باکونین: دین و دیوانگی جمعی


«پس این مردمان بدوی بودند که به آرامی از معصومیت حیوانی خود عبور کرده و خدایان را خلق کردند. پس از خلق آنها، بدون درک اینکه خود خلقشان کرده اند، شروع به پرستش آن ها کردند. آنها را موجودیت های واقعی که ابدأ برتر از خودشان هستند فرض کردند؛ برایشان قدرت مطلق قائل شدند و آنها را خالق خود و خود را بردگان آنها معرفی نمودند. به سرعتی که ایده های انسان رشد می یابد، خدایان که گفتم چیزی بیش از خیال، ایده، طنین شاعرانه یا انعکاس تصویر نیستند ، تبدیل به ایدئال شدند. آنها در ابتدا اشیای بی قواره بودند و به مرور تبدیل به ارواح خالصی شدند که خارج از جهان مرئی وجود دارد و در نهایت، در جریان یک تطور طولانی مدت تاریخی، در یک موجودیت واحد الهی مجتمع شدند که خالص، ابدی، روح مطلق، خالق و ارباب جهان است. در هر پیشرفتی، عادلانه یا غلط، واقعی یا خیالی، جمعی یا فردی، نخستین گام، نخستین عمل است که دشوار است. زمانی که آن گام برداشته شد، طبیعتاً دیگر گام ها به عنوان تبعات ضروری آن می آیند. گام دشوار در پیشرفت تاریخی این دیوانگی دینی که منتهی به وسواس و سقوط ما شد، این بود که جهانی الهی به آن شکل خارج از جهان واقعی ایجاد کردیم، این نخستین عمل جنون آمیز، که از منظر فیزیولوژیک طبیعی و درنتیجه، در تاریخ انسان ضروری بود، دفعتا صورت نگرفت. نمی دانم چند قرن نیاز بود که این ایده شکل گرفته و بر سنتهای ذهنی انسان اثری حاکمانه برجای گذارد. اما، زمانی که صورت بست، به قطعیت بدل شد؛ همان طور که هر خیال باطلی وقتی مالک ذهن انسان می شود، ضرورتاً قطعی می شود. دیوانه ای را درنظر گیرید -موضوع دیوانگی اش هرچه می خواهد باشد- ایده ای مبهم و قطعی که وسواس او شده، برایش طبیعی ترین چیز در جهان است و در مقابل، چیزهای طبیعی که در مقابل آن ایده قرار دارد، به نظرش حماقت های مسخره و نفرت انگیز است. خب، دین دیوانگی جمعی است . قدرتمندترین آنها است؛ زیرا حماقتی سنتی است و ریشه آن در دورترین گذشته گم شده است. به عنوان دیوانگی جمعی به عمق وجود جمعی و شخصی مردمان نفوذ کرده و در جامعه تجسد یافته و نه و می توان گفت که بدل به روح و و تفکر جمعی تولد در آن گرفتار شده اند،؛ آن را از پستان مادر میمکند و در هر تماس، آن را جذب میکنند و می بینند. منحصراً از آن تغذیه میکنند و با تمام وجود مسموم و مسخ آن می شوند. بعدها، هرچقدر ذهن طبیعی او قدرتمند هم باشد، باید تلاشی که تا پیش از آن برایش ناشناخته بوده را مبذول کند تا خود را از بزداید؛ حتی ممکن است هرگز کاملا موفق نشود. در میان ایدئالیست های مدرن و ماتریالیست های نظریه پرداز هم نمونه هایی از آن را داریم: کمونیست های آلمانی، آنها راهی برای تکاندن دین از دولت نیافته اند.»

 

میخائیل باکونین
خدا و دولت