آنارکوکمونیسم از الغای دولت، مالکیت خصوصی و سرمایه داری به نفع مالکیت اشتراکی یا کنترل وسایل تولید حمایت می کند و استدلال میکند که تنها از طریق چنین کنترل جمعی است که «فرد» میتواند از سلطه دولتی و استثمار اقتصادی، یعنی سرمایهداری، رهایی یابد. تحت آنارکوکمونیسم، وظایف واقعی حکومت و تولید مستقیماً از طریق شبکه افقی از “انجمن های داوطلبانه”، شوراهای کارگری و “اقتصاد هدیه ای”* که هر کس صرفاً برای برآوردن نیازهای واقعی خود در آن سهیم می شود، انجام می شود.
آنارکوکمونیسم، که با نامهای دیگر “کمونیست آنارشیسم”، “آنارشیسم کمونیستی”، یا گاهی اوقات، ” لیبرتارین کمونیسم” نیز شناخته میشود، طرفدار الغای حکومت یا دولت، مالکیت خصوصی، به ویژه وسایل و دارایی های تولید انبوه، و خود سرمایه داری است. اما برخلاف “مارکسیسم” که از دیکتاتوری پرولتاریا حمایت می کند، آنارکوکمونیسم با همه کارفرمایان، سلسله مراتب و اشکال سلطه مخالف است.
دیدگاه اتوپیایی آنارکوکمونیسم ریشه در نگاه ارزشی مثبت به “فرد” دارد، جامعه را چیزی جز مجموعهای از افراد نمیبیند و تصور میکند که منافع همه افراد میتواند با موفقیت حاصل شود بدون اینکه فرد مجبور باشد هیچ یک از خواستههای فردی خود را به خاطر خیر عمومی قربانی کند.
این ایده در ابتدا در طول جنگ داخلی انگلیس و انقلاب فرانسه در ۱۷۰۰ شکل گرفت.
“جرارد وینستانلی”، که بخشی از جنبش رادیکال حفارها در انگلستان بود – گروهی از دهقانان فقیر که شروع به کشت زمین های مشترک کردند – در جزوه خود به نام قانون جدید عدالت در سال ۱۶۴۹نوشت که “هیچ خرید و فروش و نمایشگاه و بازاری وجود نخواهد داشت ، بلکه کل زمین خزانه مشترکی برای هر انسان خواهد بود، و هیچ ربّی بر انسانها نخواهد بود، بلکه هر کس باید خداوند خودش باشد”.
با تکامل تفکر آنارشیستی، شکافی بین کسانی مانند پیر-ژوزف پرودون که فکر میکردند “کارگران حق دارند مالکیت جمعی محصول خود را داشته باشند” و کسانی که معتقد بودند ” این نیازهای کارگران است نه تولید آنها که باید اساس قرار گیرد” شروع شد. ژوزف دژاک، آنارشیست کمونیست قرن نوزدهم و اولین کسی که خود را “لیبرتارین” نامید، استدلال کرد که “این نه محصول کار کارگران نیست که ارضای نیازهای اوست ( هرچه میخواهد باشد) که حق کارگر را مشخص میکند.
بعدها، آنارشیستهای جمعگرا به رهبری میخائیل باکونین، علیه دیدگاه آنارکو-کمونیستی «به هر کس بنابر نیازش» تاختند. آنها معتقد بودند که کارگران باید برای کارشان بر اساس میزان زمانی که کار کرده اند “دستمزد”دریافت کنند. با این حال، آنها باور داشتند که پس از انقلاب و گذار به یک سیستم سیستم کمونیستی، این توزیع بر اساس نیاز با توجه به ظرفیت برتر تولید، ممکن خواهد شد. همانطور که همکار باکونین، جیمز گیوم، در مقاله خود، “ایدههایی در مورد سازمان اجتماعی” بیان میکند: «وقتی… تولید از مصرف پیشی میگیرد… هرکس آنچه را که نیاز دارد از ذخیره اجتماعی فراوان کالاها، بدون ترس از تهی شدن برخواهد داشت ؛ و احساسات اخلاقی که در میان کارگران آزاد و برابر شکل خواهد گرفت از سوء استفاده و اتلاف جلوگیری کرده یا تا حد زیادی آن را کاهش خواهد داد.»
