سُهیل عربی: از تاریکخانه لابراتوار چاپ عکس تا مزرعه آفتابگردان در بُرازجان + ویدئوکلیپ و تصویر


اگرچه گفته‌اند

دهان تو را دوباره خواهیم بست

اما نگرانِ سکوتِ من نباش،

چشم‌های دلواپسِ من

باز با تو سخن خواهند گفت.

اگرچه خواسته‌اند

چشم‌های مرا دوباره ببندند

اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم

دست‌های خستهٔ من

باز با تو سخن خواهند گفت…

#شعر: #سیدعلی_صالحی

هر کس بهت گفت گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره،بهش بگو عاشق نبودی که نفهمی گرسنگی( سختی) چیه …

تو این راه سلول انفرادی هست،بازجویی پشت بازجویی ،کتک خوردن،فحش و تهدید شدن،از دست دادن،باختن،زمین خوردن و هزاران بلا و سختی،اما اونکه هدف بزرگ داره حتی از سختی کشیدنش هم لذت می بره،چون میدونه که آزادی بزرگترین گنج در هستی است و نابرده رنج ؟؟؟

هر آنکس عاشق است از جان نترسد

یقین از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه

که گرگ از هی هی چوپان نترسد

از #باباطاهر تقدیم به همه آزادی سازان/ آنها که برای #آزادی جان و جوانی داده اند.

#برازجان #دلوار #بوشهر

بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۲

https://t.me/Soheil_Arabi645

■ ■

از تاریکخانه لابراتوار چاپ عکس در خیابان گلبرگ تا مزرعه آفتابگردان در #برازجان

داستانش طولانی است،پر از شیرینی و تلخی،پر از شکست و پیروزی

عاشق عکاسی بودم،

در سیزده سالگی،روزی که تصمیم گرفتم تمام وقت کار کنم ،اولین مغازه ای که دیدم آگهی استخدام کارگر روی شیشه ویترینش زده، یک عکاسی بود،استخدام شدم و از عکاسی به لابراتوار چاپ عکس رفتم و سالها در تاریکخانه عکس رنگی با آگراندیسمان چاپ کردم،تا مدیر فنی شدم و هنگام درو محصول سالها پادویی و کارگری بازداشتم کردند و از یک ملیارد سال ۹۲ ، رسیدم به زیر صفر..

اما برخاستم و …

کشاورزی هم یکی از کارهای مورد علاقه ام است،همیشه چند شغله بودم،روزها عکس چاپ می کردم،بعد از ظهر ها ویزیتوری،رانندگی ،کارت پخش کنی…

حالا صبح زود به کلانتری می روم ( برای اعلام حضور در محل محکومیت به اقامت اجباری #تبعید) و سپس به مزرعه می روم،تا غروب کشاورزی و پس از استراحتی کوتاه، شغل دوم و سوم:

ترجمه و تدریس.

اشتباهاتم زیاد بوده، شکست‌هایم زیاد بوده، ولی

وقتی می خواهم به خودم نمره بدهم با توجه به امکانات و حوادث و بحران‌هایی که داشتم،از صد نمره به خودم چهل نمره می دهم.

بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۲

https://t.me/Soheil_Arabi645