لب دوخته ام



در سیاهی سلولی که
خون های خشکیده بر کاشی های آن شکلک های ترسناکی ساخته ، نیستم
نه
در خانه ام
در خیابانم
در ذهن توام
و زیر شکنجه ام
سکوت ، لب دوخته ام
بازجویی بالای سرم نایستاده
نه
کسی اعترافی نمی خواهد از من
من خود اعترافم
به عفونت توده ی تلنبار شده ای
که سرریز شده است بر مالروهای زمان
کسی هست که راه دریا را بداند ؟

منبع : فیسبوک Farzan Alef / فرزان الف