شعر: شورش زنان


از کابل تا تهران
ابرهای سیاه
زبانه‌های آتش
زنده‌گی را فرو می‌بلعد
و زنان را پشت دیوار‌های از حجاب قفل کرده‌اند.

در جغرافیای خون و خاکستر
کوچه‌ها سرخ از خون انسان است
و چی سرنوشت غم‌ناکی!
فرخنده
و مهسا
قربانیان دیوهای خفته در قدرت
سوار بر مرکب دین
هریکی پیامبری از مرگ اند.

اشک‌‌های شان خشکیده
و حال
با گیسوان باز
با گونه‌های سرخ
و با شعار “نان، کار ، آزادی”
پرچم مبارزه را برافراشته‌اند.

و زنان که محکوم مرگ‌اند
شور می‌کنند برپا
روی جاده‌های شب آن‌گاه
در سیاهی مطلق
کورسوهای امید را
تا سفیدی‌ای فردا

 

ب. حزین