زاده ی تاریکی



گندم از دست انسان
به ماه شکایت می کند
و آینه به آب
که چرا آری گویِ
پرسش شب است

شکایت ، پرسش ، چشمک
و ما
که در کفن به دنیا آمدیم
و دریدن
که اولِ راه است

الان نیمه شب شرعیست
راه و تشعشع نور دیده می شود
باید برویم
جمجمه ی ما
از زرنیخ پر است

انفجار
پیشانی نوشت ما بود
تا دست به دست کردن ِ نور
و رساندنش به صبح
تنها کار ما باشد

منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف