این یک تناقض وحشتناک و ساده لوحی محض است که، از یک سو از میل به ایجاد عدالت، آزادی و صلح بین المللی سخن گفته شود و از سوی دیگر از میل به ایجاد دولت. دولتها را نمی توان مجبور کرد ماهیت خود را تغییر بدهند زیرا آنها به واسطه همین ماهیت است که دولت هستند، و اگر از این ماهیت خود دست بردارند دیگر وجود نخواهند داشت. بنابراین هیچ دولت خیر، عادل و اخلاقی ای وجود ندارد. همه دولت ها شّر هستند از این جهت که به واسطهٔ ماهیت خود، یعنی به واسطه هدفی که به خاطر آن وجود دارند، نافی کامل عدالت، آزادی و اخلاق بشری هستند و از این جهت، بین امپراتوری خشن روسیه و متمدن ترین دولتهای اروپایی تفاوت زیادی وجود ندارد.
امپراتوری تزاری، خودخواهانه همان کاری را انجام می دهد که دولت های دیگر پشت نقاب تزویر انجام می دهند: این امپراتوری در نگاه مستبدانه و نخوت آلودش نسبت به بشریت نمونه بارز آرمان پنهان همه سیاستمداران و مقامات اروپایی است. همه دولت های اروپایی تا جایی که با مخالفت افکار عمومی و به خصوص با اتحاد جدید اما قدرتمند طبقات کارگری مواجه نشده اند که در خود حامل بذرهای نابودی دولت است، همان کاری را انجام خواهند داد که امپراتوری روسیه اکنون انجام می دهد. فقط یک دولت ضعیف می تواند یک دولت خیر باشد اما با وجود این در اندیشه ها و امیالش نیز همچنان شر باقی خواهد ماند. بنابراین من معتقدم که هر کسی که همراه با ما خواستار ایجاد آزادی، عدالت و صلح است، کسی که مایل به پیروزی بشریت و آزادی کامل توده مردم است باید همراه با ما نیز در پی نابودی همه دولتها و برساختن پایه های یک فدراسیون جهانی متشکل از انجمن های بارآور و مولد همه کشورها بر ویرانه آنها برآید.
-میخائیل باکونین-