حدود ۱۰۰ روز است که از شروع اعتراضات ایران میگذرد. در این مدت اتفاقاتی افتاده که بسیاری از آنها موضوع بحث محافل روشنفکری و دانشگاهی در آینده خواهد بود. اما از مباحثه و تحلیل روزمره اتفاقات به نحوی که در آن حضور داریم و آن را زیست میکنیم نباید غافل ماند. در این تحلیل مختصر، موضوع بحث به هیچ عنوان رفتار حکمرانان و اربابان ملت و مملکت نیست، بلکه موقعیت مردم در حرکتی جمعی، با هدف ایجاد تغییر در سیاست و ساختار حکومت، ایجاد برابری، و آزادی فکری و سیاسی در کشور مدنظر است.
از زاویهای متفاوت، وضعیت شگفت انگیزی به وجود آمده است. اتفاقاتی در جریان است که هرکدام در نوع خود اولین بار است که به میدان اصلی مبارزه و مطالبه وارد شده است. در این موقعیت، بعضی کنشها ارزشمندتر و ماندگارتر از برخی حرکاتِ گذرا، اینستاگرامی و دم دستی هستند. اما نیروی پیش برندهی این کنشها مسئله اصلی این مقاله است. اعتراض جامعه ایران به حکومت چطور هدایت میشود؟ اصلا امکان هدایت آن وجود دارد؟ چطور میشود از این فرصت منحصر بفرد به نفع فرودستان و تغییر تاریخی استفاده کرد؟ در ادامه در مورد هر کدام از این پرسشها تحلیلی مختصر ارائه خواهد شد.
در سال 1401 هستیم. سعی بر پیشبینی وقایع امری بیهوده است. بررسیِ اجمالی تاریخِ سیاسی معاصر ایران اما ما را بیشتر با سیر وقایع و روند منطقی آن آشنا میکند. اگر شروع یک حرکت جمعی و تودهای، و دارای اعتراض و مطالبهای مشخص را در انقلاب مشروطه در نظر بگیریم، در تمام سالهای پس از آن تا به امروز، ساکنان این جغرافیا هر راه غیر خشونتآمیزی که برای رسیدن به برابری و آزادی وجود داشته را امتحان کردهاند.
انقلاب سال ۵۷ فرصت یگانهای در اختیار ملت گذاشته بود. این مهم که این فرصت در چه مرحلهای واقعیتر و در دسترستر بوده جای بحث فراوان دارد که قبلا هم در این باره بسیار صحبت شده. اما این فرصت از دست رفت. حرکت مردمیِ ۵۷ با خیانت به مردمی که انقلاب کردند از دست مردم خارج شد و به یغما رفت. جامعه سکوتی چند ساله کرد، روشنفکران با راهکارهایی مافیایی به قتل رسیدند و مطبوعات تحت نظارت و سانسور شدید قرار گرفتند.
اولین حرکت یا اعتراض اجتماعی-سیاسیِ بعد از انقلاب ۵۷ را میتوان در وقایع کوی دانشگاه سال ۱۳۷۸ جستجو کرد. اعتراض دانشجویی به سانسور مطبوعات جرقهای زد که اثرات آن در تاریخ معاصر ایران ماندگار شد. در این دوره اکثریت مردم به اصلاح مملکت امیدوار بودند. گرچه عده زیادی نهایتا خود را اصلاحطلب معرفی نمیکردند، اما تنها راه تغییر به سمت آزادی و برابری را در اصلاحات میدیدند. شاید تصور انقلابی تازه در سال 78، در ذهن خوشبینترین فرد هم وجود نداشت. کسی به دنبال انقلاب یا براندازی نبود. فراموش نکنیم که توده همیشه در تمام تاریخ، راههای غیرخشونتآمیز، نرم و دموکراتیک را به انقلاب و مبارزه خیابانی ترجیح میدهد. چراکه در انقلاب و خیابان این توده هستند که همه زندگیشان را قمار میکنند. اما حرکت دانشجویان در سال 78 به ظالمانهترین شکل ممکن سرکوب شد و برگزاری دادگاه نمایشی برای محاکمه عاملان آشوب فقط یک دهنکجی به هر فردی بود که تصور میکرد با اعتراض خیابانیِ مسالمتآمیز میتوان از جمهوری اسلامی مطالبه کرد.
