرامونم آزاد باشند.
مارکسیست ها ادعا می کنند که دیکتاتوری اشان، و فقط دیکتاتوری ایشان، نمایانگر اراده ی توده ها ست. پاسخ ما این است: هیچ دیکتاتوری وجود ندارد که نخواهد ادامه پیدا کند، لذا به بردگی توده ها تبدیل می گردد.
من از کمونیسم متنفرم، چرا که آزادی را نفی می کند و من نمی توانم تصور کنم که چیزی انسانی بدون آزادی وجود داشته باشد. شما یک انقلابی رادیکال را انتخاب کنید و او را بر سراسر روسیه حاکم نمایید و قدرت کاملی به او بدهید… خواهید دید که یک سال هم طول نخواهد کشید که او بدتر از تزار خواهد شد.
یک نواختی مرگ است، گونه گونی زندگی است.
آزادی بی سوسیالیسم، امتیازجویی و بی عدالتی است؛ سوسیالیسم بی آزادی، بردگی و خشونت است.
لذت تخریب، لذتی سازنده است.
قدرت را نباید گرفت، باید نابودش کرد.
تا زمانی که برابری اقتصادی و اجتماعی وجود نداشته باشد، برابری سیاسی دروغ خواهد بود.
انقلاب نباید برای نابودی دولتی باشد، باید برای نابودی دولت باشد.
کسی که می خواهد خدا را بدون توهم بچگانه بپرستد، باید از آزادی و انسانیت خود صرف نظر کند.
خدا نمی تواند نه خوب و نه بد، نه دادگر و نه بیدادگر باشد. خدا نمی تواند چیزی بخواهد یا چیزی را مستقر کند، چرا که خدا هیچ است و فقط با اعتقاد دینی همه چیز می شود.
اگر خدا واقعاً وجود داشت، در این صورت باید نابودش می کرد.
سگی را در نظر بگیرید که دم می جنباند و از صاحبش نوازشی التماس می کند، آیا این تصویر انسانی نیست که در برابر خدا سجده می کند؟
وبلاگ نادر تیف