شعر: اشکهای رو به دوربین ریخته شده


ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم
شما رستوران‌های بالای شهرتان را از دست داده‌اید
رستوران‌هایی که ما فقط از کنار آن گذشته‌ایم
شما موترهای لوکس‌تان را از دست داده‌اید
موترهایی که از کنار ما گذشته‌اند
باغ‌های‌تان را شاید
و معشوقه‌های بی‌شمارتان
حساب بانکی و تشریفات‌تان را

ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم
که در صف از دست داده‌گان درآمده‌اید!
اما ما را نقطه‌ی مشترکی با شما نیست.

در شهری جدید
با هویتی جدید
(که شما را هرگز هویتی نبوده است.)
ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را برای چیز به نام وطن می‌بینیم
که در صف از دست داده‌گان درآمده‌اید
اما ما را نقطه‌ی مشترکی با شما نیست
هرگز نبوده است
ما نه‌تنها دیروز، امروز، که فردا که امید فردای‌مان را نیز از دست داده‌ایم
نه‌تنها کودک کشته شده‌ی امروز در مکتب که کودک فردای مان را نیز از دست داده‌ایم
آری ما از دست داده‌گانیم اما ما را نقطه‌ی مشترکی با شما نیست
پس در شهر جدیدتان، پس در رستوران‌های جدیدتان، غذای‌تان را هم‌چون گذشته تنها میل کنید
و اشک‌هایی را که رو به دوربین ریخته‌اید
برای خودتان نگهدارید
که ما را اشتراکی با شما نیست

 

۶ جوزا (خرداد) ۱۴۰۱
مهدی سرباز