جامعه پس از اتفاقات سال ۱۳۷۸ سرکوب شد، اما ناامید نشد. امید رسیدن به آزادی و برابری آخرین چیزی است که فرودستان و حاشیهنشینان از آن دست میکشند. جامعه با مشارکت ۸۵ درصدی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نشان داد که امیدش را از دست نداده. هرچند که دل بستن به بعضی افراد و احزاب امروزه ابلهانه بنظر میرسد، اما جامعه ایران همراه با انتخابهایی که کرده، شکستهایی که متحمل شده، فریبهایی که خورده و موقعیتهایی که از دست داده به این فهم رسیده است. جامعه با شکستهایش رشد کرده و به موقعیت و آگاهی فعلی رسیده است. مشارکت ۸۵ درصدی نشان داد مردم تا چه حد به دموکراسی و صندوق رای و جستجوی راهی غیرخشونتآمیز باور داشتند.
بعد از اتفاقات سال ۸۸ روندی نزولی در باور مردم به دموکراسیِ ارائه شده توسط جمهوری اسلامی آغاز شد. بدنه اجتماعی حکومت شروع به فروپاشی کرد و اعتراض خیابانی به عنوان تنها راه حلِ مقابله با استبداد فاشیستی در ذهن توده جای گرفت. در سالهای 92 و 96 هم این روند نزولی با مشارکت پایین در انتخابات ادامه داشت. حکومت سعی داشت دوباره با بازیِ انتخاب بین بد و بدتر خود را چند سالی علیه انقلاب بیمه کند. اما آخرین گروه از افراد جامعه که هنوز کورسوی امیدی به اصلاح مملکت از طریق انتخابات داشتند، با موضعگیری غیرشرافتمندانه و کثیف جبهه اصلاحات علیه اعتراضات مردمیِ سال ۱۳۹۶، بطور کامل امید به اصلاح را از دست دادند و صندوق رای ماند برای فاشیسم و هوادارنش.
تمامی این آزمون و خطاها توسط جامعه ایران طی شده و در پاییز ۱۴۰۱ هستیم. اگر جامعه ایران سادهانگارانه به اصلاحات امید نداشت، اگر در انتخابات شرکت نمیکرد و شکست نمیخورد، اگر فریب شیخ خندان را نمیخورد، هرگز به مرحلهی کنونی نمیرسید. در این برهه هرکس با روش خود و از طریق آزمون فکری خود به انقلاب رسیده است. هیچ نیرویی خارج از این توده آن را کنترل نمیکند. هیچ گروه و حزبی جامعه را به وضعیت کنونی نیاورده است. هر کس به تنهایی و با دلیل خود انقلابی است. نکته شگفتانگیز این اعتراض همین است.
علاوه براین، هیچ فرد یا گروهی نیست که بتواند بر کلیت این توده تاثیر بگذارد و آن را در اختیار بگیرد و فقط در کنترل آگاهی جمعیِ همین توده از مردم است. فضایی ابری از اعتراض شکل گرفته است. تمامی افرادی که خود را امروز انقلابی تعریف میکنند، جزوی از این توده ابری هستند. یک خردِ جمعی از مبارزه علیه فاشیسم شکل گرفته که به لطف وجود فضای مجازی و عدم وجود آزادی در بیانِ عقیده خارج از فضای مجازی، شکلی ابری و سیال دارد. این خردِ جمعیِ ابری به لطف سرکوب چهل ساله جمهوری اسلامی و حذف مخالفین بوجود آمده است. این فضای اعتراضی تشکیل شده از چندین گروه همفکر کوچکتر که پراکندهاند و افراد زیادی که فرد هستند و حتی از نظر فکری همگروهِ فرد دیگری نیستند، فقط در ابر اعتراضی با دیگران همپوشانی دارند.