باکونین بعداً در زندگی خود رادیکال تر شد و روش های او برای تحقق برنامه انقلابی اش ریشه در این باور داشت که کارگران و دهقانان باید به صورت فدرالیستی سازماندهی کنند.
در طول قرن نوزدهم، سیستم روسیه به طور فزاینده ای آناررونیسم شد و تلاش برای ایجاد خدمات دولتی، بسیاری از اشراف را از املاک خود بیرون و دهقانان را به اداره امور واداشت. دهقانان در نهایت احساس کردند که دیگر نیازی به مالکان ندارند. باکونین این نظریه را مطرح کرد که دهقانان باید «زمین را بگیرند و آن زمیندارانی را که با کار دیگران زندگی میکنند بیرون برانند». تا “انقلاب اجتماعی را به وجود و به پیروزی برسانند”، زیرا آنها “تقریباً توسط تمدن بورژوازی آلوده نشده بودند.”
انترناسیونال اول:
این مناقشه باعث شد تا آنارکوکمونیسم به عنوان یک فلسفه اقتصادی-سیاسی منسجم و مدرن در بخش ایتالیایی انترناسیونال اول توسط کارلو کافایرو، اریکو مالاتستا، آندره آ کاستا و دیگر جمهوریخواهان سابق مازینی ظهور کند. در آن زمان، باکونین و آنارشیستهای جمعگرا به دنبال اجتماعی کردن مالکیت ابزار تولید و در عین حال حفظ دستمزد برای نیروی کار بودند، اما آنارکوکمونیستها تلاش کردند مفهوم مالکیت جمعی را به محصولات کار نیز تعمیم دهند. در حالی که هر دو گروه مخالف سرمایهداری بودند، آنارکوکمونیستها پیشنهاد میکردند که افراد باید آزادانه به کالاها بر اساس نیازهای خود دسترسی داشته باشند، بدون اینکه به میزان کارشان توجه شود.
کافيرو مخالفت با مالکيت در محصول را در “آنارشي و کمونيسم” (۱۸۸۰) توضيح داد و استدلال کرد که مالکيت خصوصي در محصول کار منجر به انباشت نابرابر سرمايه و در نتيجه تمايزات طبقاتي نامطلوب ميشود: «اگر تصرف فردي محصولات کار را حفظ کنيم، ما مجبور خواهیم شد پول را حفظ کنیم و انباشت ثروت همچنان بر اساس شایستگی ها به جای نیاز افراد باقی میماند.”
پیتر کروپوتکین
پیتر کروپوتکین، یکی از فرزندان اشراف روسیه، اغلب به عنوان مهمترین نظریه پرداز آنارکوکمونیسم شناخته می شود. کروپوتکین در کتاب “تسخیر نان” و “مزارع، کارخانهها و کارگاهها” استدلال میکند که همکاری سودمندتر از رقابت است و در کتاب “کمک متقابل: عامل تکامل” نشان میدهد که طبیعت خود این موضوع را ثابت کرده است. او از الغای مالکیت خصوصی از طریق “مصادره کل ثروت اجتماعی” توسط خود مردم و برای هماهنگی اقتصاد از طریق شبکه افقی یا غیر سلسله مراتبی از انجمن های داوطلبانه حمایت میکند. کالاها نه بر اساس نیروی کار که بر اساس نیازهای فیزیکی فرد توزیع می شوند.
او همچنین استدلال میکند که با پیشرفت جامعه، این «نیازها» صرفاً نیازهای فیزیکی نیستند، بلکه «به محض اینکه نیازهای مادی برآورده شود، سایر نیازها، با ویژگی هنری، با شدت بیشتری به پیش خواهند رفت. زندگی هر فردی متفاوت است؛ و هر چه جامعه متمدن تر باشد، فردیت بیشتر رشد می کند و تمایلات بیشتر می شود.»
کروپوتکین معتقد بود که در آنارکو کمونیسم
خانهها، مزارع و کارخانهها دیگر در مالکیت خصوصی نخواهند بود، و به کمون یا ملت تعلق خواهند داشت و پول، دستمزد و تجارت لغو میشود (پیتر کروپوتکین، تسخیر نان).
