عشقی چنین پر توان، پر نورتر از ستارگان،، زیباتر از ماه، سوزانتر از خورشید آسمان هم در تو در نگرفت.. و در چشمان زیبایت انعکاس نیافت. پژو اکی هم نه /آری پس از آن به انبوهی از یخ منجمد در قطب شمال بدل گشتهام و در اقیانوس بیکران دور.، دور، در دوردست و دورتر از نگاهت ایستادهام. و عشقم هنوز خروشان با أمواج اقیانوس درهم میآمیزد و در کولاکهایش غلت میزند و نعره پر سوزش را در دل طوفان میشکند. آه چنان میشکند و دورتر میرود و دورتر میرود که انگاری هرگز جز رؤیایی در رویاهای وحشم حضوری نیافته بوده باشد. افسوس. افسوس از چنین فروزنده، درخشنده پر توان عشقی که در زیر دریای شمال برای همیشه یخ ببندد و رویا از این جهان هولناک برای همیشه بگریزد.