نقش شبکههای اجتماعی در شکلگیری و حرکت این ابر سیال بسیار قابل توجه است. عدهای سعی دارند کنترل این خرد جمعی را بدست بگیرند. اما یک خاصیت اصلی این ابرِ اعتراضی، فردی بودن آن است. کمتر کسی از افراد حاضر در این توده سیال، اعتقادی به حزب یا گروهی سیاسی دارد. این نکته هم میتواند مثبت و هم مضر باشد. فقط ایدهها هستند که حضور دارند و افراد. توده اجازه ورود عروسکهای مدیا را به ابر نداده است. توجه داشته باشید که منظور از این توده اعتراضی، افرادی هستند که مستقیما در حال مبارزه سیاسی، فکری یا خیابانی با فاشیسم هستند. افرادی که به لطف رسانه، پولهای کثیف و پروموشن فرهنگ پاپ به تریبونی دست یافتهاند از این توده خارجند. هر فرد یا گروهی سعی کرده رهبری یا قیومیت این ابر اعتراضی را صاحب شود، به بیرون از آن پرتاب شده است.
تمامی گروههای حاضر در این فضای ابریِ اعتراضی، در پی نفی یکدیگر هستند و در تنها چیزی که مشترکاند، دشمنی با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی است. فارغ از اینکه در همین فضا چه افرادی فریب دلقکهای مدیا را خوردهاند، یا در پی برپایی رژیم فاشیستی و ناسیونالیستی دیگری هستند، همه در این لحظه یک دشمن مشترک دارند. شخصا معتقدم میبایست، بخاطر مثلا رای دادن به اصلاحات در مقطعی از تاریخ ایران، دست از حمله به یکدیگر برداریم. جامعه ایران بدون شکست خوردن و فریب داده شدن توسط حکومت و اصلاحطلبان به این مرحله نمیرسید.
یکدست کردن این ابر غیرممکن بنظر میرسد. یک دلیل آن شاید این است که عقیده یا گروهی که بتواند اکثریت را در خود جای دهد هنور حضور ندارد، یا نتوانسته تاثیر مورد نظر را ایجاد کند. در این بین، امپریالیسم جهانی و استعمارِ نوینِ ناتو بیکار ننشسته است. از شروع اعتراضات تا به همین امروز، ناتو سعی کرده گزینههای مختلف رهبری، تاثیرگذاری و به دست گرفتنِ حرکت توده اعتراضی را مورد آزمون و خطا قرار دهد؛ تا واکنشها و نظرات داخلی و خارجی را درباره آن گزینه رصد کند. از پهلوی سوم گرفته تا رجوی و بازیگر ارباب حلقهها در کمال تعجب ملت و خودسرانه، از طرف مردم معترضِ ایران در مجامع، پارلمانها و کانالهای مهم خارجی حرف زدهاند. هرکدام سعی کرده عقیده خود یا مجموعه پشتیبانش را به عنوان مطالبه و مشکل اصلی جامعه معرفی کند و تعاریف شخصی از آزادیِ مردم در حالِ مبارزه ارائه دهد. این حرکات بعنوان زنگ خطری برای جامعه روشنفکری خاموش داخل و خارج، میتواند دلیل و بهانه ورود افراد و عقاید آزادیخواهانه واقعی باشد. روشها و ایدههایی که به علت سرکوب و سانسور گسترده تفکر چپ و آزادیخواه کمتر به گوش توده رسیده است. در بازی رسانهای و تبلیغات فرهنگی، در حال حاضر ناتو و پیروان کاسه لیسش کاملا دست جلو را داشته و در صورت عدم حرکت متقابل، پیروز میدان خواهند بود. مجموعهای از آزادیهای مصرفی و کاملا فردی را به شکل مبارزه برای آزادی رنگ کردهاند و هیچ صحبتی از تضاد طبقاتی موجود، آزادی سیاسی و حق به رسمیت شناختن خودمختاری و… زده نمیشود.
آجندای ناتو برای انقلاب ایران در حال پیگیریست و تجربه تاریخی نشان داده است که جامعهای که 40 سال را در خفقان، استبداد، سانسور عقاید و تمامیتخواهی گذران کرده، خیلی راحت میتواند فریب وعدههای عروسکهای ناتو را بخورد. لزوم ایجاد همبستگی میان احزاب چپ داخلی و جهانی و اعلام موضع علیه سیاستهای نئولیبرالیستی ناتو بیش از هر زمانی در تمامی تاریخ ایران حس میشود. فرصت یگانهای در دست است. جامعه ایران میتواند با کسب آگاهی از تضاد بین آزادیِ نئولیبرال و آزادیِ آنارشی، حرکت تاریخی خود را تبدیل به سرمشقی برای کشورهای همسایه بکند.
- بِرِن ارخامیون.