سیلی خوردگان ، معصوم شهر من که فاحشگان ، نامیدیمشان در گوشه های تعفن این شهر جان می دهند به درد تا حس مردانگی شهر آرام باشد و در سکون در هم آغوشی این شهوت و جنون می تپد به درد ، روح زیبا و معصوم او در پستو تاریک و شوم تو , مدفون…
من زندهام، بیپا ایستاده بر پا، من میاندیشم وبه اندیشهها فکر میکنم، من زندهام ، می اندیشم آزاد، رها، عشق میورزم، جاری، سیال، من ایستادهام بر فراز چکاد زندگیام، شادم برده نبودم به زندگی از آنگاه که آموختم اندیشیدن را، من مرز میشکنم حتی به رنج، با توهستم ای دیر آشنا، من زنده ایستاده، بر…
روزها در آینه دگرگون میآیند و میروند ومن نشسته بر عقربههای زمان، بر خطوط باریک توازن، گاه در آینه زیبا با چشمانی درخشان گل سرخ میکارم بر لبانم و پروانهها را پرواز میدهم ، پیراهنم برقص میآید وبسترم شاد، خورشید را مهمان میکنم به کنج اتاق. وای از آن روز که آینه زشت مینماید پروانهها…
روشنفکری شغل یا پیشه نیست که آن را بر گزینی گردنیند نیست که به گردن بیاویزی وتاج گل که بر سر بنهی ویا نقابی بر جهره تا در جمع عقب نمانی روشنفکری پتک نیست تا بر آنان که نمی دانند یا نتوانستند که بدانند بکوبی و از رنح ها ودردهایشان سخن برانی و دستاویز مجلس…
پس از آنکه عصر ۱۷ بهمن ماه ۵ مرزبان در جکیگور هنگام تعویض پست ناپدید شدند چهار مرزبان و یک گروهبان هنگ مرزی جمهوری اسلامی که در منطقه «نگور» جکیگور از توابع شهرستان سرباز توسط سازمان جیشالعدل ربوده شدند، ازهفته گذشته صفحات مختلفی در شبکههای اجتماعی برای آزادی آنان راهاندازی شد و حتی شاهد نامه…
سالها پیش با مطالعه کتاب «چهره عریان زن عرب» اثر ارزنده نویسنده و فمینیست شهیر مصری «نوال سعداوی»، با پدیده شنیع و غیرانسانی ختنه دختران در جوامع زیر نفوذ اسلام آشنا شدم. نوال سعداوی در این کتاب به سرنوشت دردناک و تلخ دخترکان معصومی اشاره میکند که همه روزه در جوامع مسلمان، قربانی آداب و…
در این زمستان سرد دریابیم کارتن خوابها را، کودکان وزنان ومردان آواره در کوچههای سرد وتاریک وبی سرانجام ابن شهر را. چهره فقر زیبا نیست، زشت و بیادب ونا آراسته است، مهربان باشیم، یاری کنیم، بپوشانیم، با غذای گرم، زنده نگه داریم، حیاتی سرگردان، در بیرحمیهای حاکمان خود سر ونا انسان را ، فارغ از…
ما بچه های نفت و گاز یم . پس سیاسی ایم باید خوشبخت باشیم که سرزمینمان چهار فصل ودر خاور میانه است پس قر بانی ایم زنان ومردانی را دوست داریم که در پناه دوستان نفت خوارمان در به در. یا لب می دوزند ویا در دریا های مهربانشان غرق می شوند پس ما سیاسی…
واژه ها یقه ام را می گیرند تا من بفهمم در نوشتن شعر می فهمم که: خفقان یعنی: نبود شرایط لازم برای شدن و دوباره ، دوباره شدن از این بی صدا بودن ها واژه ها وحشی میشوند به فعل اول و آخر هر جمله تجاوز میکنند و نعره میزنند که شعر مرثیه نشود منبع…
وسط این سه راهی ها میدانی ست با صندلی های رنگ پریده صندلی ای برای تنبلی ای زیرکانه برای سیگار کشیدن از بی همه چیزی هستی فقط باید سیگار کشید و پیرهای این میدانچه آن قدر مثل هم اند که… نمی شود،نمیشود… گفتن ندارد…هیچ نیست و سه راه هست که به آن ها فکر کنی…
