کلمه آنارشیسم دارای یک ریشه یونانی است که معنی لغوی آن بدون دولت است. شرایطی که در آن مردم بدون یک قدرت قانونگذار و بدون دولت زندگی میکنند. قبل از اینکه این نیازمندی ها ی فکری بوسیله بسیاری از متفکران و نظریه پردازان مکاتب در سراسر جهان یک گزینه محتمل تلقی شود و به عنوان یکی از اهداف یک حزب مورد پذیرش قرار گیرد( که در حال حاضر یکی از مهمترین فاکنورهای بحث و جدل های اجتماعی در زمانه ما تبدیل شده است)، کلمه آنارشی یاد آورنده مفاهیمی از قبیل بی نظمی ، اختلال و گیجی بود. البته این نکته نیز شایان ذکر است که در جامعه متمدن امروزی نیز از طرف ناآگاهانی از قبیل سیاستمداران مخالف آن نیز به همین مفهوم ذکر میگردد ومورد استفاده قرار میگیرد، که همراه با تمایلی در جهت تخریب و تحریف حقیقت اصلی خواهد بود.
ما وارد بحث های فیلولوژیکی ( پدیدار شناسی) نمیشویم زیرا این سوال بیشتر از اینکه پدیدار شناختی باشد یک بحث تاریخی خواهد بود. تفسیر رایج و معمول از این کلمه حقیقت باطن آن و همچنین مفهوم آن از نظر اتیمولوژی و ریشه یابی لغتی آن را مشخص میکند. مسئله این است که یک سری انحرافات از تعریف اصلی وجود دارد .
انحرافاتی که بارزترین دلیل آنها دیدگاه پیش داورانه ای است که بیان میکند ، دولت یک ارگان حیاتی و لازم در زندگی اجتماعی می باشد. چنین پیش داوری متعاقبا بیانگر این قضیه خواهد بود که جامعه ی بدون دولت در بهترین حالت دچار یک اختلال و بی نظمی خواهد شد و سرنوشت آن نوسان بین جهل و نادانی افسارگسیخته یک عده و کین خواهی کورکورانه عده ای دیگر خواهد بود.
وجود تفکر پیش داورانه از یک طرف و تاثیر آن بر تعریف عموم از کلمه انارشی از طرف دیگر به سادگی قابل توضیح است. بشر مانند تمام موجودات زنده توانایی سازگاری دارد و خود را با محیطی که در آن زندگی میکند وفق میدهد و در این مسیر یک سری عادات را نیز به دست می اورد ، لذا تولد و زندگی در یک حصار ، به همان گونه که چندین نسل قبل از او نیز زندگی کرده اند، بالطبع یکی از همان سازگاری هاییست که بشر بنا به طبیعت خود در تلاش برای وفق دادن خود با آن است.
همانطور که نسل های متمادی از بردگان نیز بر این عقیده بودند که بردگی یکی از شرایط لازم در زندگی بشر است و معنای ازادی برای آنها به معنای واقعی کلمه غیر طبیعی و نا محتمل بود. به همبن منوال کارگران نیز به مدت چندین قرن دارای یک تعهد ذاتی به کار خود بود و لذا خوددرا نسبت به شرایطی که در آن زندگی میکردند آداپته می کردند و بر این اعتقاد بودند که تمام وابستگی آنان به زندگی همان «نان» است است و آن هم چیزی نیست جز نتیجه خوبی و لطف اربابان و زندگی آنان همیشه در گرو محبت و بنده نوازی مالکان زمین و سرمایه است و در نهایت نتیجه میگرفتند که زندگی آنها همواره وابسته به لطف إربابانی است که یه آنها نان میدهند و به هیچ وجه نمی توا نستند زندگی را تصور کنند که در آن اربابان نباشند که به آنها نان بدهند و آن را علنا غیر ممکن می پنداشتند.
کسی را فرض کنید که ااز زمان تولد پاهایش با زنجیر به یکدیگر بسته شده اند و در تمام زندگی خود تلاش کرده که به بهترین شکل ممکن راه برود، او احتمالا اینگونه فکر میکند که آن زنجیر ها در راه رفتن به او کمک می کنند و بدون آنها توانایی راه رفتن را نخواهد داشت و این در حالی است که آن زنجیرها تمام انرژی های ماهیچه های پای او را میگیرد و در حال تضعیف کردن و فلج کردن پاه های او می باشد.
حال اگر به اثرات نرمال یک عادت ، یک نوع آموزش هدفمند که به وسیله اربابان زمین و سرمایه، کشیش ها و معلمان مدرسه و در کل تمام کسانی که علاقه ی بسیاری دارند که برا ی شما سخنرانی کنند، پیشنهاد و برنامه ریزی شده است، را نیز اضافه کنید . آموزشی که به صورت مداوم در حال تکرار این نظزیع است که وجود اربابان و دولت بسیار لازم و ضروری است ، و در کنار آنها یک نیروی پلیس و قاضی هم اضافه شوند تا هرگونه طرز فکر متفاوت را خاموش کنند و هر گونه تلاش برای انتشار آن افکار را سرکوب کنند، به راحتی میتوان درک کرد که چگونه یک پیش داوری در مورد لزوم و ضرورت و فایده اربابان و دولت می تواند تا عمق ریشه های تفکر توده کارگر نفوذ کرده باشد.