افراد و گروهها از هر منبعی که نیاز داشته باشند استفاده میکنند زیرا هدف آنارکوکمونیسم این است که «محصول درو شده یا تولید شده را در اختیار همگان قرار دهد، و به هر یک از آنها این آزادی را بدهد که آنها را هر طور که میخواهند مصرف کنند». محور اصلی حمایت او از سلب مالکیت، تمایل او برای اطمینان از این بود که همه به آنچه نیاز دارند دسترسی داشته باشند بدون اینکه مجبور شوند نیروی کار خود را برای بدست آوردن آن بفروشند. به عبارت دیگر، او برآورده شدن نیازها را یک حق بدیهی انسانی در نظر می گرفت.
“ما نمیخواهیم هیچکس را غارت کنیم، بلکه میخواهیم همه آن چیزهایی را به کارگران بدهیم که فقدانشان آنها را طعمهی آسان استثمارگر میکند، و نهایت تلاش خود را میکنیم تا هیچکس چیزی کم نداشته باشد و هیچ انسانی مجبور نباشد که نیروی کار خود را بفروشد تا برای خود و فرزندانش امرار معاش کند. این همان چیزی است که ما از سلب مالکیت میخواهیم… (پیتر کروپوتکین، تسخیر نان).
در طول سالهای بعد، در حالی که بسیاری از آنارکو کمونیستها مخالف تجارت باقی ماندند، برخی از آنارکوکمونیستهای پساچپ و کسانی که طرفدار سندیکالیسم بودند این مخالفت را کنار گذاشتند. برخی از یک نوع تجارت غیر پولی مانند مبادله پایاپای حمایت می کنند. برخی دیگر می گویند آنارکو کمونیسم با یک تجارت غیر سلسله مراتبی، دسترسی باز، انجمن آزاد، شکل غیر پولی تجارت مانند P2P سازگار است.
نظریه اجتماعی-اقتصادی
آنارکوکمونیسم بر برابری طلبی و الغای سلسله مراتب اجتماعی و تمایزات طبقاتی که از توزیع نابرابر ثروت و همچنین مالکیت خصوصی و پول ناشی می شود، تأکید دارد. به جای آنها آلترناتیو تولید جمعی و توزیع ثروت از طریق انجمن های داوطلبانه را پیشنهاد میدهد، در آنارکوکمونیسم، دولت و مالکیت خصوصی دیگر وجود نخواهد داشت. همه افراد و گروه ها آزاد خواهند بود تا در تولید مشارکت کنند و نیازهای خود را بر اساس انتخاب خود برآورده سازند. سیستم های تولید و توزیع توسط مشارکت کنندگان مدیریت می شود.
لغو کار مزدی محور اصلی است. اگر توزیع ثروت بر اساس نیازهای خودتعیین شده باشد، مردم آزاد خواهند بود تا در کارها و فعالیتهایی شرکت کنند که با خلق و خوی آنها بیشتر سازگار است و دیگر مجبور نخواهند بود کارهایی را انجام دهند که نه خلق و خوی و نه استعداد آن را دارند. آنارکوکمونیستها استدلال میکنند که هیچ روش معتبری برای اندازهگیری ارزش مشارکتهای اقتصادی یک فرد وجود ندارد، زیرا تمام ثروت محصول جمعی نسلهای کنونی و نسلهای قبل است. به عنوان مثال، نمیتوان ارزش تولید روزانه یک کارگر کارخانه را بدون در نظر گرفتن اینکه چگونه حملونقل، غذا، آب، سرپناه، آرامش، کارایی ماشینآلات، خلق و خوی عاطفی و دیگر سهمها در تولید آنها نقش داشته اند، اندازهگیری کرد. برای دادن یک ارزش اقتصادی عددی معتبر به هر چیزی، باید تعداد زیادی از عوامل خارجی را در نظر گرفت – به ویژه نیروی کار فعلی یا گذشته که در توانایی استفاده از نیروی کار آینده نقش دارند.
