زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۱۰ )
من را ربلیون بنامید چراکه راحت ترم
به معنی عصیان،به معنی گناه…
این افتخار ماست که نسبت به دین و زور سرمایه اینها گناهکار و عصیانگر باشیم
تقریبا ۸_۹ ساله بودم، در اون سن نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه، دو کتاب از داوکینز و هاوکینگ به چشمم خورد، و باز متاسفانه یا خوشبختانه حسن کنجکاوی من باعث شد که در اون سن هر دو کتاب رو بخونم(کتاب توهم خدا و کتاب پاسخ به پرسش های بزرگ)
این دو کتاب نگاه من رو به زندگی تغییر دادن
و از همون سن من هم به فکر ستیز با دین بودم،هم توتالیتاریسم دینی حاکم بر کشور یعنی دیکتاتوری منحط و مهمل خامنه ای متاثر از نجاسات خمینی و بنیادگرایان ۵۷
همینطور که جلو تر می رفت آثار فلاسفه و دانشمندان بیشتری رو مطالعه کردم
تا جایی که در سن یازده سالگی تقریبا تمامی فلاسفه پسا رنسانس رو حفظ بودم(با توجه به دوره ای که درباره تندخوانی جایی مشاهده کردم قدرت حفظیاتم بالا بود) و افرادی که نظر من رو جلب کردن در مقوله فلسفه سیاسی-اقتصادی، باکونین و برکمن و مارکس و انگلس و لنین بودن
اما همه جوره طیف فلاسفه آنارشیسم برام خوشایند تر بودن مخصوصا وقتی شنیده بودم امثال شاملو هم آنارشیست های مبارز کم نظیری در طول ادوار تاریخ بودن
در همین شور و هیجانات و مطالعات بودم که به فضای اینترنت دسترسی پیدا کردم
یادمه اولین دیوایسی که در اختیار داشتم یه تبلت بود
وارد فضای یاهو و بلاگفا و اینستاگرام و تلگرام شدم و طی همون جستار ها در این فضا، با افراد آزادی خواه و آتئیستی از جای جای ایران آشنا شدم
و این آشنا باعث لذتبخش ترین رویداد زندگی من شد
یعنی تشکیل نشریه و مدیای مجازی روشنگر که ما مقالات مختلفی نشر می دادیم در زمینه آتئیسم و آنتی تئیسم و مشکلات موجود برای درماندگان و پرولتاریای ایران و جهان،با افراد بسیار زیادی که مدعی دین بودن مناظره و مباحثه می کردیم و حتی گاهی که فرصتی پیش میومد در فضای حقیقی هم شعار نویسی و پخش شب نامه هم داشتیم
یکی از خصوصیات جالب ما این بود که یکجانشین نبودیم
همه جا حضور داشتیم
چه در کانال ها و پیج ها و وبلاگ های خودمون
چه در رسانه های دینداران و استثمار گران،با اینکه هر بار علیه رسانه هامون و اکانت هامون حربه هایی وارد می کردن باز بودیم و همواره مستعد بحث و جراحی عقاید و افکار و نگارش مقالات متعدد،در اون نشریه وظیفه من بیشتر همون مقوله مقاله نویسی در حیطه نقد دین و مسائل فلسفی بود
یکی از عهدنامه هایی که با هم بسته بودیم
این بود که تا فضای امنیتی کشور هنوز بر پایه سرکوبه
حتی اطلاعات شخصیمونو به هم دیگه نگیم
چه برسه به اینکه بخوایم نشر بدیم بین عموم مردم
اما متاسفانه عدم پایبندی به همین پروتکل امنیتی باعث انحلال رسانه ما شد.
پایه هفتم راهنمایی(الان مرسوم شده که بهش میگن متوسطه اول) بودم، زنگ آخر خورد و من هم روانه خانه شدم که در همین هنگام بازداشت شدم و طبیعتا منجر به اتفاقاتی مرتبط به فعالیت های ما شد.
خلاصه که فشار ها همچنان ادامه داره اما الان دوره تلاش و مبارزه مجدد است و دوره تو دهنی زدن به اینهاست
این بود چکیده ای از سبقه سیاسی و مبارزاتی ما،اما مطمئنم قطره ای در دریای شجاعت آنارشیست های مبارز حاضر در دنیا هم نیست
امیدوارم که بتونیم ایران و جهان رو به جایی برسونیم که حقشونه
دوستدار شما و تمامی فعالین راه آزادی، ربلیون
پاینوشت : مطلب دریافتی از خوانندگان سایت عصر آنارشیسم