چرا باید از جنبش مستقل زنان افغانستان حمایت کرد


تمام جهان و رسانه‌هایش نه تنها آنچه را بر مردم افغانستان می‌رود نادیده می‌گیرند بلکه دست‌ به‌ دست هم داده‌اند تا طالبان را به عنوان سرنوشت محتوم مان قبول کنیم. حکومت‌های همسایه هم پیشگام تقویت و پابرجایی طالبان بر خون ما شده‌اند.
مردم افغانستان به معنی واقعی کلمه تنها مانده‌اند در برابر تروریستانی تا دندان مسلح و کوهی از مشکلات به معنی دقیق کلمه تنها مانده‌اند.
با این‌حال تنها نهادهای مدنی می‌توانست اکنون امید برای مبارزه باشد اما چون همه‌ی نهادهای مدنی در افغانستان یا استوار بر پروژه بودند یا وابسته‌ی حکومت و شرکایش، هویتی بیشتر از یک دکان نداشتند و در نهایت دکان‌ها را بستند و رفتند. همین بود که در طول این ۲۰ سال، صدها نهاد مدنی ساخته شد ولی یک نیروی مدنی نه.
امیدی دیگر برای ساختن نیروهای مدنی، دانشگاه‌ها بود، دانشگاه‌هایی که هر روز به تعداد آن‌ها افزوده شد. اما من در دوره‌ی دانشجویی‌ام و سپس در مدت کوتاهی که در مزارشریف در چند دانشگاه تدریس کردم به چشم دیدم که اولویت سود و حاکمیت بروکراسی به جای دانش، چگونه دانشگاه‌ها را از درون تهی کرده بود. همین بود که نسل جدید به‌جای ایجاد جنبش دانشجویی به دنبال کارهایی چون دوباره به خاک سپاری حبیب‌الله کلکانی رفت، کسی که افتخار آن را داشت که نظام قضایی دوره امانی را فسخ و دادگاه‌های اسلامی مطابق با شریعت استوار کند! کاری که اکنون طالبان کرده‌اند.
همین بود که نسل نو به‌جای ایجاد جنبش دانشجویی برای خود “بابای” جدیدی پیدا کرد و آن‌قدر “همین آدم می‌تواند” گفت که این آدم توانست در حال سفر به خوست، سر از اوزبیکستان درآورد!
و همه‌ی این‌‌ها به مراد کسانی تمام شد که غنی و تیم فاسد او را برگرده‌ی مردم افغانستان سوار کردند.

اکنون در این ظلمت تنها دو گروه بیشتر در میدان باقی نمانده: یکی نیروهای جنبش مقاومت که رهبر آن خود را امیر و آمر جوان می‌خواند، با طلبان مذاکره می‌کند و دم از “برقراری اسلام ناب” می‌زند!
و دیگری جنبش زنان مستقل افغانستان است، یگانه نیروی مدنی اکنون، جنبشی که شعار “نان، کار، آزادی” سر می‌دهد و بر دیوار می‌نویسد که “ما زنان حکومت طالبان را به رسمیت نمی‌شناسیم” و این جنبش همان “یک شاخه در سیاهی جنگل است” که به سوی نور فریاد می‌زند.
اکنون انتخاب با شماست، برای این شاخه چه می‌کنید؟

 

مهدی سرباز