آنارکوکمونیستها معتقد هستند که هر نظام اقتصادی مبتنی بر کار مزدی و مالکیت خصوصی نیازمند یک دستگاه دولتی اجباری برای اجرای حقوق مالکیت و حفظ روابط اقتصادی نابرابر است که ناگزیر از تفاوت در دستمزد یا مالکیت ناشی می شود. آنها همچنین استدلال میکنند که بازارها و سیستمهای پولی، کار را به طبقات تقسیم میکنند، ارزشهای عددی مصنوعی را به کار افراد اختصاص میدهند و تلاش میکنند تولید، مصرف و توزیع را تنظیم کنند. آنارکوکمونیستها پول را اساساً ماهیتی کمی می دانند تا کیفی. در مقابل، در سرمایه داری، پول به عنوان معیار اولیه ارزش، کیفی و کمی جامعه در نظر گرفته می شود.
آنارکوکمونیست ها بر این باورند که تولید باید یک موضوع کیفی باشد. بعلاوه، مصرف و توزیع باید توسط هر فرد بدون تعیین ارزش دلخواه برای کار، کالاها و خدمات توسط دیگران تعیین شود. به جای بازار، اکثر آنارکوکمونیستها از “اقتصاد هدیه ای بدون ارز” حمایت میکنند که در آن کالاها و خدمات توسط کارگران تولید میشوند و در فروشگاههای محلی توزیع میشوند، جایی که هر کسی (از جمله کارگرانی که آنها را تولید کردهاند) اساساً حق مصرف هر چیزی را دارند. هر گونه محدودیت در تولید و توزیع توسط افراد درون گروههای درگیر تعیین میشود، نه توسط مالکان سرمایهدار، سرمایهگذاران، بانکها یا سایر فشارهای مصنوعی بازار.
زمین و مسکن که دارای مالکیت اجتماعی است، دیگر مشمول مالیات اجاره یا دارایی نخواهد بود (و بنابراین، ساکنان از تهدیدات تخلیه آزاد خواهند شد). در عوض، ساکنان صرفاً تابع خواستههای جمعی خود هستند که بر مبنای برابریخواهی ظهور میکنند، بنابراین، در یک آپارتمان چند واحدی، هیچ فردی مسائل مدیریتی را تعیین نمی کند. همه کسانی که در آنجا زندگی می کنند در تصمیم گیری شرکت خواهند کرد.
مهم این است که رابطه «مالک» و «مستاجر» دیگر وجود نخواهد داشت، زیرا این عناوین صرفاً نوعی اجبار قانونی تلقی می شوند. علاوه بر این که معتقدند اجاره و سایر هزینهها استثمارگرانه هستند، آنارکوکمونیستها معتقدند که اینها فشارهای خودسرانهای است که مردم را به انجام وظایف نامرتبط ترغیب میکند. برای مثال، آنها این سوال را مطرح میکنند که چرا باید «X ساعت» در روز کار کرد تا صرفاً در جایی زندگی بکنیم. آنها به جای کار برای دستمزد، به کار مستقیم برای هدف مورد نظر اعتقاد دارند. بنابراین، به جای اینکه زمین برای فروش یا اجاره باشد، زمین و مسکن خالی آزادانه بدون توجه به شغل یا وضعیت مالی فرد گرفته می شود.
بنابراین، در نظریه آنارکو-کمونیستی، زمینی که افراد برای خود یا خانوادهشان استفاده میکنند، یا داراییهای مولد مورد استفاده برای تولید یک فرد (مانند یک مزرعه کوچک)، به جای داراییهای اجتماعی، دارایی شخصی تلقی میشوند. تا زمانی که برای ابزار تولید جامعه یا عموم مردم حیاتی نباشد، فرد در خلق چیزی و حفظ آن آزاد است. بنابراین، برای مثال، یک هنرمند برای استفاده از قلم مو نیازی به تأیید خارجی ندارد. همین اصل اساسی در مورد سایر وسایل شخصی مانند مسواک، آلات موسیقی یا مجموعه کتاب صدق می کند. با این حال، اگر تملک شامل ابزار تولید برای جامعه باشد (مانند کارخانهای که مسواک، آلات موسیقی یا کتاب میسازد)، یک دارایی اجتماعی تلقی میشود. در این راستا، آنارکو کمونیسم را می توان به عنوان مصالحه ای بین استفاده جمعی و فردی در نظر گرفت.
