دین در خدمت کشتار، از کهریزک تا ژینا

دین کشتاره

در سرزمینی که دین و قدرت با تارهای ناپیدای فقه در هم تنیده شده‌اند، جنایت نه یک رخداد است و نه یک انحراف، بلکه محصول نظام‌مند یک ساختار است: ساختاری که با فتوا مشروعیت می‌گیرد، با باتوم حاکمیت می‌کند، و با خون معترض زنده می‌ماند. جمهوری اسلامی، با محوریت ولایت مطلقه فقیه، نه تنها یک دیکتاتوری سیاسی، بلکه یک ماشین ایدئولوژیک مذهبی‌ست که هستی انسان را به نام شریعت مصادره کرده است. و در رأس آن، سید علی خامنه‌ای تنها یک فرد نیست؛ او تجسم تمام‌عیار دستگاهی‌ست که دین را به زندان تبدیل کرده و ایمان را ابزار اطاعت ساخته است.

وقتی در آبان ۹۸، خیابان به دریاچه‌ای از خون بدل شد و شلیک مستقیم به مردم معترض در صدها شهر، جان بیش از ۱۵۰۰ نفر را گرفت، خامنه‌ای نه‌تنها سکوت نکرد، بلکه با صراحت از لزوم برخورد قاطع سخن گفت. همان لحظه بود که واژه «امنیت» در قاموس جمهوری اسلامی با بوی باروت معنا شد. اینترنت را قطع کردند، خبرنگارها را سرکوب کردند، و اجساد را بی‌نام‌ونشان دفن کردند، چون آنچه باید بماند، نه خاطره انسان، بلکه اقتدار فقهی بود. خامنه‌ای در قامت یک رهبر دینی، لباس پیامبر قاتل تر از خودش را بر تن دارد،  و اینبار به جای
شمشیر،با گلوله پاسخ می‌دهد.

وقتی ژینا امینی را به جرم «بدحجابی» بازداشت کردند و در گشت ارشاد به قتل رساندند، بلافاصله دستگاه دروغ‌سازی آغاز شد. علت مرگ را بیماری اعلام کردند، خانواده را تهدید کردند، و دوربین‌ها را پاک کردند. و باز خامنه‌ای در موضع یک حاکم شرع، نه‌تنها این قتل حکومتی را محکوم نکرد، بلکه اعتراض مردمی را فتنه خواند. آنچه در خیابان‌های تهران و سنندج و کرمانشاه دیدیم، فقط سرکوب نبود؛ تجلی کامل یک الهیات قتل بود که با آیه و روایت توجیه می‌شد. آنچه شلیک می‌کرد، تنها نیروهای امنیتی نبودند؛ بلکه فقهی بود که بدن زن را عرصه کنترل شرعی تعریف کرده بود.

پیش‌تر از آن، در دهه هفتاد، قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و روشنفکران با چراغ سبز وزارت اطلاعات کلید خورد؛ کسانی چون فروهرها، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، یکی‌یکی خفه شدند، سلاخی شدند، دفن شدند، و خامنه‌ای آن‌گاه که انگشت اتهام به نهادهای امنیتی نزدیک شد، نه از مردم، بلکه از نظام دفاع کرد.
حتی بعدها که ماجرای کهریزک و تجاوز به بازداشت‌شدگان سیاسی افشا شد، باز خامنه‌ای بود که با یک کلام «ماجرای فرعی» خواندن آن فجایع، عملا به قانون‌شکنی امنیتی‌ها مشروعیت بخشید. در این نظام، حقیقت هرگز از نهاد خارج نمی‌شود، چون نهاد خود، حافظ دروغ است.

آن‌سو، در مرزهای جغرافیای سیاسی، ثروت مردم ایران خرج ماجراجویی ایدئولوژیک در سوریه، عراق، یمن و لبنان شد. پول نان و دارو و مدرسه و آزادی، خرج شبه‌نظامی‌هایی شد که نام خدا را بر پیشانی بند داشتند و دستشان به خون آلوده بود. دستگاه ولایت‌فقیه، مرز نمی‌شناسد، چون آنچه به رسمیت می‌شناسد نه ملت، بلکه امت است. و امت، مفهومی‌ست که انسان را حذف می‌کند و مومنِ تابع را جایگزین او می‌سازد.
خامنه‌ای با فرماندهی «سپاه قدس»، دقیقا همان‌کاری را کرد که خلافت‌های عهد بوق اسلامی می‌کردند: گسترش قلمرو ایمان با شمشیر،زیرا ایمان او ایمان به انسان نیست، ایمان به فقهِ مرگ است.

ما که اینها را می‌نویسیم،  از جایگاه کسانی حرف می‌زنیم که باور دارند ساختار مذهبی، در ذات خود، دشمن آزادی‌ست. ما آتئیستیم، چون خدایی را که فقیه می‌پرستد، نمی‌شناسیم.
ما آنارشیستیم، چون به حاکمیت هیچ‌کس، حتی اگر خود را پیامبر،امام،خلیفه یا نائب اینها بخواند و لباس آنان به تن داشته باشد، باور نداریم. ما می‌دانیم که «جنایت‌های خامنه‌ای،  حاصل تداوم منطقی همان دینی‌ست که قدرت را الهی می‌داند و انسان را رعیت» . و تا زمانی که این منطق باقی‌ست، مرگ ادامه خواهد داشت.

مبارزه با خامنه‌ای، آن جوجه شیخ قربانی حمام منصوری، نقد شخص نیست؛ نقد سامانه‌ای‌ست که در آن دین، به جای آن‌که منبع معنا باشد، ابزار قتل شده است. و راه رهایی، نه در اصلاح این دستگاه، بلکه در ویران‌سازی کامل آن است. آینده از آنِ آنانی‌ست که نه به بهشت وعده‌داده‌شده، بلکه به زمینِ آزاد و بی‌دروغ تعلق خاطر دارند.

Rebellion(m.n)

Fediverse Reactions