آنارشیستها و پیشگامان آنها در میان چپ سیاسی از این نظر یگانه بودند که تصریح میکردند طبقهی جدید سیاستمداران، که اولویتشان همانا برپایی دوبارهی حکومت مقتدر و متمرکز بود، قطعاً به کارگران و دهقانان خیانت کردند؛ کارگران و دهقانانی که پس از قرنها این فرصت را یافته بودند که به بهرهکشی و خودکامگی پایان دهند. پس از پیروزی هر قیام انقلابی، که معمولاً مردم عادی جورش را میکشیدند، حاکمان جدید در بهکارگیری خشونت و وحشت، پلیس مخفی و ارتش دائم و حرفهای، به منظور حفظ سیطرهی خود، لحظهای درنگ نمیکردند.
در نظر آنارشیستها حکومت خود دشمن به حساب میآید؛ و آنها همهی انقلابهای قرنهای نوزدهم و بیستم را چنین تفسیر کردهاند. این فقط به این علت نیست که همهی حکومتها مخالفان خود را زیر نظر میگیرند یا بعضاً مجازات میکنند، بلکه به این علت است که همهی حکومتها از امتیازات طبقاتی قدرتمندان نگهبانی میکنند.
گرایش عمدهی مکتب آنارشیسم در طول بیش از یک قرن آنارکوکمونیسم بوده است؛ این جریان معتقد است اجتماعات محلی، که با دیگر انجمنها حول اهداف مشترک متعددی متحد شدهاند، باید مالکیت زمین، منابع طبیعی و وسایل تولید را مشترکاً در دست گیرند. این گرایش با سوسیالیسم دولتی متفاوت و با ایجاد هرگونه قدرت مرکزی در تضاد است. برخی آنارشیستها ترجیح میدهند آنارکوکمونیسم و آنارکوکلکتیویسم را تفکیک کنند تا بر آزادی مالکیت بر منابع ضروری زندگی، که مسلماً مطلوب فرد یا خانواده است، تأکید کنند، در حالی که این به معنای دفاع از حق مالکیت بر منابعی که دیگران به آن نیازمندند، نیست.
تأکید آنارکوسندیکالیسم بر کارگران صنعتی تشکل یافته است که میتوانند از طریق «اعتصاب عمومی اجتماعی» از سرمایهداران سلب مالکیت کنند و بدین ترتیب صنایع و ادارهی امور آن را در دست بگیرند.
آنارشیسم (درآمدی کوتاه)
کالین وارد
ترجمهی محمودرضا عبداللهی