من از زمان نوجوانیام احساس تمایل به آنارشیسم داشتم و از زمانی که به یکباره شروع نمودم بطور واقعی در باره جهان بیاندیشم، از آن زمان تا کنون هیچ دلیل قانع کننده پیدا ننمودهام که از عقاید آنزمانیم دست بردارم. به عقیده من کاملا مهم است که ما همواره از جوانب مختلف آتوریتههای موجود، سلسله…
هیچکس مالکِ اسمِ «آنارشیسم» نیست. این واژه برایِ جریانهایِ مختلف و بسیار متفاوتی در میدانهایِ اندیشه و عمل به کار میرود. بسیاری آنارشیستهایِ صاحبسبک هستند که، غالباً با اعتماد و تعصبی شدید، معتقداند تنها روشِ درست، روشِ خودِشان است، و دیگران سزاوارِ این اسم نیستند (و شاید حتی دیگران را بهنوعی مجرم یا خیانتکار هم…
خسته از شب ها و تصور رویا در مکعب های کوتاه و بلند گیج از روزها و تصور فردا دور دایره هایی میان مکعب ها در چشم هم نگاه میکنیم و این تنها کاریست که میکنیم یعنی سکوت سکوت می کنیم بیزارم از این واژه که در شعر یک قرن چنبره زده و این سکوت…
نوزادی بودم ، در قنداق تفـنگ در باغ میــن ، پشت دیوارهای جنگ و گهواره ی مرگ احتمال قوی هر بازی بود و همین بود که پدران ما را از درس تا کار ، از کــار تا مــرگ واداشتند چراکه در قحطی بی پــایانِ زیبایــی های جهان هیــچ بودن فرزند ظاهراً زیباتر بود از بودنِ…
ترسیده ایم ترساندنمان صف بسته ایم مدام نماز وحشت میخوانیم در این شهر بلا زده به زندگی فکر میکنیم البته اگر بخواهد خدا!! ما هیچ نمیخواهیم و آنها ما را هیچ میخواهند صف بسته ایم و هیچ میخواهیم فرگشت اشتباه بزرگ طبیعت بود ما باید برگردیم حالا طبیعت هم برای ما برگشت را میخواهد که…
وقتی صبح با معده ی خالی بر صندلی اتوبوس نشسته ای وُ به کارخانه میروی به بیلبورد های تبلیغاتی نگاه نکن به تیتر روزنامه ی پیرمرد کناریت نگاه نکن چشمانت را ببند تا برسی به کار به بار در این شهر تنها اعلامیه ای که برای تو هست کاغذی ست پشت شیشه ها و روی…
اسم تمام خیابان های این شهر انتظار است و ما ، ما را گم کرده ایم بی حافظه ، بی رمق پرسه می زنیم تو تو کجایی؟ بیا و به من بگو که کجای این درجا زدن ها میشود ما را پیدا کرد ؟ منبع : فیسبوک Farzan Alef / فرزان الف
آن طرف در پیاده روی آن طرف خیابان جلوی در مسجدی با گنبد و گلدسته ی پلاستیکی چند نفر آماده می شوند که با ذوق و شوق بروند که خیابانی را ببندند برای ایست بازرسی بازرسیِ وجود انسان نگاه من چند فعل ماضی را لو می دهد قدم های تند آن دختر چند عبارت روشن…
این سیاره بر دور خود مدام میچرخد و ما قرن هاست که در انتهای شب بر جای خود ایستاده ایم وبرای آزادی ِ زمین رو به آسمان خالی دعا می خوانیم باید راه افتاد به سوی زندگی قدم به قدم وقتی بازگشت همه به سوی اوست به سوی عدم عدم منبع : فیسبوک Farzan…
باکونین و پرودون هر دو فعالانه در موج انقلابهایی که در سال ۱۸۴۸ سراسر اروپا را در نوردید، شرکت جستند! باکونین در قیامهای پاریس و پراک شرکت جست و در کنار واگنر، در باریکادهای درسدن جنگید! در ساکسونی دستگیر و در قلعۀ نظامی پترپاول محبوس شد. تا اینکه در سال ۱۸۶۱ از طریق سیبری، ژاپن…