آنارکو کمونیستها نیز اقتصاد متقابل را رد میکنند – یک اقتصاد بازار غیر سرمایهداری که با انجمن آزاد کارگران مشخص میشود. بانک های اجتماعی یا اتحادیه های اعتباری برای اعتبار رایگان؛ کالاهایی که صرفاً برای هزینه مبادله می شوند تا سود (ترتیبی که به عنوان قرارداد یا فدراسیون تعریف می شود). رد آنها مبتنی بر این باور است که رقابت در بازار، حتی یک بازار غیر سرمایهداری، ذاتاً نابرابریهایی در ثروت و زمین ایجاد میکند که این نابرابریهای قدرت را به وجود می آورد – بنابراین منجر به بازآفرینی دولت و سرمایهداری میشود، زیرا برخی از کارگران دسترسی بیشتری به آن خواهند داشت. آنها دیدگاه آنارشیستهای جمع گرا در مورد دستمزد را رد میکنند و استدلال میکنند که پرداخت برای نیروی کار مستلزم نوعی ارز است، که باز هم آنارکوکمونیستها آن را به عنوان اندازهگیری مصنوعی ارزش کار در نظر گرفته و رد میکنند.
از نظر ماهیت انسانی، آنارکوکمونیستها این ادعا را که کار مزدی ضروری است زیرا مردم ذاتا تنبل و خودخواه هستند را نیز رد میکنند. آنها عموماً با اعتقاد به “طبیعت انسانی” از پیش تعیین شده باور ندارند و استدلال می کنند که فرهنگ و رفتار عمدتاً توسط جامعه شکل میگیرد. بسیاری مانند پیتر کروپوتکین معتقدند که در مسیر تکامل، انسان ها به جای تلاش برای زنده ماندن به عنوان رقیب، با همکاری با یکدیگر برای منافع و بقای متقابل تلاش می کنند.
انتقادات و پاسخ های آنارکو کمونیستی
آنارشیسم فردگرا
بسیاری از آنارشیست های فردگرا، آنارکو کمونیسم را ناسازگار با اسلوب آنارشیسم میدانند. بنجامین تاکر از آنارکو کمونیسم به عنوان «شبه آنارشیسم» یاد کرد که پیتر کروپوتکین به دلیل مخالفت با “دستمزد” آن را طرح کرده است. هنری اپلتون میگوید: «تمام کمونیسم، تحت هر پوششی که باشد، دشمن طبیعی آنارشیسم است، و یک کمونیست که زیر پرچم آنارشیسم دریانوردی میکند، به همان اندازه دروغین است». هیچ توضیح عقلانی، و هیچ استدلال علمی در دفاع از آن غیرممکن غیرقابل تصور، یعنی آنارشیسم کمونیستی، وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
کلارنس لی سوارتز در کتاب “متقابل گرایی چیست “می گوید: “یکی از آزمون های هر جنبش اصلاحی در رابطه با آزادیهای فردی این است: آیا جنبش مالکیت خصوصی را ممنوع یا لغو می کند؟ اگر این کار را انجام دهد، دشمن آزادی است. یکی از مهمترین معیارهای آزادی، حق مالکیت خصوصی در محصولات کار است. سوسیالیست های دولتی، کمونیست ها، سندیکالیست ها و آنارکوکمونیستها مالکیت خصوصی را انکار می کنند.”
آنارکوکمونیست ها با این انتقادها مقابله می کنند و استدلال می کنند که الغای مالکیت حداکثر آزادی را برای همه افراد ایجاد می کند. همانطور که اریکو مالاتستا استدلال می کند:
” فردگرایان فرض میکنند… کمونیستهای (آنارشیست) میخواهند کمونیسم را تحمیل کنند، که البته آنها را درست خارج از صفوف آنارشیسم قرار میدهد.
کمونیستها فرض میکنند … که فردگرایان (آنارشیست) هر ایده تداعی را رد میکنند و خواهان مبارزه بین انسانها و سلطه قویترینها هستند – و این آنها را نه تنها از جنبش آنارشیستی که خارج از بشریت قرار میدهد.
