خشونت آگاه: سلطه‌ای که از انسان‌بودگیِ دیگری تغذیه می‌کند


در نظریه‌های کلاسیک و مدرن جامعه‌شناسی، خشونت اغلب به‌عنوان انکار دیگری یا حذف او از ساحت انسانی تحلیل می‌شود. این دیدگاه ریشه در سنت‌هایی دارد که «غیریت‌سازی» (Othering) را به‌مثابه پیش‌شرط سلطه در نظر می‌گیرند. اما آن‌چه در تجربه‌ی فلسطینیان در مرزهای اشغالی، یا در بسیاری از اشکال نوین خشونت دولتی و شبه‌دولتی می‌بینیم، با این تحلیل قابل فروکاست نیست.
در این‌جا، مسئله انکار دیگری به‌مثابه انسان نیست؛ بلکه بهره‌برداری دقیق، هوشمندانه، و بی‌رحمانه از درک عمیق انسان‌بودگی اوست. خشونت نه از جهل، بلکه از فهم برمی‌خیزد. نه از حیوانی‌سازی، بلکه از هم‌نوع‌سازی و سپس تحقیر.
❖ بدن، میل و درد: وقتی که دانستن، سلطه می‌آورد
بر اساس سنت فوکویی، قدرت در دوران مدرن دیگر تنها بر کشتن و سرکوب استوار نیست، بلکه بر مدیریت بدن‌ها و امیال بنا شده. قدرتی که می‌داند بدن انسان چگونه گرسنه می‌شود، چگونه تحریک می‌شود، چگونه خسته می‌شود، و چگونه امید می‌بندد؛ و بر اساس همین دانایی، آن را تنظیم، انکار، یا دست‌کاری می‌کند.

در همین راستا، سرباز اسرائیلی‌ای که در مرز غزه کباب می‌پزد، نماینده‌ی یک رژیم خشونت زیست‌سیاسی است. او فلسطینی را نمی‌کشد، بلکه به او یادآوری می‌کند که زنده است — زنده‌ای که امکان زندگی ندارد. این یادآوری، نه‌فقط خشونت جسمی، بلکه خشونت هستی‌شناختی (ontological violence) را بازتولید می‌کند:

تبدیل شدن به بدنِ به‌رسمیت‌نشاخته‌ای که خواسته‌های انسانی‌اش به رسم شکنجه استفاده می‌شوند.

❖ خشونت هم‌نوع‌شناس:
اینجا با نوعی خشونت مواجه‌ایم که نه تنها دیگری را به رسمیت می‌شناسد، بلکه دقیقاً از این به رسمیت شناختن برای مؤثرتر کردن رنج استفاده می‌کند. او می‌داند گرسنگی چیست، شادی چیست، حسادت، شرم، عطش، میل به بودن در جهان چیست — و همین شناخت را تبدیل به ابزار تحقیر می‌کند.
از منظر جامعه‌شناسی احساسات (مانند آرلی هُک‌شیلد و احمد)، این خشونت نوعی سرمایه‌گذاری احساسی علیه دیگری است: خلق احساسات طراحی‌شده برای رنج‌دادن. اینجا هم‌احساسی، نه از سر شفقت، بلکه از سر سلطه صورت می‌گیرد.

❖ سلف-اتوریته خشونت‌ورز و بازنمایی خود به‌مثابه اربابِ اخلاق

نظام‌های سلطه در این موقعیت‌ها، خود را نه‌فقط به‌عنوان نیروی مسلح یا نظامی، بلکه به‌عنوان حامل «زندگی طبیعی» و «نظم» معرفی می‌کنند. سرباز کباب‌پز در مرز غزه، بازنمایی‌ای‌ست از شهروندی که می‌خورد، می‌خندد، زندگی می‌کند و امکان هایی دارد؛ در حالی‌که دیگری را در پشت حصار نگاه می‌دارد.
این‌جا قدرت، زیباشناسی زندگی عادی را نیز مصادره می‌کند و در تضاد با بی‌زیست‌ماندگی دیگری قرار می‌دهد.
از این منظر، خشونت دیگر فقط فیزیکی نیست، بلکه بازنمایی‌ای‌ست از مالکیت بر تعریف «زندگی نرمال» — و این بازنمایی، یکی از مکانیسم‌های کلیدی بازتولید سلطه است.

❖ بدن رنج‌کش، پرفورمنس تاب آوری

اما از سوی دیگر، بدن تحت خشونت نیز خاموش نیست. در سنت جامعه‌شناسی مقاومت (جیمز اسکات، بودیو، فانون)، این بدن‌ها حتی در اوج تحقیر نیز حامل نشانه‌های ایستادگی‌اند: آن‌ها رنج می‌کشند اما از فراموش‌شدن سر باز می‌زنند. حتی رنج کشیدن‌شان نیز بی‌صدا نیست؛ بلکه شکلی از حضور است، نوعی فریاد غیرقابل انکار که هر تلاش برای حذف را با شکست مواجه می‌کند.

در نهایت، باید گفت که خشونت مدرن در بسیاری از نقاط جهان — از غزه تا زندان‌های مهاجرت، از بازداشت‌گاه‌های مرزی تا خیابان‌های شهرهای سرکوب‌زده — خشونتی‌ست که از طریق شناخت انسانیتِ دیگری اعمال می‌شود، نه حذف آن. ستمگر، دیگری را درک می‌کند؛ اما نه برای نجاتش، بلکه برای شکستن‌اش.

و شاید دقیقاً همین است که خشونت را سهمگین‌تر و پیچیده‌تر می‌کند: خشونتی که از دل فهم انسان بودن می‌جوشد.

راوی