گفتار روز (۵۰) جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ – قسمت هشتم پیشینه آنارشیسم : جستاری در گزیده ای از کتاب آنارشیسم ، نوشته کالین وارد .
کالین وارد در این کتاب می نویسد : 1
این انقلاب بعدها به عنوان پایان نظام ارباب رعیتی در انگلستان قرون وسطی شناخته شدهاست.”
آنابابتیستها یا بازتعمیدیها (۱۵۲۵) “مسیحیانی هستند که نحله فکری آنان به اصلاحات مذهبی اروپا در قرن شانزدهم باز میگردد. اگر چه برخی بر این باور هستند که جنبش آنابابتیسم، شاخهٔ نورستهای از پروتستانیسم است؛ اما برخی دیگر آن را یک جنبش متمایز میدانند.
نام آناباپتیست، به معنی کسی است که دوباره تعمید میکند. این نام را دشمنانشان بر آنها نهادند؛ به نشانهٔ دوباره تعمید کردن این نوکیشان که پیشتر در کیش پیشین خود و در بدو تولدشان غسل تعمید شده بودند؛ چرا که برای درآمدن به کیش جدید آناباپتیسی، ضروری بود که فرد داوطلب، به زبان خود درآمدن به کیش جدید را اقرار کند و به این ترتیب، غسل تعمید اوان کودکی خود را کنار بگذارد.
پیروان اولیه این جنبش، نام “آناباپتیست” را نپذیرفتند، با این ادعا که غسل تعمید دوران کودکی آنها مطابق متن کتاب مقدس نبوده و در نتیجه نادرست و نامعتبر است، بنابراین غسل تعمیدشان در هنگامه پیوستن به آیین جدید، “بازتعمید” نبوده و در حقیقت اولین تعمید آنهاست.”
- رویدادنگاران همهی جنبشهای سیاسی همواره پیشینهای برای آنها کشف می کنند، و آنارشیستها نیز پیشینهی خود را در شورش های بردگان و همهی جنبشهای ستم دیدگان پس از آن یافتهاند. آنها به همین ترتیب پیشینیان خویش را در قیام هایی همچون شورش دهقانان در انگلستان(۱۳۹۱) طغیان تیبرایتها در منطقهی بوهمیا(۱۴۹۳) و جنبش آناباپتیستها یک قرن پس از آن باز شناخته اند.
در انقلاب انگلستان در دورهی جنگهای داخلی که تا ۱۶۴۹ ادامه یافت، دیگِرها ( گروهی که طرفدار الغای مالکیت خصوصی بودند و در سال ۱۶۴۹ شروع به کاشت در زمین های عمومی کردند ) ، رنترها ( گروهی که در قرن پانزدهم ضد کلیسای کاتولیک رم قیام کردند ) ،و لوالر ها ( گروهی رادیکال در قرن هفده انگلستان که طرفدار برابری،مدارای مذهبی و برچیده شدن نظام سلطنتی بودند ) ، ویژگیهای آنارشیسم را می نمایاندند؛ رساله نویسی آنها، که به موفقیت کرا مول یاری رساندند، «آنارشیستهای سوئیسساز» خواند؛ همهی آنها، وقتی پروتکتر پایههای قدرت خود را، درست پیش از بازگشت دوبارهی پادشاهی، محکم کرد، به سرعت از میان برداشته شدند. اما مردمی که جرأت کردند پادشاهی را سرنگون کنند راه را برای اندیشههای رادیکالتری در باب رابطه میان فرد و اجتماع و میان جامعه و حکومت باز کرده بودند. [↩]