در واقع، کمونیستها چنین هستند، زیرا تحقق برادری را که آزادانه پذیرفته شده است، و بهترین تضمین برای آزادی فردی میبینند. و فردگرایان، آنهایی که واقعاً آنارشیست هستند، ضد کمونیست هستند زیرا می ترسند که کمونیسم افراد را تحت سلطه ظلم جمعی قرار دهد. بنابراین آنها میخواهند که هر فرد یا هر گروهی در موقعیتی قرار گیرد که بتوانند آزادانه از محصول کار خود در شرایط برابری با افراد و گروههای دیگر برخوردار شوند و در روابط جانب عدالت و انصاف در حق آنها حفظ کنند.
در این صورت مشخص است که هیچ تفاوت اساسی بین ما وجود ندارد. اما از نظر کمونیست ها، عدالت و برابری در شرایط طبیعی در یک جامعه فردگرا غیرممکن است و بنابراین آزادی نیز به دست نمی آید.
اگر شرایط اقلیمی در سراسر جهان یکسان بود، اگر زمین همه جا به یک اندازه حاصلخیز بود، اگر مواد خام به طور مساوی توزیع می شد و در دسترس همه کسانی بود که به آن نیاز داشتند، اگر توسعه اجتماعی در همه جای دنیا یکسان بود… آنگاه می شد همه را تصور کرد. … اما زمانی که شرایط طبیعی و تاریخی به گونه ای دیگر است چگونه می توان بین کسی که قطعه زمین خشکی دارد که برای بازدهی اندک، کار زیادی می طلبد و کسی که قطعه زمینی حاصلخیز و مناسب دارد، برابری و عدالت را برقرار کرد؟
آنارکو کمونیست ها همچنین علیه متقابل گرایان می ایستند با این استدلال که تعاونی های کارگری انفرادی این پتانسیل را دارند که کسانی را که عضو چنین نهادهایی نیستند یا پول کمتری دارند منزوی و کنترل کنند.به طور کلی، آنها معتقدند که ارزش کار ذهنی است و بنابراین نمیتوان آن را با هیچ ابزار پولی اندازهگیری کرد، و استدلال میکنند که چنین ارزشهایی دلبخواه هستند و با تقسیم کار منجر به شکاف طبقاتی در جامعه میشوند.
آلفی کوهن اشاره میکند که «مشاهده رقابت، همدردی همدلانه را کاهش میدهد، ارتباطات را مخدوش میکند، به حمایت متقابل و اشتراکگذاری آسیب میرساند، و ارضای نیازهای شخصی را کم می کند ».
یکی از انتقادات سرمایه داری به آنارکو کمونیسم این است که چنین جامعه ای قادر نخواهد بود بهره وری را حفظ کند، زیرا به افراد برای کارشان دستمزد پرداخت نمی شود، زیرا دستمزدها لغو می شود و در عوض به مردم چیزهایی «مطابق با نیازهایشان» داده می شود. در پاسخ، کمونیست های آنارشیست امروز به کمونهای آنارشی موفق در اسپانیا در طول جنگ داخلی اسپانیا اشاره می کنند که پس از حذف واسطه های سرمایه داری تولید را به میزان قابل توجهی افزایش دادند. به طور سنتی، آنها استدلال می کنند که همه نظریه های ارزش پولی ذهنی هستند، مالکیت خصوصی ذاتاً استثمارگرانه است، و با در دسترس قرار دادن اموال مولد برای همه، آزادی فردی افزایش میباید، آنها معتقدند که کار نباید یک وظیفه باشد بلکه باید داوطلبانه و لذت بخش باشد و خدمات لازم را ارائه دهد.
مارکسیسم
مارکسیست ها آنارشیسم را ناتوان از ایجاد یک انقلاب موفق و پایدار میدانند، زیرا از نظر فلسفی صاف است و مسائل طبقاتی و شیوه های تولید را به درستی تشخیص نمیدهد، هم تحلیلهای طبقاتی مارکسیستی و هم آنارشیستی بر این ایده استوار است که جامعه به «طبقات» متفاوتی تقسیم میشود، که هر کدام با توجه به شرایط مادیشان علایق متفاوتی دارند. با این حال، این دو در جایی که بین این گروهها مرزبندی میکنند، متفاوت هستند. برای مارکسیستها، دو طبقه مرتبط «بورژوازی» (صاحبان ابزار تولید) و «پرولتاریا» (کارگران مزدبگیر) هستند.
