زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۶ )


متولد ۱۳۸۰ هستم. هنوز هم با دیدن آتش بوی مادرم را استشمام میکنم. من و خواهرم هر دو شش ساله بودیم وقتی مادرم از دست کتک‌خوردن‌های بی‌پایان و تهمت‌های پدرم، روی خودش بنزین ریخت و تا همسایه ها به او رسیدند دیگر چیزی از مادرم به جا نمانده بود. پدرم نیز کم نیاورد و ما را زیر مشت و لگد میگرفت تا آنجا که یک دست خواهرم کاملا از کار افتاد. ما ۹ ساله بودیم که پدرم در سانحه‌ای هنگام کار در تراشکاری به کما رفت و بعد فوت کرد.

مراقبت از خواهرم و تحصیل او نیاز به بزرگ شدن یکباره من داشت. کار کردم، دستفروشی کردم در خانه مردم نظافت کردم، تهمت‌ها شنیدم زخم خوردم اما باز هم نتوانستم برای خودم و خواهرم زندگی مستقلی تشکیل بدهم. وقتی ازدواج اجباری خواهرم توسط عمویم اتفاق افتاد، توجهم به جاهایی جلب شد که ریشه‌ی درد مشترک تمام زنان و ستم‌دیدگان بود.

کار میکردم و همزمان با دیوارنویسی و اشتراک آن مبارزه خودم با دیکتاتوری و نظم مسلط و پلیس فاسد شروع کردم. در بازداشتگاه بسیج مورد تجاوز قرار گرفتم تحقیر شدم اما مصمم‌تر از پیش دنبال مسیری برای مبارزه گشتم. این خشم باید به آزادی گره میخورد. وقتی از طریق چند دوست با رفیقی آنارشیست آشنا شدم فهمیدم اینجا همان خانه‌ و خانواده‌ای ست که به آن تعلق دارم همان نقطه‌ی امن.

اینجا ایستادن و جنگیدن شکلی از زندگی نیست خود زندگی‌ست‌. من تن به این فساد مسلط نمیدهم و پیمانی با رفقایمان بسته‌ایم و این پیمان پیامی ست برای سراسر جهان‌. شما باید با تمام قوا روبروی قدرتهای پوشالی بایستید آنها از ایستادگی و اتحاد و شور و جنگندگی شما واهمه دارند. آنها چشم دیدن زنان مبارز و آزاده را ندارند و ما آنارشیستها مانند خاری در چشمهاشان پیش میرویم.

پیروزی از آن ماست. زنده باد همه‌ی رفقا در هر کجای جهان

فهرست صفحات ما:
https://linktr.ee/asranarshism

با مبارزات ما همیاری کنید:
https://asranarshism.com/fa/%da%a9%d9%85%da%a9_%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c/