همه شاد بودند
آن دو از همه شاد تر
اما من شاد ترین بودم
من نبودم
آن دو با هم خوابیدند
نه
بیدار بودند
خفتگان بیدار
آن لحظه
آن بوسه
بوسه ها شاید
و
اسپرمی که در رحم مادر خزید
و جنایت بزرگ اتفاق افتاد
من هست شدم
من دیدم
من فقر را دیدم
فقر را دیدم که خون می خورد
جنگ را که بمب می ساخت
مرگ را که داسش را تیز می کرد
و زندگی را که رنج می کشید