آنارشیستها استدلال میکنند که این طبقه سرمایه نیست که در واقع بر دولت کنترل دارد، بلکه بخش بالایی دیگری است که بخشی از طبقه حاکم است اما با نگرانیهای خاص خود، به ویژه حفظ قدرت سیاسی، قلمرو ملی و قدرت نظامی. بعلاوه، یک اقلیت انقلابی که قدرت دولتی را در دست می گیرد و اراده خود را بر مردم تحمیل می کند – “پیشگام” مارکسیسم – به همان اندازه اقلیت حاکم در سرمایه داری اقتدارگرا خواهد بود و در نهایت خود را به عنوان یک طبقه حاکم جدا از طبقه کارگر تشکیل میدهد. این را باکونین مدت ها قبل از انقلاب روسیه و سقوط اتحاد جماهیر شوروی،پیش بینی کرده بود:
“اگر سرسختترین انقلابی را میگرفتی و به او قدرت مطلق میدادی، ظرف یک سال از خود تزار بدتر میشد”
برخلاف مارکسیست ها، آنارشیست ها بین دهقانان، لومپن پرولتاریا، بازرگانان، برخی صاحبان مشاغل کوچک و پرولتاریا (کارگران) تفاوتی قائل نمی شوند. در عوض، آنها تمام افرادی را که به نفع دیگران کار میکنند یا محصولات کار خودشان را میفروشند، صرفنظر از شغل، اعضای طبقه کارگر تعریف میکنند. با این حال، آنارشیستها بین نخبگان اقتصادی و سیاسی که سیاستگذاری میکنند و کارمندان تجاری و دولتی که آن سیاستها را اجرا میکنند، تفاوت قائل میشوند، در حالی که مارکسیستها این دو را با هم ترکیب میکنند.
بعلاوه، برخی از آنارشیستها استدلال میکنند که مارکسیسم به این دلیل شکست میخورد که از ذهن روشنفکران طبقه متوسط می آید، در حالی که آنارشیسم خود به خود از خودفعالیتی و خودسازماندهی طبقه کارگر سرچشمه میگیرد. آنها به این واقعیت اشاره میکنند که مکاتب مارکسیسم اغلب به نام روشنفکرانی نامگذاری میشوند که جنبشها را از طریق نظریههای تحلیلی و فلسفی عالی پراکسیس شکل دادند. مارکسیستها پاسخ میدهند که ایدههای آنها ایدئولوژیهای جدیدی نیستند که از روشنفکران سرچشمه میگیرند، بلکه ایدههایی هستند که از تضادهای طبقاتی هر شیوه اقتصادی و اجتماعی تاریخ شکل میگیرند. باید توجه داشت که این اختلافات برای مارکسیستهای لیبرتارین که معتقدند دستگاه دولتی باید بر اساس کنترل پرولتاریا – دموکراسی مشارکتی – یا حتی به عنوان یک دولت جامعهای عمل کند، کمتر وجود دارد. مارکسیستها و آنارکوکمونیستها هر دو موافقند که «این تقسیم طبقاتی جامعه است که باعث پیدایش دولت میشود – زیرا اقلیت برای حفظ حاکمیت خود بر اکثریت به نیروی خاصی نیاز دارد – که طی هزاران سال به ساختارهای پیچیده تبدیل شده است. امروز می بینیم علیرغم انتقادها، کمون های آنارکوکمونیسم مانند کاتالونیای آنارشیست در طول جنگ داخلی اسپانیا، شاهد افزایش بهره وری بودند. تولید سیب زمینی ۵۰ درصد و تولید چغندر قند و خوراک دام دو برابر شد. از طریق استفاده از ماشینآلات مدرنتر و کودهای شیمیایی، بازدهی در زمینهای جمعی ۵۰درصد بیشتر از زمینهای دارای مالکیت فردی بود.جمعبندی آنارشیستی در اسپانیا نیز نشان داد که چنین ایدههایی در محیطهای صنعتی هم قابل اجرا هستند. ۷۵درصد صنعت اسپانیا در منطقه کاتالون قرار داشت. به گفته منابع محلی در آن زمان در کاتالونیا و آراگون، حدود ۷۰درصد از نیروی کار درگیر بودند. مجموع کل قلمرو جمهوری خواهان نزدیک به ۸۰۰هزار نفر در زمین و کمی بیش از یک میلیون نفر در صنعت بود. کمیته های کارگری بارسلونا تمام خدمات، انحصار نفت، شرکت های کشتیرانی، شرکت های مهندسی سنگین مانند Volcano، شرکت موتور فورد، شرکت های شیمیایی، صنعت نساجی و مجموعه ای از شرکت های کوچکتر را در اختیار گرفتند… خدماتی مانند آب، گاز و الکتریسیته تحت مدیریت جدید در چند ساعت پس از هجوم به پادگان آتاازاناس کار میکرد… کارگران صنعتی کاتالونیا ماهرترین ها در اسپانیا بودند. یکی از تأثیرگذارترین شاهکارهای آن روزهای اولیه، احیای سیستم حمل و نقل عمومی در زمانی بود که خیابان ها هنوز پر از زباله و سنگر بودند.
