تو که ترجمان صبحی
به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا
صف انتظار بشکن…
دوستانمان می گویند:
خب! چشمت روشن، حمزه را دیدی، حالش چطور بود؟
_
چه پرسش سختی است!
چگونه می توان با واژه ها توضیح داد که حالش چطور بود؟
هنوز لبخند روی لبانش است،هنوز فداکار و پر تلاش و امیدوار است،
هنوز اولین کاری که پس از بیدار شدن می کند، غذا دادن به گربه های بند است،زمستان پارسال (۱۴۰۱) برف خیلی زیاد آمده بود، هوا در گوهردشت خیلی سرد بود، حمزه با پتوهای خودش برای گربه ها سرپناهی گرم درست کرد…
هنوز پرتلاشه، از آمار صبح تا غروب تو کارگاه بند کار می کنه، نجاری ، تولید صنایع دستی…
از غروب بعد هم مطالعه و تدریس زبانهای فرانسوی و انگلیسی به جوانهای بند…
هنوز هر تازه واردی که میاد توی بند ،از همون اندک امکانات و وسایلی که داره ، چیزهایی که لازم دارند را براشون تهیه می کنه( حوله،لباس،ملحفه،مداد و کاغذ و کتاب و …)
هنوز لبخند رو لباشه،هنوز امیدواره …
اما!…
اما ا
پس از فوت مادرش، غم شدیدتری تو عمق چشماشه
آهش سوزاننده تر از قبل شده…
مثل #حمزه_سواری زیاد تو این زندونا هستن: #سعید_ماسوری، #ناظم_بریهی #حسن_صادقی #زینب_جلالیان و…
خیلی ها جان دادند،خیلی ها جوانی و هزینه های سنگین می دهند …
برای آزادی، عدالت، برابری
برای زندگی…
پس کم نیار،
نا امید نشو
بی انگیزه نشو
بدون که کارهای زیادی برای انجام دادن داریم
سالهای سال باید تلاش کنیم، برای پایان دادن به ظلم و شکنجه ها، برای آباد کردن این خانه…
برخیز
ما هرگز وا نمی دهیم ، کم نمیاریم، تسلیم نمیشیم
On lâche rien
همه میگن : آزادیت مبارک! نمیدونن جدایی از تو چه زجریه…
دِلُم سیت تنگه
Tu me manques .
سی هواخوری رفتنامون، قدم زدن و آواز خوندنامون
Ils nous parlaient d’égalité
Et comme des cons on les a crus
Démocratie, fais-moi marrer
Si c’était le cas on l’aurait su
Que pèse notre bulletin de vote
Face à la loi du marché
C’est con, mes chers compatriotes
Mais on s’est bien fait baiser
Et que pèsent les droits de l’homme
Face à la vente d’un Airbus
Au fond y a qu’une seule règle en somme
Se vendre plus pour vendre plus
La République se prostitue
Sur le trottoir des dictateurs
Leurs belles paroles on n’y croit plus
Nos dirigeants sont des menteurs
On lâche rien
On lâche rien
بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