مثل این می ماند
که پُز بدهی برای اکثریت فقیر
نهایت این دویدن ها را می گویم
اگر باشد اسمش زندگی
مثل این می ماند
که گاز بدهی در اتوبانی به اسم شهید
این آمدن و رفتن ها را می گویم
در شهری که هست مثل اوین
مثل این می ماند
که بالا بروی از سربالایی شدید
ذات این روز ها را می گویم
تا غلتانده باشی به بالا سرگین
مثل این می ماند
که نباشی و باشد همه چیز با تو غریب
طپش بودن این شهر را می گویم
تا نجس باشی به لشگر سیاه این دین
مثل این می ماند
دقیقا
مثل یک عمر استتار
در وسعت بی انتهای یک لجن زار
مثل این می ماند…