شاید برای آغاز اشاره به این نکته خالی از لطف نباشد که در دید یک «آنارکوایگوئیست/ایگوئیست» تنها «برابری»، برابری در بردگی است. به همین ترتیب «اخلاق» به عنوان شکلی از «قدرت»، یک «عملگر استانداردساز» است که نهتنها بر «محکوم» اثر میگذارد بلکه هم بر «حاکم» نیز اثرگذار است.
«اخلاق نیکوماخوسی» ارسطویی برخلاف «اخلاق دینی» و «وظیفهگرا» به عنوان نوعی از «اخلاق نتیجهگرا و پراگماتیستی» در ساحت «دنیای مدرن» به شکل «اخلاق بهرهوری» خود را بازتولید کرده که مضاف بر انواع یوغ ایدئولوژیهای حاکم بر جوامع، «اخلاق حاکمان» را شکل و شمایلی مدرن و شیک و سانتیمانتال بدهد.
«اخلاق جان استوارت میل» یا همان اخلاق بهرهوری زبان اخلاق امروزی است. اخلاقی که در هر«نهاد سرکوب» اعم از خانه و بازار و بیمارستان و تیمارستان و معابد و مدرسه حکمفرما است و به نام «تربیت» «دیگری» در راستای «خیر عمومی» و خدمت به جامعه تنها بازویی برای سرکوب فرد و اقشار مختلف است. اخلاق بهرهوری همان اخلاقی است که هم برای طبقۀ حاکمه و هم برای سیستم سرمایهداری، دزدی تاریخی «حق حاکمیت» مردم بر زمین و صنایع سنگین را توجیه میکند و خیرخواهانه و با شفقت به ما یادآوری میکند که اگر کپتالیسم نبود کارگر از گرسنگی مرده بود.
«زبان» و به تبع آن اخلاق در دید «مکاتب مختلف اشتیرنری» چیزی جز بیان «مناسبات قدرت» نیستند و قدرت نیز تنها خواستار بازآفرینی خود است. اخلاقی که در جغرافیای افغانستان و ایران مرکزنشینان را بهعنوان «متمدن» و مردم مناطق مختلف دیگر این جغرافیا را «نامتمدن» جلوه میدهد. اخلاق مدرن، اخلاق بازتولیدکنندۀ حاشیهنشینی در شهرهای مرکزی و پرداخت اجارهبهایی سنگین برای زندگی در زاغهها است. اخلاق مدرن، «اخلاق اشراف» است که با دیدی از بالا به پایین و «دیگریساز»، خواستار تربیت، «آموزش» و نهایتاً «استحالۀ» هرجنبندهای است.
مطلبی از یکی از همقطاران فدراسیون عصرآنارشیسم