متولد ۱۳۸۰ هستم. هنوز هم با دیدن آتش بوی مادرم را استشمام میکنم. من و خواهرم هر دو شش ساله بودیم وقتی مادرم از دست کتکخوردنهای بیپایان و تهمتهای پدرم، روی خودش بنزین ریخت و تا همسایه ها به او رسیدند دیگر چیزی از مادرم به جا نمانده بود. پدرم نیز کم نیاورد و ما…
I was born in 2001. I still smell my mother whenever I see fire. My sister and I were both six years old when my mother, due to my father’s endless beatings and accusations, poured gasoline on herself. By the time the neighbors reached her, there was nothing left of my mother. My father didn’t…
یک سال پیش در روز ٢ اُکتبر ٢٠٢٢، بدنبال ادامه قیام ژینا، جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی»، و قتلعام مردم بلوچستان توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران در «جمعه خونین زاهدان»، گروهی از مردم آزادیخواه و انقلابی در مقابل لانهی جاسوسی به اصطلاح سفارت این حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی ایران در استکهلم دست…
متولد اواخر دهه شصت هستم. پدرم از زندانیان سیاسی چپ دهه شصت بوده و نطفه من در ملاقاتهای زندان بسته میشود. بعد از آزادی که حالا من دوسالهام، با اینکه تحصیلکرده بود، به دلیل سابقهی سیاسیاش مجبور بود سراغ کارهای دیگری برود. مادرم تاب نیاورد و بدون اینکه چیزی بگوید مرا در پارک کنار خانه…
I was born in the late 1980s. My father was a left-wing political prisoner in the 80s, and I was conceived during the prison visits. After my father’s release when I was two years old, even though he was educated, he had to go to other jobs because of his political background. My mother couldn’t…
متولد ۱۳۷۸ هستم. شش ماهه بودم که پدرم در حین کار از بالای ساختمانی پایین افتاد و فوت کرد. چون بیمه نبود، و ما هم بشدت فقیر بودیم، مادرم به اصرار داییام با مردی که اعتیاد داشت ازدواج کرد. مادرم نیز به مواد مخدر روی آورد. برای دو سال مرا به خانواده پدربزرگم سپردند و…
همیشه در اقلیت بودم. زبانی، جنسی، جنسیتی، فکری، اتنیکی و… در حاشیۀ حاشیۀ به اصطلاح کشور به دنیا آمدن و رنگ آب و غذا ندیدن برایم تا زمان رفتن به استانهای دیگر چیز معمولی بود. تجاوز آخوند فامیل به من برایم معنایی نداشت تا زمانی که به نوجوانی و جوانی رسیدم و فهمیدم چه بلایی…