اختیار گرائی جمعی- بخش اول – کلیات


اختیارگرائی و اقتدار گرائی

اختیارگرائی گرایش به همکاری با انسانهای دیگر است و اقتدار گرائی گرایش به وسیله کردن آنها.   

 

اقتدارگرا علیه ذات قربانی خود عمل میکند

ما از طریق پرورش رویکرد منطقی و علمی خود به زندگی به انسان تبدیل شده ایم. در این رویکرد ما فعالیتی آزاد و خلاق داریم. با این قابلیت، ما وضعیت زیستی خود را از طریق ابداع و تولید وسایل زندگی و روابط اجتماعی بهبود می بخشیم.  اقتدارگرا علیه این رویکرد ذاتی در قربانی اش عمل میکند و قربانی را در رابطه ای قرار میدهد که در آن شرایط و امکان فعالیت آزاد و خلاق او محدود میگردد.

 

اشکال عینی اقتدارگرائی

اقتداگرایان  روابط انسانها را تا به امروز بصورت اشکالی متنوع، گوناگون و مرکب شکل داده اند. اشکال مهم و آشکاری از عینیت یافتگی اقتدارگرائی این ها هستند:

امپریالیسم

روابط پدرسالارانه

روابط سرمایه داری

 

اقتدارگرایی تنها با اختیارگرائی جمعی از بین می رود

از آنجا که اقتدارگرائی یک گرایش است، تنها با مقاومت علیه آن میتوان به آن خاتمه داد و برای این کار تنها میتوان اختیارگرائی جمعی را تشویق نمود. اختیارگرائی جمعی روابط انسانها را بر مبنای گفت و شنود و تصمیم گیری جمعی قرار میدهد. ما از طریق اختیارگرائی جمعی قادر خواهیم بود که رویکرد منطقی وعلمی ذاتی خود را در محیطی سالم پرورش داده و از مزایای انسان بودن خود به نحو احسن بهره مند شویم.

 

خصلت همادگرای اختیارگرائی

اقتدارگرائی در اشکال متنوعی شکل گرفته و خود را با ترفندهای ایدئولوژیک گوناگونی بقا داده است. برای تحقق اختیارگرائی، باید خود فرهنگ و گرایش به اقتدارگرائی را به چالش گرفت نه صرفا یک یا چندی از اشکال موجودیت اش را.

 

تحقق اختیارگرائی

نقطه آغاز تحقق اختیارگرائی، تبلیغ، ترویج و تمرین فرهنگ گفت و شنود و مدیریت جمعی است.

 

سه پیش شرط  لازم برای تحقق اختیارگرائی

پیش شرط اول – کسانیکه به اختیارگرائی معتقدند باید خود را بصورت اختیارگرایانه جمعی سازمان دهند.

پیش شرط دوم – گسترش روابط اختیارگرایانه جمعی باید با بوجود آوردن محیطی جذاب برای مراوده اجتماعی توام باشد.

پیش شرط سوم – اشاعه اختیارگرائی باید توسط نهادهای تخریبی اقتدارگرایان خنثی نشود.

 

ضرورتهای رفتاری اختیارگرایانه

مهمترین ضرورت رفتاری اختیارگرایانه داشتن رویکرد منطقی و علمی به زندگی است نه حدس و قیاسات پرورش نیافته و پیش از موقع و یا اتکا به تمایلات احساسی، عاطفی و یا تعصبات. در فرهنگ سازی این ضرورت رفتاری، قاعدتا این اعمال ضروری می شوند: جدال سیستماتیک و مستمر با فلسفی، ایدئولوژیک و خرافی کردن اعتقادات اجتماعی؛ به چالش گرفتن اقتدارگرائی در مبارزه با خود اقتدارگرائی؛ درک این حقیقت که برای از بین بردن اقتدارگرائی به افراد ویژه نیازی نیست، بلکه کاری است که تنها با اراده همه اختیارگرایان ممکن است.

 

روند طولانی دگردیسی اجتماعی به اختیارگرائی

گرایش به اختیارگرائی چیزی نیست که بفوریت به رفتاری غالب در جامعه انسان در آید. موانع بیشماری علیه دگردیسی از  اقتدارگرائی به اختیارگرائی موجود است. کمبودها و بی تجربگی های فردی، مسائل و پیچیدگی های سازمانیابی اختیارگرایانه و  خصومتهای اقتدارگرایان نمونه هائی از موانع تحقق عینی این گرایش هستند. بعلاوه، روند به چالش گیری اقتدارگرائی روندی یکدست، همزمان، همگون و بدون پستی و بلندی و پیچ و خم نمیتواند باشد.

 

پایان بخش اول، ویرایش ۱

۱ آذر ۱۳۹۴ – ۲۲ نوامبر ۲۰۱۵

 

ک. زمان