منابع تاریخی موجود نشان میدهند که پروژه های جمعی کاملاً موفق بودند
در امر توزیع، آنها تعاونیهای جمعی واسطهها، بازرگانان کوچک، عمدهفروشان و سودجویان را حذف کردند و در نتیجه قیمتهای مصرفکننده بسیار کاهش یافت. بیشتر عناصر انگلی را از زندگی روستایی حذف کردند و اگر آنها توسط مقامات فاسد و احزاب سیاسی محافظت نمی شدند، به کلی از بین می رفتند. مناطق غیر جمعی به طور غیرمستقیم از قیمتهای پایینتر و همچنین از خدمات رایگانی که اغلب توسط کمونها ارائه میشد (خشکشویی، سینما، مدارس، آرایشگاهها و سالنهای زیبایی، و غیره) بهره میبردند.
نمونه های تاریخی جوامع آنارکوکمونیستی
جوامع دینی برابری طلب مانند جنبش حفارها در طول انقلاب انگلیس می توانند اولین جوامع آنارکوکمونیستی در تاریخ مدرن باشند. جوامع و فدراسیون های بزرگ مانند کاتالونیای آنارشیستی و سرزمین آزاد اوکراین انقلابی نمونه هایی از کمونیسم آنارشیستی موفق در اروپای قرن بیستم هستند. سرزمین های آزاد مجارستان در طول انقلاب مجارستان در سال ۱۹۵۶ را می توان نمونه دیگری از آنارکو کمونیسم موفق در مقیاس بزرگ دانست.
جنبش آنارشیست کره در کره شمالی و جنوبی به رهبری کیم جوا جین موفقیتی موقت در به منصه ظهور درآوردن آنارکو کمونیسم در کره را نشان داد. با این حال، این موفقیت کوتاه مدت بود و به اندازه آنارشیسم در اسپانیا یا مجارستان گسترش نداشت. برخی ماهیت آنارشیستی موجود جوامع در آرژانتین و شوراهای زاپاتیستا در مکزیک را آنارکو-کمونیستی می دانند. برخی دیگر آنها را جمع گرا یا سندیکالیست می دانند.
نمونه های کنونی آنارکو کمونیسم
امروزه، برخی از آنارکو کمونیست ها استدلال می کنند که نمونه بارز ایدئولوژی آنها در عمل، خانواده سنتی است. آنها می گویند که هر یک از اعضا صرفاً از طریق نوع دوستی به درآمد خانواده کمک می کنند و خانواده هیچ سیستم قیمت داخلی ندارد –
برخی از بخشهای جامعه نرمافزار آزاد، جنبش گنو و بخشهایی از جنبش کپیلفت، نوعی اقتصاد هدیهای اطلاعاتی و نرمافزاری را منعکس میکنند، که همچنین در ایدئولوژی آنارکو-کمونیستی محور است. برنامه نویسان کد منبع خود را در دسترس قرار می دهند و به هر کسی اجازه می دهند آن را کپی و اصلاح یا بهبود بخشند. در نهایت، برخی از سازمانها مانند اشتراکهای آنلاین (مثلاً Wikimedia Commons)، ویکیها و Indymedia به عنوان نمونههایی از سازمانهای آنارکو-کمونیستی فعال در نظر گرفته میشوند.
سولماز اسکندری