در سرزمین منتظران
فرو رفته ام
تا گلو
در درک ِ جبر
شب ، همان شب تکراری ، صبر
و لعنت مرگ به این زندگی
اتفاق ، ماندن، گِل ، قبر
و واژه هایی که
کشیده می شوند به آخر هر سطر
همین جا که ماییم
دلالان دین
هر روز انسان را به انتظار می دهند
و انسان
تنها حیوانی ست که انتظار می داند
و این جمله
به طرز عجیبی نا امید کننده است