By Hasse-Nima Golkar
دولت سرمایه داری اسلامی – شیعی در ایران بر رویِ دروغ، فریب، ریا و جنایت علیه بشرّیت بنا شده است!
نیکا شاکرمی دختر ۱۷/۱۶ ساله در جریان قیام اخیر مردم و در رأس آن زنان مبارز، توسط پولیس امنیتی دستگیر گردید و در اثر شکنجه های وحشیانه ی دولت فاشیستی اسلامی – شیعی حاکم بر ایران به قتل رسید.
نسرین شاکرمی، مادر نیکا اکنون فاش ساخته که مقامات امنیتی او را تحت فشار گذاشته و تهدید کرده اند که بگوید دخترش، خودکشی کرده است!! در چند روز پیش پولیس امنیتی، خواهر نسرین (آتش شاکرمی) و برادر (محسن شاکرمی) را پس از بازداشت کردن با تهدید مجبور به “اعترافات تلویزیونی” کرده بودند. آنها “اعتراف” کرده اند که نیکا به قتل نرسیده بلکه خود را به قصد خودکشی از یک ساختمان بلند به پائین پرتاب کرده است. در همین رابطه، پولیس شش کارگر ساختمانی را برای شهادت دادن در مورد این حادثه دستگیر نموده است!! اما نسرین شاکرمی این جنایت وحشتناک و سناریوی دروغین و کاملن شناخته شده در نزد مردم را نمی پذیرد. او در یک ویدیو کلیپ که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است می گوید:
“دخترم نیکا در روز بیست و هشتم شهریور ماه ۱۴۰۱ ساهت پنج بعد از ظهر به قصد شرکت در یک تظاهرات خیابانی در تهران بر علیه حجاب اجباری از خانه خارج شد. من چندین بار با او در تماس بودم و از او خواستم که به خانه برگردد. آخرین باری که با تلفن موبایل او تماس گرفتم حدود ساعت یازده و نیم شب بود. هر چند فریاد های مردم اجازه نمی داد که من حرفهای نیکا را خوب بشنوم ولی متوجه شدم که او همراه چند نفر از دوستان خود در حال فرار از دست نیروهای پولیس هستند. پس از این زمان، تلفن او خاموش شد و ارتباط تلفنی من با او کاملن قطع گردید.
صبح روز بیست و نهم شهریور همراه با برادرم محسن به مقامات گوناگون پولیس امنیتی مراجعه کردیم ولی نتیجه ای نداشت. ما نُه روز از وضعیت نیکا کاملن بی خبر بودیم و بالاخره مطلع شدیم که او توسط “سپاه پاسداران” دستگیر شده و حال او خوب است و در این مدت تحت اختیار سپاه برای انجام بازجوئی بوده است. ده روز از مفقود الاثرشدن نیکا گدشته بود که پولیس امنیتی چندین عکس از دخترم را که در صبح روز بیست و نهم شهریور ماه گرفته شده بود را به ما نشان دادند و گفتند که جنازه ی او به سَردخانه ای در جنوب تهران بُرده شده است. ما در روز سی اُم شهریور پیکر کُشته شده ی نیکا را برای دفن کردن در زادگاهش خرم آباد ( منطقه ی لُرستان در غرب ایران) تحویل گرفتیم. در مسیر راه، چندین بار توسط عوامل رژیم مورد تهدید قرار گرفتیم که می بایستی ساکت باشیم. صبح روز دوازدهم مهرماه ۱۴۰۱، که قصد داشتیم پیکر دخترم نیکا را در گورستان منتخب خودمان به خاک بسپاریم، جسد او دُزدیده شد و در روستای دیگری بدون اجازه ی ما مخفیانه دفن گردید.
من جسد نیکا را در سردخانه دیده بودم که از ناحیه ی دست و پا آسیبی ندیده بود، ولی در اثر وارد آمدن چندین ضربات شدید با جسم سخت (بنابر گواهی پزشکی)، استخوانهای جُمجمه از پُشت سَر و همچنین صورت ( دندان ها) شکسته شده بودند. و بدین وسیله دختر من به قتل رسیده بود، ولی مقامات امنیتی مرا تهدید می کنند که اگر سناریوی مسخره و بچگانه ی “خودکشی” را که آنها خودشان ساخته اند را در یک برنامه ی تلویریونی اعتراف نکنم، به من آسیب خواهند رساند. آنها هنوز تلفن موبایل و کارت شناسائی نیکا را به ما تحویل نداده اند”.